فیک عشق ناگهانی پارت سوم

_ا.ت:تو دانشگاه یه پسری بود که خیلی به من می‌چسبید و خیلی رو مخ من بود همش بهم اعتراف می‌کرد حتی جلوی استادها

پرش زمانی۹صبح*
_ا.ت:آخيش این زنگ تموم شد
&سلام بر بانو
_ایش باز این اومد
چیه چی میخوای؟
&چه اعصبانی چیزی شده عزیزم؟
_من عزیز تو نیستم برو گمشو تا داد نزدم
&باش باش چرا وحشی میشی؟
_برو دیگه
ویو ات
پسرعه آشغال دست از سرم هم برنمیداره اه باید برم سرکلاس تا دیر نشده
/ات ات بیا اینجا بدو
_چی شده هانا
/میدونستی بی تی اس قراره بیاد مدرسه
_چی بی تی اس
/اره خیلی ذوق دارم
_تو از کجا شنیدی
/الان مدیر اعلام کرد پشت بلندگو
_پس چرا من نشنیدم
/چون اون منیهو پیشت بود باهاش قرار میذاری نه؟؟
_برو بابا بیکارم با اون قرار بزارم
/ اها اوکی تو ذوق نداری
_برای چی
/بی تی اس دیگه؟
_اها چرا کلی خوشحال شدم
/ولی قیافت اینو نمیگه ها
_نبابا خوشحالم
ویو ات
یعنی دوباره تهیونگ رو میبینم باورم نمیشه کلی خوشحال بودم اونقدر که نمیدونستم چیکار کنم
پرش زمانی به شب
برای پسرا یه عالمه کادو خریدم که بدم بهشون وای چرا تاریخش رو از هانا نپرسیدم که کی میان ولش فردا میپرسم.....‌