پارت 21
خدمت شوما
اروم كشو كوچك ميزش رو بيرون كشيد و هديه اي كه براي كوك خريده بود و بيرون اورد و خواست
بواي بار اخر نگاش كنه و از خوب بودنش متمان بشه
اون براش يك عينك خريده بود بعد از عمل چشماش و برداشتن عينك خيلي دلش برا كوك عينكي تنگ شده بود و اين عينك هم مخصوص بود شيشه هاش از نور هاي اضافه جلو گيري مي كردن پس به چشمام اسيب نمي زد
هزار بار تا الان كوك رو با اين عينكا تصور كرده بود اما دلش طاقت نداشت
ساعت ها گذشت و بالاخره ساعت ٧ شد ته وسايلش رو حمع كرد جعبه رو تو پلاستيك گذاشت و گذاشت تو كيفش و از محل كارش خارج شد و با سرعت كاشين رو روند
********
ته بايد يكساعت ديگه اينجا باشه هو دلتنگش شدم
شايدم زودتر بياد اون زودتر رفت كه زودتر بياد پيشت هر لحظه منتظرش باش پسر
واو عاليه من برم لباسامو عوض كنم بيا منم كمكت كنم تو كه سليقه نداري خخخخخ
خخ اخر يك چيزيت ميشه جيمينا و با هم رفتن تو اتاق
جيهوپ كه بيرون در به صداشون گوش ميداد خندش ميگرفت
هي اينقد دست و پا نزن خرگوش
اي تنگه نميخوام بپوشم ول كن نميخوام
عاليه اين يكي وايسا دو دقه
گشاده جيمين نميخوامش
و بعد از چند دقيقا جدل در باز شد و كوك وارد شد
واو جونكوكا قلبم احتياط كن الان پس مي افتم
خيلي تنگه جيمينننن
خيلي هم خوبه
اون پسر با اون بيلرسوت ابي و لباس سفيدش بهترين سمفوني ممكن رو تشكيل داده بود
جيمين با لبخن به شاهكارش نگاه مي كرد
جيمينا نميتونم بشينم باهاش
اع چقد غر ميزني تو دو دقه ارو باش
اي خد
كه همون موقع صداي در بلند شد
و جونكوك دويد سمت در و در و تا ته باز كرد و مرد ارزو هاشو جلوي در ديد و بدون اينكه بهش فرصت حركت بده تن خستشو به اغوش كشيد و محكم فشارش داد خوش اومدي ژنرال دلم تنگ شده بود
ته كه خرگوش كوچولوي شيطونش رو اينقد پر ارژي ديد لبخند بزرگي زد و دستشو روي سرش گذاشت كوك ازش جدا شد و دستشو كشيد و داخل اورد
خوش اومديييييي
هي اينقد تكون نخور بتونم نگاه كنم
كوك خجالت كشيد و بي حركت ايستاد
وو چه بت پرستيدنيه دست كار جيمينه اره
عه اره ته ميدونم بد شده
كجاش بده الان ميتونم بپرستمت بچه.....
ادامه دارد..............
اروم كشو كوچك ميزش رو بيرون كشيد و هديه اي كه براي كوك خريده بود و بيرون اورد و خواست
بواي بار اخر نگاش كنه و از خوب بودنش متمان بشه
اون براش يك عينك خريده بود بعد از عمل چشماش و برداشتن عينك خيلي دلش برا كوك عينكي تنگ شده بود و اين عينك هم مخصوص بود شيشه هاش از نور هاي اضافه جلو گيري مي كردن پس به چشمام اسيب نمي زد
هزار بار تا الان كوك رو با اين عينكا تصور كرده بود اما دلش طاقت نداشت
ساعت ها گذشت و بالاخره ساعت ٧ شد ته وسايلش رو حمع كرد جعبه رو تو پلاستيك گذاشت و گذاشت تو كيفش و از محل كارش خارج شد و با سرعت كاشين رو روند
********
ته بايد يكساعت ديگه اينجا باشه هو دلتنگش شدم
شايدم زودتر بياد اون زودتر رفت كه زودتر بياد پيشت هر لحظه منتظرش باش پسر
واو عاليه من برم لباسامو عوض كنم بيا منم كمكت كنم تو كه سليقه نداري خخخخخ
خخ اخر يك چيزيت ميشه جيمينا و با هم رفتن تو اتاق
جيهوپ كه بيرون در به صداشون گوش ميداد خندش ميگرفت
هي اينقد دست و پا نزن خرگوش
اي تنگه نميخوام بپوشم ول كن نميخوام
عاليه اين يكي وايسا دو دقه
گشاده جيمين نميخوامش
و بعد از چند دقيقا جدل در باز شد و كوك وارد شد
واو جونكوكا قلبم احتياط كن الان پس مي افتم
خيلي تنگه جيمينننن
خيلي هم خوبه
اون پسر با اون بيلرسوت ابي و لباس سفيدش بهترين سمفوني ممكن رو تشكيل داده بود
جيمين با لبخن به شاهكارش نگاه مي كرد
جيمينا نميتونم بشينم باهاش
اع چقد غر ميزني تو دو دقه ارو باش
اي خد
كه همون موقع صداي در بلند شد
و جونكوك دويد سمت در و در و تا ته باز كرد و مرد ارزو هاشو جلوي در ديد و بدون اينكه بهش فرصت حركت بده تن خستشو به اغوش كشيد و محكم فشارش داد خوش اومدي ژنرال دلم تنگ شده بود
ته كه خرگوش كوچولوي شيطونش رو اينقد پر ارژي ديد لبخند بزرگي زد و دستشو روي سرش گذاشت كوك ازش جدا شد و دستشو كشيد و داخل اورد
خوش اومديييييي
هي اينقد تكون نخور بتونم نگاه كنم
كوك خجالت كشيد و بي حركت ايستاد
وو چه بت پرستيدنيه دست كار جيمينه اره
عه اره ته ميدونم بد شده
كجاش بده الان ميتونم بپرستمت بچه.....
ادامه دارد..............
۶.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.