عاشقانه ایی به نام او A romance in her name part:18
آنچه گذشت:
_نه نه نه نباید عاشقش بشم این عشق اشتباه اتفاق افتادههه
٪خب اولین چیزی که برات اتفاق میوفته اینه که روش حساس میشی و....
-حالا اون فرد بدبخت کیه؟!
.
^ا/ت مطمئنی اشتباه نمیکنی؟!
+من مطئنم سویی!
_اون زن کی بود؟!
+چرا باید این برای من اتفاق بیوفتههههههه!!!
' زمان '
" ظهر یه روز جمعه ساعت ۱:۳۵دقیقه"
زنگ درخورد رفت تا در و باز کنه با دیدنش چشماش اندازه ی کاسه شد و خون جلوی چشماشو گرفت
...........
دختری با ناز و عشوه با لباس ناجوری وارد خونه شد آرایش غلیظی داشت رژی به قرمزی خون زده بود
وقتی رسید وسط خونه داد زد
# اوووپااااااااااا
€کوووووک عزیزم
جونگکوک برای اینکه کسی بهش شک نکنه بدو بدو اومد پایین
_خاااله
€سلام عزیزممم
یورا قبل از خالش دوید و رفت بغل جونگکوک ولی جونگکوک سعی داشت پسش بزنه ولی خیلی سیریش بود
سعی داشت با دست کوک جاهای خصوصی بدنش رو لمس کنه اون واقعا یه حرومزاده ی عوضی بود
جونگکوک ازش جداشد و اومد سمت ا/ت
_حالا که اومدید میخوام زنم رو بهتون معرفی کنم ا/ت
اینقد هول شد که یادش رفت ا/ت رو کامل معرفی کنه
ا/ت رفت سمت خالش و بهش احترام گذاشت
+من مین ا/ت هستم همسر جونگکوک از دیدنتون خوشحالم
بهش دست که نداد فقط دستش و به دستش زد
_امم بشینید
€خب پسرم از کارت چه خبر
_ککک.کارم
€اوم
_آها کارم ...
شروع کردن به صحبت کردن که وسطای صحبتش یدفعه ایی به ا/ت رو کرد
€میشه برام آب بیاری خانم مین...
+بله
رفتم یه لیوان آب براش بردم ولی...
€اوه من خیلی متاسفم قصد بدی نداشتم
_مهم نیست یه آبه دیگه!
ا/ت رفتو لباسش و عوض کرد یه لباس قشنگتر پوشید و رفت کنار کوک نشست
یورا اینقد حسادت میکرد که پاشد و با حسادت به ا/ت توپید
# اصن اصن از کجا معلوم تویه هرزه بیشتر براش نیستی ها اصن اصن معلوم نیست شماها باهم واقعا ازدواج کردید یا فقط ساختگیه کوک تو هیچوقت یه هرزه ی دهاتی و به عنوان همسر انتخاب نمیکنی کسی که باید همسر تو باشه منم اصن اصن همین الان شناسنامه تون و بیارید من مدرک اینو که شماها باهم ازدواج کردیدو میخواام...
€راست میگه اگر شماها واقعا باهم ازدواج کردید شناسنامتون و بیارید
عرق
از سر و صورت جفتشون میبارید اونا واقعا ازدواج نکردن فقط ضاهریه
کوک یهویی پاشد و مچ دست ا/ت و کشید که باعث شد بهم برخورد کنن
کوک بلافاصله لباسو کبوند رویه لبای ا/ت
تویه اون لحظه فقط سکوت بود...
این دااستان ادامه دارد...
هق خوشحالم میبینم برای فیکم ذوق کردید🥲
_نه نه نه نباید عاشقش بشم این عشق اشتباه اتفاق افتادههه
٪خب اولین چیزی که برات اتفاق میوفته اینه که روش حساس میشی و....
-حالا اون فرد بدبخت کیه؟!
.
^ا/ت مطمئنی اشتباه نمیکنی؟!
+من مطئنم سویی!
_اون زن کی بود؟!
+چرا باید این برای من اتفاق بیوفتههههههه!!!
' زمان '
" ظهر یه روز جمعه ساعت ۱:۳۵دقیقه"
زنگ درخورد رفت تا در و باز کنه با دیدنش چشماش اندازه ی کاسه شد و خون جلوی چشماشو گرفت
...........
دختری با ناز و عشوه با لباس ناجوری وارد خونه شد آرایش غلیظی داشت رژی به قرمزی خون زده بود
وقتی رسید وسط خونه داد زد
# اوووپااااااااااا
€کوووووک عزیزم
جونگکوک برای اینکه کسی بهش شک نکنه بدو بدو اومد پایین
_خاااله
€سلام عزیزممم
یورا قبل از خالش دوید و رفت بغل جونگکوک ولی جونگکوک سعی داشت پسش بزنه ولی خیلی سیریش بود
سعی داشت با دست کوک جاهای خصوصی بدنش رو لمس کنه اون واقعا یه حرومزاده ی عوضی بود
جونگکوک ازش جداشد و اومد سمت ا/ت
_حالا که اومدید میخوام زنم رو بهتون معرفی کنم ا/ت
اینقد هول شد که یادش رفت ا/ت رو کامل معرفی کنه
ا/ت رفت سمت خالش و بهش احترام گذاشت
+من مین ا/ت هستم همسر جونگکوک از دیدنتون خوشحالم
بهش دست که نداد فقط دستش و به دستش زد
_امم بشینید
€خب پسرم از کارت چه خبر
_ککک.کارم
€اوم
_آها کارم ...
شروع کردن به صحبت کردن که وسطای صحبتش یدفعه ایی به ا/ت رو کرد
€میشه برام آب بیاری خانم مین...
+بله
رفتم یه لیوان آب براش بردم ولی...
€اوه من خیلی متاسفم قصد بدی نداشتم
_مهم نیست یه آبه دیگه!
ا/ت رفتو لباسش و عوض کرد یه لباس قشنگتر پوشید و رفت کنار کوک نشست
یورا اینقد حسادت میکرد که پاشد و با حسادت به ا/ت توپید
# اصن اصن از کجا معلوم تویه هرزه بیشتر براش نیستی ها اصن اصن معلوم نیست شماها باهم واقعا ازدواج کردید یا فقط ساختگیه کوک تو هیچوقت یه هرزه ی دهاتی و به عنوان همسر انتخاب نمیکنی کسی که باید همسر تو باشه منم اصن اصن همین الان شناسنامه تون و بیارید من مدرک اینو که شماها باهم ازدواج کردیدو میخواام...
€راست میگه اگر شماها واقعا باهم ازدواج کردید شناسنامتون و بیارید
عرق
از سر و صورت جفتشون میبارید اونا واقعا ازدواج نکردن فقط ضاهریه
کوک یهویی پاشد و مچ دست ا/ت و کشید که باعث شد بهم برخورد کنن
کوک بلافاصله لباسو کبوند رویه لبای ا/ت
تویه اون لحظه فقط سکوت بود...
این دااستان ادامه دارد...
هق خوشحالم میبینم برای فیکم ذوق کردید🥲
۲۰.۵k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.