قاتل من= p²
انقدر تو فکر بودم که نفهمیدم سومین اومده
سومی= واووووو اون مرد جذاب دیگه کی بود؟
ا/ت= هییییییین....چرا اینجوری میای یه خبری بده خب!
سومین پوکر بهم خیره شد و چندبار پلک زد.
سومی= خب حواست مگه کجا بود ؟
ا/ت= آهههه هیچی ولش کن بیا بشین!
سومین بعد اینکه رو به روم نشست باران سوالاتش رو شروع کرد
سومی= اون مرد کی بودد؟ مشتری بود؟ فن بود ؟ میخواست کنارت بشینه؟ چند سالش بود؟ حرف زدین؟ شماره داد؟ شماره دادی؟...
ا/ت= هی هی هی صبر کن صبر کن بزار بعدا میفهمیم من خودمم نفهمیدم فعلا پاشو باید بریم عمارت پیش عمو سانگ
بعد هم پاشدم و بی توجه به غرغرای سومین بیرون زدم
_ نیم ساعت بعد" عمارت کیم سانگ _
سانگ= سلام دخترا! کاری از دستم بر میاد ؟
در حالی که داشتم مینشستم سومین عمو سانگ رو از شر بوس و بغل هاش به خنده انداخت
سانگ= هی دختر صبر کن....وای باشه باشه منم خیلی دوست دارم😄
ا/ت= عمو باید باهات خصوصی حرف بزنم
سومی= عهههههههه پس من چیییی؟؟؟؟؟
ا/ت= برات بعدا تعریف میکنمسومی ولی فعلا بهتره احتیاط کنیم!
بعد هم راه افتادیم به سمت بالکن عمارت که خیلی بزرگ بود
سانگ= خب درمورد چی میخواستی باهام حرف بزنی دخترم ؟
نفس عمیقی کشیدم و نامه رو از تو جیب کت چرمم بیرون آوردم و به دستش دادم!
ا/ت= یه مرد ناشناسی اینو داد به دستم و بعد گفت بدمش به شما؟
دستی به موهام کشیدم و ادامه دادم
ا/ت= حتی اسمش رو هم بهم نگفت! میشه ببینید توی این نامه چی هست ؟....و اینکه....اگر میشه....اگر درباره پدرم بود فقط بهم خبر بدین!
سانگ کمی توی فکر فرو رفت و بعدش رو کرد به من
سانگ= دخترم فقط باید یه نگاه به نامه بندازم بعد بهت میگم همه چیو!
نامه رو باز کرد و جلوی من بلند بلند خوند
محتوای نامه*
سلام چند وقتی از رفاقتمون میگذره کیم سانگ ولی من امانتم رو ازت میخوام و اگرنه چند وقت دیگه نیاریش قول نمیدم که بتونی ازش محافظت کنی!)
پوکر بهش خیره شدم ولی گویا آقای سانگ خیلی ترسیده و مظطرب به نظر می رسه
سانگ= دخترم باید باهات حرف بزنم
ا/ت= چشم عمو ولی درباره چی؟
سانگ= درمورد پدرت!
قلبم تپش بدی گرفت! خب گویا قرار بود بالاخره پیداش کنم
سانگ= زمانی که من خریده بودمت رو یادته؟ ...اون زمان من سر تو و اون دختر دیگه ای که کنارت بود با یکی لج افتادم!
میدونستم قراره شما رو بخره تا بردش بشین
برای همین شما رو با قیمت بالاتری خریدم و تونستم شما رو از دست اون بشر نجات بدم.! و میدونی اون آدم کی بود ؟
کمی حالت چهرمو سوالی کردم و پرسیدم:
ا/ت= کی بود؟
عمو سانگ که کاملا استرس گرفته بود بالاخره جواب داد
سانگ= اون آدم.....پدرت بود!!!!
و بعد این جمله دیگه هیچی نشنیدم
همه چی ساکت بود
تاریک بود
سرد بود و بعد تاریکی کاملا تاریکی و سیاهی من رو در بر گرفت
.....
