part . 22
لورین نگاهی به یونجون انداخت و دوباره نگاهش و با صفحه ی لپ تاپ داد
لورین : یعنی...اون داشته مدرک جمع میکرده؟ ولی برای چی ؟
یونجون شونه ای بالا انداخت و بعد لپ تاپ رو خاموش کرد و فلش رو درآورد
یونجون : بهتره فضولی نکنیم تو کارش و رو کار اصلی تمرکز کنیم
لورین سری تکون داد و به فضای پشت پنجره خیره شد
از وقتی که نگاه سرد جئون و دیده بود تو انجام کارش دودل شده بود
چشم هاش رو بست تا کمی استراحت کنه ولی به محظ بستن چشماش چشم های وحشیه جئون جلوی صورتش قرار گرفت
چشم هاش رو سریع باز کرد و صاف نشست
نگاهی به یونجون و هیورین انداخت که باز مثل همیشه درحال بحث بودن
لورین : هیورین نگه دار باید پیاده بشم
هیورین نگاه متعجبی به لورین انداخت و گفت
هیورین : چ...چی ؟ برای چی خب ؟
لورین عصبی غرید
لورین : فقط نگه دار
هیورین متعجب کنار پیاده رو ماشین رو نگه داشت و لکرینبا عجله از ماشینخارج شد هرچه سریع تر نیاز به هوای آزاد و پیاده روی داشت
.
.
.
جونکوک بعد از دوساعت جلسه ی بیخود و مسخره ی سهام دار ها به شرکت برگشته بود
وارد اتاقش شد و پشت میز نشست در حال در آوردن پرونده ی جدیدی بود که چشمش به جامدادی فلزی رو مزش افتاد
جامدادی جاش عوض شده بود
و طبق اونچیزی که بهش آمار رسیده بود تو اون تایمی که نبود آسانسور خراب شده بود
پوزخندی زد و ابرویی بالا انداخت
جامدادی رو از رو میز برداشت و محتویاتشو رو میز خالی کرد
درست حدث زده بود فلشش سر جاش نبود
خنده ای کرد و با آچا تماس گرفت....
لورین : یعنی...اون داشته مدرک جمع میکرده؟ ولی برای چی ؟
یونجون شونه ای بالا انداخت و بعد لپ تاپ رو خاموش کرد و فلش رو درآورد
یونجون : بهتره فضولی نکنیم تو کارش و رو کار اصلی تمرکز کنیم
لورین سری تکون داد و به فضای پشت پنجره خیره شد
از وقتی که نگاه سرد جئون و دیده بود تو انجام کارش دودل شده بود
چشم هاش رو بست تا کمی استراحت کنه ولی به محظ بستن چشماش چشم های وحشیه جئون جلوی صورتش قرار گرفت
چشم هاش رو سریع باز کرد و صاف نشست
نگاهی به یونجون و هیورین انداخت که باز مثل همیشه درحال بحث بودن
لورین : هیورین نگه دار باید پیاده بشم
هیورین نگاه متعجبی به لورین انداخت و گفت
هیورین : چ...چی ؟ برای چی خب ؟
لورین عصبی غرید
لورین : فقط نگه دار
هیورین متعجب کنار پیاده رو ماشین رو نگه داشت و لکرینبا عجله از ماشینخارج شد هرچه سریع تر نیاز به هوای آزاد و پیاده روی داشت
.
.
.
جونکوک بعد از دوساعت جلسه ی بیخود و مسخره ی سهام دار ها به شرکت برگشته بود
وارد اتاقش شد و پشت میز نشست در حال در آوردن پرونده ی جدیدی بود که چشمش به جامدادی فلزی رو مزش افتاد
جامدادی جاش عوض شده بود
و طبق اونچیزی که بهش آمار رسیده بود تو اون تایمی که نبود آسانسور خراب شده بود
پوزخندی زد و ابرویی بالا انداخت
جامدادی رو از رو میز برداشت و محتویاتشو رو میز خالی کرد
درست حدث زده بود فلشش سر جاش نبود
خنده ای کرد و با آچا تماس گرفت....
۴.۴k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.