مرد پشت نقاب...
پارت 25
در جواب پیامش نوشتم
«مزه غذا بد نبود دهن تو مزش تلخ شده. آره خودتو تقویت کن آفرین»
ولی دیگه بعد اون سین نزد اما نگران نشدم.
رفتم طبقه بالا لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون. داخل ماشینم نشستم و به دایون و کاترین پیام دادم.
«تا یک ساعت دیگه بیاید به جای همیشگی»
بعد رفتم اداره پست و بسته پستی که رو صندلی پشت بود رو پست کردم.
خیلی زود کارم تموم شد یعنی حدود بیست دقیقه کل کارام رو انجام دادم و بعدش چون بیکار بودم رفتم یه کافه که اون نزدیکیا بود تا قهوه بخورم و یه شیرموز سفارش بدم که تو ماشین بخورم ولی خب کافه معروفی نبود و یه کافه کلاسیک معمولی بود.
رفتم داخل و از همون موقع فهمیدم که اینجا یه کافه عادی نیست پس به کاترین و دایون پیام دادم بیان اونجا.
خیلی زودتر از ساعت قرارمون رسیدن
K هی کوک چرا اینجا؟
+کارتون دارم. بشینید
Dچیزی شده؟
+اوهوم.
سرد تو چشماشون نگا کردم و آبی که کنار قهوم بود رو پرت کردم روشون
Dچتههه
+بخاطر شما لیان به این وضع افتاده
K وا مگه چش شده اصن مگه ما چیکار کردیم؟
+چیکار کردید؟ صد دفعه بهتون گفتم اون انرژی کوفتیتونو کنترل کنید رو بقیه تاثیر منفی میزاره ولی گوش کردید؟ نکردید! حالا این باعث شد یه فرد بی گناه اینجا قربانی شه. مگه همون اول قرار نزاشتیم که با اونایی که هیچ نقشی ندارن کاری نداشته باشیم؟ پس چرا پاتونو از گلیمتون دراز تر کردید؟
Dمگه تقصیر خودمون بود؟ کوک این که شخصیت ما اینجوری آفریده شده تقصیر ما نیست. کوک کاسه صبر ماهم حدی داره کم مشکلمونو بکوب تو سرمون. همه که قرار نیست بی نقص باشن
+خفه شو برا من جمله سوس ماسی نگو من همون روز اول بهتون گفتم که حق ندارید به لیان نزدیک شید و فقط در حد یه همکلاسی باشید حتی با این که تو یه اکیپیم ولی شما مثل چسب چسبیدید بهش مخصوصا این اواخر که باعث شد همچین گند بزرگی در بیاد
K حالا که چیزی نشده. مهم اینه قضیه اصلی لو نرفته
سینی تخته ای رو پرت کردم تو صورت کاترین
+ببین فقط خفه شو کاترین فقط خفه شو
تو چشای دایون چند قطره اشک جمع شده بودن ولی کاترین فقط ناراحت و خجالت زده بود
+برید
K کجا
+یجا که نبینمتون. از این کشور برید
خیلی سرد تو چشماشون نگا کردم و حرفامو زدم.
Dکوک منظورت چیه؟
دایون از استرس یه لبخند زد
D نا سلامتی ما دوستیم! از اون گذشته فامیلیم! باهم بزرگ شدیم مثل خواهر برادری...
+من فقط یه خواهر دارم اونم یوراست و فقط دو تا دوست دارم اونم لیان و پسر خالمه و شما فقط یه فامیل دورید برا من و همین که بابت کارتون برخورد بدی باهاتون ندارم باید برید خداتونو شکر کنید
K بازم دلیل نمیشه...
+خفه شو کاترین. کاری...
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره و اگه از اکسپلور میاید حتما فالو کنید ♥️
در جواب پیامش نوشتم
«مزه غذا بد نبود دهن تو مزش تلخ شده. آره خودتو تقویت کن آفرین»
ولی دیگه بعد اون سین نزد اما نگران نشدم.
رفتم طبقه بالا لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون. داخل ماشینم نشستم و به دایون و کاترین پیام دادم.
«تا یک ساعت دیگه بیاید به جای همیشگی»
بعد رفتم اداره پست و بسته پستی که رو صندلی پشت بود رو پست کردم.
خیلی زود کارم تموم شد یعنی حدود بیست دقیقه کل کارام رو انجام دادم و بعدش چون بیکار بودم رفتم یه کافه که اون نزدیکیا بود تا قهوه بخورم و یه شیرموز سفارش بدم که تو ماشین بخورم ولی خب کافه معروفی نبود و یه کافه کلاسیک معمولی بود.
رفتم داخل و از همون موقع فهمیدم که اینجا یه کافه عادی نیست پس به کاترین و دایون پیام دادم بیان اونجا.
خیلی زودتر از ساعت قرارمون رسیدن
K هی کوک چرا اینجا؟
+کارتون دارم. بشینید
Dچیزی شده؟
+اوهوم.
سرد تو چشماشون نگا کردم و آبی که کنار قهوم بود رو پرت کردم روشون
Dچتههه
+بخاطر شما لیان به این وضع افتاده
K وا مگه چش شده اصن مگه ما چیکار کردیم؟
+چیکار کردید؟ صد دفعه بهتون گفتم اون انرژی کوفتیتونو کنترل کنید رو بقیه تاثیر منفی میزاره ولی گوش کردید؟ نکردید! حالا این باعث شد یه فرد بی گناه اینجا قربانی شه. مگه همون اول قرار نزاشتیم که با اونایی که هیچ نقشی ندارن کاری نداشته باشیم؟ پس چرا پاتونو از گلیمتون دراز تر کردید؟
Dمگه تقصیر خودمون بود؟ کوک این که شخصیت ما اینجوری آفریده شده تقصیر ما نیست. کوک کاسه صبر ماهم حدی داره کم مشکلمونو بکوب تو سرمون. همه که قرار نیست بی نقص باشن
+خفه شو برا من جمله سوس ماسی نگو من همون روز اول بهتون گفتم که حق ندارید به لیان نزدیک شید و فقط در حد یه همکلاسی باشید حتی با این که تو یه اکیپیم ولی شما مثل چسب چسبیدید بهش مخصوصا این اواخر که باعث شد همچین گند بزرگی در بیاد
K حالا که چیزی نشده. مهم اینه قضیه اصلی لو نرفته
سینی تخته ای رو پرت کردم تو صورت کاترین
+ببین فقط خفه شو کاترین فقط خفه شو
تو چشای دایون چند قطره اشک جمع شده بودن ولی کاترین فقط ناراحت و خجالت زده بود
+برید
K کجا
+یجا که نبینمتون. از این کشور برید
خیلی سرد تو چشماشون نگا کردم و حرفامو زدم.
Dکوک منظورت چیه؟
دایون از استرس یه لبخند زد
D نا سلامتی ما دوستیم! از اون گذشته فامیلیم! باهم بزرگ شدیم مثل خواهر برادری...
+من فقط یه خواهر دارم اونم یوراست و فقط دو تا دوست دارم اونم لیان و پسر خالمه و شما فقط یه فامیل دورید برا من و همین که بابت کارتون برخورد بدی باهاتون ندارم باید برید خداتونو شکر کنید
K بازم دلیل نمیشه...
+خفه شو کاترین. کاری...
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره و اگه از اکسپلور میاید حتما فالو کنید ♥️
۶.۱k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.