You love a vampire part 4 (3)
یک سوزن که درواقع یه بیهوشی بود . روی سوهو دراز کشید . سوهو نمیتونست تکون بخوره سوزنو فرو کرد توی گردن سوهو
_نههههههههههههههه
سوهو چشماش تار شد و کم کم بیهوش شد
شیومین لیلی روی دوشش انداخت و بلندش کرد
_جیبیغ جیییییغ*!...نههههه ولم کنننننن!!
از کیسه ای که به کمربندش وصل بود سنگی رو برداشت و روی زمین انداخت و این باعث شد که غیب بشه
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
سوهو چشماشو باز کرد همه بالای سرش بودن . به غیر از تائو
چانیول: سرورم حالتون خوبه؟
سوهو: آ...آره...من خوبم.......... لیلی کجاست؟؟
سهون : متاسفانه پرنسس ربوده شدن
سوهو: خدایا....پس تائو کو؟
سهون: رفت دنبال پرنسس ...حتی نذاشت ما باهاش بریم گفت لیلی همسر آینده منه و خودم نجاتش میدم
چانیول: قربان اتفاق دیشب خیلی خطرناک بود ممکن بود آسیب ببینید...ما دیشب سعی کردیم بیایم بیرون اما چیز عجیب این بود که درها همه بسته و قفل بودن...نمیتونستیم بیایم
سوهو از جاش بلند شد و نشست : نمیتونیم دست رو دست بزاریم...اول حمله به لوهان ...حالاهم دزدیده شدن پرنسس...ما...باید برای کمک به تائو بریم.....سهون ، لی! روتون حساب میکنم
لی و سهون : بله سرورم!
لی: بدو سهون
از اتاق با سرعت بیرون رفتن
لوهان: منم باهاتون میام
سوهو: نه تو جایی نمیری ...برگرد به اتاقت لوهان
لوهان: لیلی خواهر منم هست ....منم میخوام کمکش کنم
سوهو: لوهان این یه دستور بود گفتم برو تو اتاقت!
لوهان عصبانی شد و از اتاق بیرون رفت
سوهو: چان ، باید ببینی این کارا زیر سر کیه
چان: بله قربان
تعظیم کرد و رفت . سوهو به آرومی از روی تختش بلند شد به زخم سوزنی که دیشب بیهوشش کرده بود نگاه کرد . روش دست کشید
سوهو: آخخخ....
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
لوهان با عصبانیت رفت تو اتاقش . خودشو روی تخت پرت کرد و کتابشو باز کرد که بخونه . اما یهو کتابشو بست و پرتش کرد اونور و بلند شد:
لوهان: نمیتونم دست رو دست بزارم و ببینم لیلی کی برمیگرده باید خودم نجاتش بدم
به سمت در اتاقش رفت . درو باز کرد و دید هیچکس نیست . بدو بدو از قصر بیرون رفت . به سمت اسبش رفت و سوارش
شد و با سرعت از قصر خارج شد
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
_نههههههههههههههه
سوهو چشماش تار شد و کم کم بیهوش شد
شیومین لیلی روی دوشش انداخت و بلندش کرد
_جیبیغ جیییییغ*!...نههههه ولم کنننننن!!
از کیسه ای که به کمربندش وصل بود سنگی رو برداشت و روی زمین انداخت و این باعث شد که غیب بشه
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
سوهو چشماشو باز کرد همه بالای سرش بودن . به غیر از تائو
چانیول: سرورم حالتون خوبه؟
سوهو: آ...آره...من خوبم.......... لیلی کجاست؟؟
سهون : متاسفانه پرنسس ربوده شدن
سوهو: خدایا....پس تائو کو؟
سهون: رفت دنبال پرنسس ...حتی نذاشت ما باهاش بریم گفت لیلی همسر آینده منه و خودم نجاتش میدم
چانیول: قربان اتفاق دیشب خیلی خطرناک بود ممکن بود آسیب ببینید...ما دیشب سعی کردیم بیایم بیرون اما چیز عجیب این بود که درها همه بسته و قفل بودن...نمیتونستیم بیایم
سوهو از جاش بلند شد و نشست : نمیتونیم دست رو دست بزاریم...اول حمله به لوهان ...حالاهم دزدیده شدن پرنسس...ما...باید برای کمک به تائو بریم.....سهون ، لی! روتون حساب میکنم
لی و سهون : بله سرورم!
لی: بدو سهون
از اتاق با سرعت بیرون رفتن
لوهان: منم باهاتون میام
سوهو: نه تو جایی نمیری ...برگرد به اتاقت لوهان
لوهان: لیلی خواهر منم هست ....منم میخوام کمکش کنم
سوهو: لوهان این یه دستور بود گفتم برو تو اتاقت!
لوهان عصبانی شد و از اتاق بیرون رفت
سوهو: چان ، باید ببینی این کارا زیر سر کیه
چان: بله قربان
تعظیم کرد و رفت . سوهو به آرومی از روی تختش بلند شد به زخم سوزنی که دیشب بیهوشش کرده بود نگاه کرد . روش دست کشید
سوهو: آخخخ....
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
لوهان با عصبانیت رفت تو اتاقش . خودشو روی تخت پرت کرد و کتابشو باز کرد که بخونه . اما یهو کتابشو بست و پرتش کرد اونور و بلند شد:
لوهان: نمیتونم دست رو دست بزارم و ببینم لیلی کی برمیگرده باید خودم نجاتش بدم
به سمت در اتاقش رفت . درو باز کرد و دید هیچکس نیست . بدو بدو از قصر بیرون رفت . به سمت اسبش رفت و سوارش
شد و با سرعت از قصر خارج شد
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
۵.۱k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.