جوجه اردک زشت پارت۱۱ بخش اول
قسمت یازدهم
کیفمو انداختم پشتم و داخل حیاط دانشگاه شدم جولیا دست به سینه اومد سمتم خواستم از کنارش رد شم که بازومو گرفت، بی حوصله نگاش کردم.
لونا:چی شده؟.
پوزخندی زد و مشغول ور رفتن با موهاش شد
جولیا:منو شوگا قرار هفته آینده باهم نامزد کنیم.
نمیدونم چرا قلبم تیر کشید.
لونا:خو به من چه چرا به من میگی؟
جولیا:گفتم تا بدونی.
از کنارم رد شد و تنه ای بهم زد.دستمو گذاشتم روی قلبم کمی درد میکرد نفس عمیقی کشیدم و رفتم سمت کلاس....
سعی میکردم تموم حواسمو بدم به حرفای استاد ولی انگاری حرفی که جولیا درمورد نامزدیش با شوگا زد همچنان داره رو مخم رژه میره ،کلافه مداد رو تو مشتم گرفتم و جزومو خط خطی کردم.با خسته نباشید گفتن استاد از جام بلند نشدم.زنگ بعد با شوگا و جولیا کلاس داشتم با کلافگی از جام بلند شدم به سمت کلاسی که بالا بود حرکت کردم....
خواستم وارد کلاس شم که جولیا جلومو گرفت.
جولیا:جای تو اینجا نیستی!!
با بی خیالی از کنارش رد شدم که نگاهم داخل نگاه شوگا حل شد. زود نگاهمو ازش دزدیدم و رفتم یه جای خالی برا خودم پیدا کردم و نشستم.جولیا با اعصبانیت رفت سمت شوگا.
جولیا:اوپا اون دختره زشتو از کلاس بنداز بیرون
بهش توجهی کرد ،هندزفریاشو داخل گوشش فرو کرد و چشماشو بست.جولیا حرص زده پاشو کوبید و به زمین و اومد سمتم و بالا سرم ایستاد.
جولیا:برو بیرون!.
دیگه داشت زیاده روی میکرد دو ساله که رفتاراش با من اینجوریه دیگه دوست نداشتم حقم زیر پاش له بشه مداد مشکیمو برداشتم و با مهارت بین انگشتام چرخوندم و تیکه دادم به میز و بهش نگاه کردم.
لونا:نرم چی میشه؟
با اخم نگام کرد.
جولیا:بزور میندازمت بیرون.
لبخند آرامش بخشی بهش زدم.
لونا:میتونی بنداز.
جولیا:زبونت دراز شده دختره هرزه معلوم نیست شبی چند بار زیر این و اون هستی.
داشت رو مغزم پیادهروی میکرد و من اینو دوست نداشتم،خونسرد از جام بلند شدم و رفت رو به روش ایستادم.دستمو بلند کردم و یکی زدم زیر گوشش.بعد دستامو گذاشتم روی بازوهاش و تحکم آمیز گفتم.
لونا:بار آخرت باشه بهم میگی هرزه، این کلمه سفت خودته میدونم از اسمت خوشت میاد ولی لزومی نیست روی این و اون بزاری.
ولش کردمو با برداشتم وسایلم از کلاس خارج شدم....
قدم زنان به سمت عمارت حرکت کردم نسیم خنکی که به صورتم میخورد کمی حالمو بهتر میکرد زیر لبم آهنگ مورد علاقمو میخوندم و هرزگاهی باهاش میرقصیدم و میخندیدم مردم نگاهشون به من عجیب بود...بی توجه به نگاهای مردم از خیابون رد شدم.....
شوگا:
نمیدونستم باید چیکار کنم بارها جولیا رو تهدید کرده بودم ولی اون احمق کار خودشو کرد دلم میخواست یه جوری این نامزدیو بهم بزنم ولی به بن بست میخوردم،از کلاس اومدم بیرون و رفتم داخل حیاط دانشگاه و به دیوار تیکه دادم با دیدن جونگکوک که داشت میومد سمتم اخمی ریزی کرد اومد کنارم و به دیوار تیکه داد.
