پارت ۳ 🖤🍷
پارت ۳ 🖤🍷
ا.ت بهم گفت : هیچی
جیمین: بهم بگو
ا.ت :......
جیمین: که نمیگی (عصبانی)
دست هاش رو گرفتم و بردم توی اتاق شکنجه
چند باری زمین خود ولی وحشیانه بلندش کردم
که گریه میکرد و میگفت ببخشید
انداختمش توی اتاق شکنجه و تا تونستم با شلاق زدمش
هرچقدر زدم میشماری (عربده)
- هق هق لطفاً...
-هق هق ۲.........۱۰۰
به خودم اومدم دیدم تا ۱۰۰ شلاق دارم میزنمش
شلاق رو انداختم و پاهام رو گذاشتم روی پاهاش
و تا تونستم فشار دادم و ا.ت جیغ میکشید
و ولش کردم و رفتم که ..........
خوب شرط نداریم
ا.ت بهم گفت : هیچی
جیمین: بهم بگو
ا.ت :......
جیمین: که نمیگی (عصبانی)
دست هاش رو گرفتم و بردم توی اتاق شکنجه
چند باری زمین خود ولی وحشیانه بلندش کردم
که گریه میکرد و میگفت ببخشید
انداختمش توی اتاق شکنجه و تا تونستم با شلاق زدمش
هرچقدر زدم میشماری (عربده)
- هق هق لطفاً...
-هق هق ۲.........۱۰۰
به خودم اومدم دیدم تا ۱۰۰ شلاق دارم میزنمش
شلاق رو انداختم و پاهام رو گذاشتم روی پاهاش
و تا تونستم فشار دادم و ا.ت جیغ میکشید
و ولش کردم و رفتم که ..........
خوب شرط نداریم
۳.۰k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.