وقتی که دشمنته ولی عاشقت میشه

وقتی که دشمنته ولی عاشقت میشه
پارت 4
یهو بیدار شدم دیدم تو بیمارستانم شکه شدم قبلی که پرستار بیاد وسایلم رو جمع کردم و میخواستم برم که پرستار جلومو گرفت و گفت
پرستار: کجا میری خانم
ات: یک منو اینجوری صدا نکن دو من کجام کی منو اورده اینجا
پرستار: شما را ارباب من اورده و گفت که خانواده ات بهت شلیک کردن
ات: ارباب تو کیه
پرستار: جناب اقای جئون جونگکوک هست
ات: حالا چرا به من میگی خانم
پرستار: پدربزرگ شما دلیل را به ما می‌گوید
ات: من چقدر وقته اینجا هستم
پرستار: یک سال خانم
ات: هاااااااا یک سال
پرستار: خانم خداروشکر کنید شما نزدیک به مرگ بودین
ات: حالا برای اینکه پدر بزرگم بهم بگه چرا منو همه خانم صدا میزنین کجا باید برم
پرستار: در تالار بزرگ جئون ها
ویو ات
رفتم یک لباس پوشیدم و رفتم اونجا نشستم سر میز هیچکس نیومده بود منم داشتم به همه جا نگاه میکردم که خوابم برد بیدار شدم دیدم کوک هست که داره کرم میرززه
ات: اهای ول کن
کوک: بلندشو پدر بزرگ میخواد چیزی بگه
پ ب : خب ممنون همه جمع شدید ببینین من پیر شدم دلم میخواهد نوه هام باهم ازدواج کنن
ات و کوک: هااااااااااااااااااااااااااااا
ات: ببینین من بهتون میگم چرا به من تیر خوارد دلیلش رد کردن ازدو هست












(شرت)
(6لایک)
(30دنبال کننده)
💜⁦❤️⁩🖤