جونگکوک:تبریک میگم.
جوابشو ندادم و سکوت کردم. که با سوال بعدیش تعجب کردم
جونگکوک:از لونا خوشت میاد؟.
لبمو با زبونم خیس کردم.
شوگا:نه چرا باید ازش خوشم بیاد.
جونگکوک:نگاهت بهش اینو میگه
پوزخندی زدم
شوگا:من از اون خوشم نمیاد.
جونگکوک:ولی من اره میخوام بهش بگم که چقدر دوستش دارم.
ازم فاصله گرفت و ادامه داد.
جونگکوک:توهم دوستش داری ولی نمیخوای قبول کنی.
اینو که گفت رفت به جای خالیش نگاه کردم و به فکر فرو رفتم من دوستش داشتم؟
لونا:
با تیری که کمرم کشید فهمیدم پریود شدم زود رفتم داخل اتاقم و بسته پد بهداشتی رو برداشتم بعد از انجام کارم بسته پدارو گذاشتم روی میز و از اتاق خارج شدم دلم بدجوری درد میکرد بهتر بود چیزی برخوردم تا از این درد کم شه،داخل آشپزخونه شدم و رفتم پیش اجوما
لونا: اجوما
مث همیشه با دیدنم لبخندی زد
اجوما:جانم
سرمو انداختم و پایین و گفتم.
لونا:من پریود شدم و خیلی دل و کمرم درد میکنه.
اجوما از جاش بلند شدو رفت یه بسته قرص رو از داخل کابینت آورد و سمتم گرفت.
اجوما:اینو بخور و برو کمی استراحت کن.
با تشکر قرصو از دستش گرفتم و رفتم سمت اتاقم بهتر بود کمی استراحت کنم....روی تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم ولی هر چه کردم خوابم نبرد از درد کمر و دلم دیگه خبری نبود.
کیفمو انداختم پشتم و داخل حیاط دانشگاه شدم جولیا دست به سینه اومد سمتم خواستم از کنارش رد شم که بازومو گرفت، بی حوصله نگاش کردم.
لونا:چی شده؟.
پوزخندی زد و مشغول ور رفتن با موهاش شد
جولیا:منو شوگا قرار هفته آینده باهم نامزد کنیم.
نمیدونم چرا قلبم تیر کشید.
لونا:خو به من چه چرا به من میگی؟
جولیا:گفتم تا بدونی.
از کنارم رد شد و تنه ای بهم زد.دستمو گذاشتم روی قلبم کمی درد میکرد نفس عمیقی کشیدم و رفتم سمت کلاس....
سعی میکردم تموم حواسمو بدم به حرفای استاد ولی انگاری حرفی که جولیا درمورد نامزدیش با شوگا زد همچنان داره رو مخم رژه میره ،کلافه مداد رو تو مشتم گرفتم و جزومو خط خطی کردم.با خسته نباشید گفتن استاد از جام بلند نشدم.زنگ بعد با شوگا و جولیا کلاس داشتم با کلافگی از جام بلند شدم به سمت کلاسی که بالا بود حرکت کردم....
خواستم وارد کلاس شم که جولیا جلومو گرفت.
جولیا:جای تو اینجا نیستی!!
با بی خیالی از کنارش رد شدم که نگاهم داخل نگاه شوگا حل شد. زود نگاهمو ازش دزدیدم و رفتم یه جای خالی برا خودم پیدا کردم و نشستم.جولیا با اعصبانیت رفت سمت شوگا.
جولیا:اوپا اون دختره زشتو از کلاس بنداز بیرون
بهش توجهی کرد ،هندزفریاشو داخل گوشش فرو کرد و چشماشو بست.جولیا حرص زده پاشو کوبید و به زمین و اومد سمتم و بالا سرم ایستاد.
جولیا:برو بیرون!.
