پارت اول
سلام من ا/ت ۱۵سالمه مادر و پدرم وقتی ۹ سالم بود توی تصادف از دست دادم دادشم هم که ازدواج کرد اما زنش چون منو نخواست به پرورشگاه منتقل شدم.
...........................
امروز دوتا پچه ی دیگه رو به پرورشگاه منتقل کردن چون آدم کنجکاوی بودم میخواستم برم پیش مدیر بپرسم ......
رفتم در زدم گفت برم داخل رفتم و گفتم :سلام اونووشی چطوری
انوو:مرسی خوبم تو چطوری
ا/ت:منم خوبم مرسی میخوام چیزی بپرسم
انوو:هوم؟
ا/ت :این دوتا دختره واسه چی آمدن
انوو:واس چی نداره دیگه منتقل شدن
ا/ت:میدونم منظورم اینکه چیشده که آمدن
انوو:مادر و پدرشون دیگه نمیخاستنش
ا/ت:اهوم باشه مرسیکه جواب دادی من میرم دیگه
انوو:خواهش راستی ا/ت میخوام ی چیزی بهت بگم ولطفا به بقیه هم بگو
ا/ت:باش حالا چی هس
انوو:یه مرد میخواد بیاد یک پچه را به فرزند خوندگی بگیره فردا میاد هم خودت هم به بقیه بگو آماده باشن
ا/ت:که اینطور باشه بای
انوو:خداحافظ
...............فردا...............
<ویوا/ت>
آماده شده بودم همه بهترین لباسشونو پوشیده بودن اما من یه لباس ساده و مشکیپوشیده بودم.
رفتم تو حیاط تا یه ذره هوا بخورم که دیدم یکی از اون پچه ها که تازه آمده داره گیره میکنه
رفتم پیشش میخواستم چیزیبگم که منو دید آمد پیشم گفت
سویون :لطفا به خواهرم نگو که داشتم گریه میکردم
ا/ت:باشه چیزی نمیگم اما چرا داشتی گریه میکردی هوم؟
سویون :اگه قول بدی به خواهرم چیزینگی بهت میگم
ا/ت:قول میدم
سویون :خب برای اینکه مادر و پدرم منو خواهرم رو نمیخوان خب اگه نمیخواستنمون چرا به دنیا آوردنمون <گریه>
ا/ت سویون رو بقل کرد و موهاشو نوازش کرد گفت :اشکال نداره اوناهم دلیل خودشونو دارن پسبهتره هروقت بزرگ شدی بری ازش بپرسی اگه دلیل خوبی نیاورد بهتره کاری کنی که احساس پشیمونی کنه سویون:مرسی اونی اما من باید برم پیش خواهرم تنهاست
ا/ت :باشه برو
...................................
>تهیونگ ویو>
داشتم میرفتم تو پرورشگاه که یه دختره رو دیدم داره با یه دختره حرف میزنه موهاشو ناز میکنه یه ذره باهم حرف زدن که دیدم دختر کوچیکه داشت گریه میکنه و دختره داشت آرومشمیکرد دختر کوچیکه دویید رفت تو دختره هم بعدش آروم رفت تو
رفتم تو پرورشگاه همه خودشونو به موش مردگی میزدن تا قبولشون کنم حدودا ده تا اتاق رو دیدم که هیچ کدومشون به دلم نمینشست داشتم از دم یه اتاق رد شدم که همون دختره رو دیدم<ا/ت میگه >
رفتم تو همون اتاق همه رو دیدم اما بازم همونو میخواستم پس رفتم بالا سرش
<علامت تهیونگ _ علامت ا/ت*>
_میخوام تورو به فرزند خوندگی بگیرم
*خب باش.. ه
_ چرا لکنت گرفتی نمیخوام بخورمت وسایلمو جمع کن تا من برم کارارو انجام بدم
...........................
امروز دوتا پچه ی دیگه رو به پرورشگاه منتقل کردن چون آدم کنجکاوی بودم میخواستم برم پیش مدیر بپرسم ......
رفتم در زدم گفت برم داخل رفتم و گفتم :سلام اونووشی چطوری
انوو:مرسی خوبم تو چطوری
ا/ت:منم خوبم مرسی میخوام چیزی بپرسم
انوو:هوم؟
ا/ت :این دوتا دختره واسه چی آمدن
انوو:واس چی نداره دیگه منتقل شدن
ا/ت:میدونم منظورم اینکه چیشده که آمدن
انوو:مادر و پدرشون دیگه نمیخاستنش
ا/ت:اهوم باشه مرسیکه جواب دادی من میرم دیگه
انوو:خواهش راستی ا/ت میخوام ی چیزی بهت بگم ولطفا به بقیه هم بگو
ا/ت:باش حالا چی هس
انوو:یه مرد میخواد بیاد یک پچه را به فرزند خوندگی بگیره فردا میاد هم خودت هم به بقیه بگو آماده باشن
ا/ت:که اینطور باشه بای
انوو:خداحافظ
...............فردا...............
<ویوا/ت>
آماده شده بودم همه بهترین لباسشونو پوشیده بودن اما من یه لباس ساده و مشکیپوشیده بودم.
رفتم تو حیاط تا یه ذره هوا بخورم که دیدم یکی از اون پچه ها که تازه آمده داره گیره میکنه
رفتم پیشش میخواستم چیزیبگم که منو دید آمد پیشم گفت
سویون :لطفا به خواهرم نگو که داشتم گریه میکردم
ا/ت:باشه چیزی نمیگم اما چرا داشتی گریه میکردی هوم؟
سویون :اگه قول بدی به خواهرم چیزینگی بهت میگم
ا/ت:قول میدم
سویون :خب برای اینکه مادر و پدرم منو خواهرم رو نمیخوان خب اگه نمیخواستنمون چرا به دنیا آوردنمون <گریه>
ا/ت سویون رو بقل کرد و موهاشو نوازش کرد گفت :اشکال نداره اوناهم دلیل خودشونو دارن پسبهتره هروقت بزرگ شدی بری ازش بپرسی اگه دلیل خوبی نیاورد بهتره کاری کنی که احساس پشیمونی کنه سویون:مرسی اونی اما من باید برم پیش خواهرم تنهاست
ا/ت :باشه برو
...................................
>تهیونگ ویو>
داشتم میرفتم تو پرورشگاه که یه دختره رو دیدم داره با یه دختره حرف میزنه موهاشو ناز میکنه یه ذره باهم حرف زدن که دیدم دختر کوچیکه داشت گریه میکنه و دختره داشت آرومشمیکرد دختر کوچیکه دویید رفت تو دختره هم بعدش آروم رفت تو
رفتم تو پرورشگاه همه خودشونو به موش مردگی میزدن تا قبولشون کنم حدودا ده تا اتاق رو دیدم که هیچ کدومشون به دلم نمینشست داشتم از دم یه اتاق رد شدم که همون دختره رو دیدم<ا/ت میگه >
رفتم تو همون اتاق همه رو دیدم اما بازم همونو میخواستم پس رفتم بالا سرش
<علامت تهیونگ _ علامت ا/ت*>
_میخوام تورو به فرزند خوندگی بگیرم
*خب باش.. ه
_ چرا لکنت گرفتی نمیخوام بخورمت وسایلمو جمع کن تا من برم کارارو انجام بدم
۴۳.۴k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.