ازدواج قرار دادی ۴۵
ویو جیمین:
یکدفعه صدای آت رو شنیدم که گفت جیمین کاری باهاش نداشته باش اولین باری بود که کسی به غیر از جین همچین حرفی رو بهم زد
سرم رو چرخوندم طرف آت تا اومدم چیزی بهش بگم یه دفعه چشمم خورد به لباسش یه جورایی تنش معلوم بود بدنش سفید و بینقص بود و تو اون لباس آبی پررنگ، خوشگلی رنگ سفیده بدنش چند برابر شده بود
ات که دید جیمین هیچ عکس العملی نشون نمیده رفت پیش اون دختر کمکش کرد که شیشهها رو جمع کنه و بره اون دختر با کلی تشکر رفت
ویو جیمین:
یهو چشمم خورد به کمر آت دیدم که جای شلاقهایی که بهش زده بودم هنوز مونده یه دفعه یاد اتفاقهای دیشب افتاده من آت رو، با ات kiss کرده بودم! اونم نه یه بار بلکه دوبار!
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
یکدفعه صدای آت رو شنیدم که گفت جیمین کاری باهاش نداشته باش اولین باری بود که کسی به غیر از جین همچین حرفی رو بهم زد
سرم رو چرخوندم طرف آت تا اومدم چیزی بهش بگم یه دفعه چشمم خورد به لباسش یه جورایی تنش معلوم بود بدنش سفید و بینقص بود و تو اون لباس آبی پررنگ، خوشگلی رنگ سفیده بدنش چند برابر شده بود
ات که دید جیمین هیچ عکس العملی نشون نمیده رفت پیش اون دختر کمکش کرد که شیشهها رو جمع کنه و بره اون دختر با کلی تشکر رفت
ویو جیمین:
یهو چشمم خورد به کمر آت دیدم که جای شلاقهایی که بهش زده بودم هنوز مونده یه دفعه یاد اتفاقهای دیشب افتاده من آت رو، با ات kiss کرده بودم! اونم نه یه بار بلکه دوبار!
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۶.۴k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.