دیگه داشت زیاده روی میکرد دو ساله که رفتاراش با من اینجوریه دیگه دوست نداشتم حقم زیر پاش له بشه مداد مشکیمو برداشتم و با مهارت بین انگشتام چرخوندم و تیکه دادم به میز و بهش نگاه کردم.
لونا:نرم چی میشه؟
با اخم نگام کرد.
جولیا:بزور میندازمت بیرون.
لبخند آرامش بخشی بهش زدم.
لونا:میتونی بنداز.
جولیا:زبونت دراز شده دختره هرزه معلوم نیست شبی چند بار زیر این و اون هستی.
داشت رو مغزم پیادهروی میکرد و من اینو دوست نداشتم،خونسرد از جام بلند شدم و رفت رو به روش ایستادم.دستمو بلند کردم و یکی زدم زیر گوشش.بعد دستامو گذاشتم روی بازوهاش و تحکم آمیز گفتم.
لونا:بار آخرت باشه بهم میگی هرزه، این کلمه سفت خودته میدونم از اسمت خوشت میاد ولی لزومی نیست روی این و اون بزاری.
ولش کردمو با برداشتم وسایلم از کلاس خارج شدم....
قدم زنان به سمت عمارت حرکت کردم نسیم خنکی که به صورتم میخورد کمی حالمو بهتر میکرد زیر لبم آهنگ مورد علاقمو میخوندم و هرزگاهی باهاش میرقصیدم و میخندیدم مردم نگاهشون به من عجیب بود...بی توجه به نگاهای مردم از خیابون رد شدم.....
شوگا:
نمیدونستم باید چیکار کنم بارها جولیا رو تهدید کرده بودم ولی اون احمق کار خودشو کرد دلم میخواست یه جوری این نامزدیو بهم بزنم ولی به بن بست میخوردم،از کلاس اومدم بیرون و رفتم داخل حیاط دانشگاه و به دیوار تیکه دادم با دیدن جونگکوک که داشت میومد سمتم اخمی ریزی کرد اومد کنارم و به دیوار تیکه داد.
جونگکوک:تبریک میگم.
جوابشو ندادم و سکوت کردم. که با سوال بعدیش تعجب کردم
جونگکوک:از لونا خوشت میاد؟.
لبمو با زبونم خیس کردم.
شوگا:نه چرا باید ازش خوشم بیاد.
جونگکوک:نگاهت بهش اینو میگه
پوزخندی زدم
شوگا:من از اون خوشم نمیاد.
جونگکوک:ولی من اره میخوام بهش بگم که چقدر دوستش دارم.
ازم فاصله گرفت و ادامه داد.
جونگکوک:توهم دوستش داری ولی نمیخوای قبول کنی.
اینو که گفت رفت به جای خالیش نگاه کردم و به فکر فرو رفتم من دوستش داشتم؟
لونا:
با تیری که کمرم کشید فهمیدم پریود شدم زود رفتم داخل اتاقم و بسته پد بهداشتی رو برداشتم بعد از انجام کارم بسته پدارو گذاشتم روی میز و از اتاق خارج شدم دلم بدجوری درد میکرد بهتر بود چیزی برخوردم تا از این درد کم شه،داخل آشپزخونه شدم و رفتم پیش اجوما
لونا: اجوما
مث همیشه با دیدنم لبخندی زد
اجوما:جانم
سرمو انداختم و پایین و گفتم.
لونا:من پریود شدم و خیلی دل و کمرم درد میکنه.
اجوما از جاش بلند شدو رفت یه بسته قرص رو از داخل کابینت آورد و سمتم گرفت.
اجوما:اینو بخور و برو کمی استراحت کن.
با تشکر قرصو از دستش گرفتم و رفتم سمت اتاقم بهتر بود کمی استراحت کنم....روی تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم ولی هر چه کردم خوابم نبرد از درد کمر و دلم دیگه خبری نبود.
۱۶.۸k
۰۴ آبان ۱۴۰۲