سومی= واووووو اون مرد جذاب دیگه کی بود؟
ا/ت= هییییییین....چرا اینجوری میای یه خبری بده خب!
سومین پوکر بهم خیره شد و چندبار پلک زد.
سومی= خب حواست مگه کجا بود ؟
ا/ت= آهههه هیچی ولش کن بیا بشین!
سومین بعد اینکه رو به روم نشست باران سوالاتش رو شروع کرد
سومی= اون مرد کی بودد؟ مشتری بود؟ فن بود ؟ میخواست کنارت بشینه؟ چند سالش بود؟ حرف زدین؟ شماره داد؟ شماره دادی؟...
ا/ت= هی هی هی صبر کن صبر کن بزار بعدا میفهمیم من خودمم نفهمیدم فعلا پاشو باید بریم عمارت پیش عمو سانگ
بعد هم پاشدم و بی توجه به غرغرای سومین بیرون زدم
_ نیم ساعت بعد" عمارت کیم سانگ _
سانگ= سلام دخترا! کاری از دستم بر میاد ؟
در حالی که داشتم مینشستم سومین عمو سانگ رو از شر بوس و بغل هاش به خنده انداخت
سانگ= هی دختر صبر کن....وای باشه باشه منم خیلی دوست دارم😄
ا/ت= عمو باید باهات خصوصی حرف بزنم
سومی= عهههههههه پس من چیییی؟؟؟؟؟
ا/ت= برات بعدا تعریف میکنمسومی ولی فعلا بهتره احتیاط کنیم!
بعد هم راه افتادیم به سمت بالکن عمارت که خیلی بزرگ بود
سانگ= خب درمورد چی میخواستی باهام حرف بزنی دخترم ؟
نفس عمیقی کشیدم و نامه رو از تو جیب کت چرمم بیرون آوردم و به دستش دادم!
ا/ت= یه مرد ناشناسی اینو داد به دستم و بعد گفت بدمش به شما؟
دستی به موهام کشیدم و ادامه دادم
ا/ت= حتی اسمش رو هم بهم نگفت! میشه ببینید توی این نامه چی هست ؟....و اینکه....اگر میشه....اگر درباره پدرم بود فقط بهم خبر بدین!
سانگ کمی توی فکر فرو رفت و بعدش رو کرد به من
سانگ= دخترم فقط باید یه نگاه به نامه بندازم بعد بهت میگم همه چیو!
نامه رو باز کرد و جلوی من بلند بلند خوند
محتوای نامه*
سلام چند وقتی از رفاقتمون میگذره کیم سانگ ولی من امانتم رو ازت میخوام و اگرنه چند وقت دیگه نیاریش قول نمیدم که بتونی ازش محافظت کنی!)
پوکر بهش خیره شدم ولی گویا آقای سانگ خیلی ترسیده و مظطرب به نظر می رسه
سانگ= دخترم باید باهات حرف بزنم
ا/ت= چشم عمو ولی درباره چی؟
سانگ= درمورد پدرت!
قلبم تپش بدی گرفت! خب گویا قرار بود بالاخره پیداش کنم
سانگ= زمانی که من خریده بودمت رو یادته؟ ...اون زمان من سر تو و اون دختر دیگه ای که کنارت بود با یکی لج افتادم!
میدونستم قراره شما رو بخره تا بردش بشین
برای همین شما رو با قیمت بالاتری خریدم و تونستم شما رو از دست اون بشر نجات بدم.! و میدونی اون آدم کی بود ؟
کمی حالت چهرمو سوالی کردم و پرسیدم:
ا/ت= کی بود؟
عمو سانگ که کاملا استرس گرفته بود بالاخره جواب داد
سانگ= اون آدم.....پدرت بود!!!!
و بعد این جمله دیگه هیچی نشنیدم
همه چی ساکت بود
تاریک بود
سرد بود و بعد تاریکی کاملا تاریکی و سیاهی من رو در بر گرفت
.....
۴.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.