مافیا ها
مافیا ها
پارت ۶
هیونجین هم امد
ویو ا/ت:
فکر نمیکردم هیونجین اینقدر جذابه نمیدونم چیشده ولی هیونجین از تهیونگ هم خوشگله روش کراش زردم(منم روش کراش زدم😁) به نانسی خیلی حسودیم شد😐
هیونجین:ا/ت از نانسی خبر داری؟
ا/ت:اره بهم دیشب پیام داده بود که شب و پیش دوست پسرش میمونه
هیونجین:چی؟چرا به تو گفته؟
ا/ت:میگفت زنگ میزنه بهت جواب نمیدی
هیونجین:اهان😂😂😂
ا/ت:😂😂😂😂
ویو تهیونگ:
دیدم هیونجین و ا/ت خیلی صمیمی شدن باهم و این باعث شد عصبانی بشم ولی چیزی نگفتم(تهیونگ رو ا/ت کراشه)(خوش به حال ا/ت😭)
ته:کم حرف بزنید و بخورید
°°°°°°°°°°°بعد از ظهر°°°°°°°°°°°°
ویو ا/ت:
داشتم طراحی میکردم که تهیونگ امد
ته:وای طراحیت چقدر قشنگه
ا/ت:ممنون
ته:صورت من رو هم میتونی طراحی کنی؟
ا/ت:نمی دونم شاید تونستم
میخواستم برای ا/ت عکسمو نشون بدم تا طراحی کنه که اقای مزاحم امد و نزاشت
هیونجین:ته ته زود باش
ته:چی شده؟
هیونجین: اقای پارک زنگ زد و گفت رئیس میخاد با ما حرف بزنه(رئیس همه مافیا ها)
ته:باشه باشه الان میام
ته:ببخشید ا/ت بعدا بهت نشون میدم
ا/ت:به سلامت
"""""""شب""""""""
شب شد ولی خبری از نانسی و ته و هیونجین نیست تو خونه تنها بودم دلم میخواست برم بیرون ولی ترسیدم و رفتم اتاقم و به فیلم نگاه میکردم
هیونجین زنگ زد
مکالمه هیونیجن و ا/ت:
هیونجین:سلام خوبی؟
ا/ت:اره...نمیاین؟
هیونجین: حاضر شو میایم شام رو بریم بیرون به نانسی هم بگو
ا/ت:نانسی نیومده
هیونجین:باشه پس زود حاضر شو
ا/ت:باشه
پایان مکالمه
ویو هیونجین:
وقتی رفتیم شرکت زود رفتیم اتاق رئیس فک کردیم چیزی شده
(رئیس رو =نشون میدم)
=بیاید بشینید،قهوه یا چای؟
هیونیجن:ببخشید قربان ولی مشکلی پیش امده؟
=نه،میخواستم ازتون تشکر کنم
هیونجین:چی چرا؟
=گروه شما یعنی مافیا ها(اسم گروهشونه)۲ سال با زحمت بیشتر تونست اول بشه و برای همنون ۵ برابر پول به حسابتون واریز میکنم
منو تهیونگ به صورت هم نگاه کردیم
ته و هیونجین:واقعا؟
=اره😊
=حالا برید با پول لذت ببرید
ته هیونجین:چشم،ممنون قربان
تهیونگ:میری خونه؟
هیونجین:نه میخوام با ا/ت برم شام بیرون
تهیونگ:منم بیام؟
هیونجین:اره بیا
ویو هینجین:
نه نیا اوفففف چرا انقدر فضولی اخه میخواستم ابراز علاقه کنم ولی ای خدااااااا
ویو ته:
خخ فکر کردی میزارم با ا/ت تنهایی به جایی بری؟
تا وقتی زندم نمیزارم با ا/ت خوش بگذرونی(لبخند شیطانی)
ویو ا/ت:
یه لباس پوشیدم(اسلاید دوم)
یه ارایش معمولی کردم و رفتم پایین منتطر بود
هینجین:خوشگل شدی(چشمک)
ا/ت:مرسی،وایی به من گفت خوشگل شدییی یعنی بهم علاقه داره؟نه بابا به من عمرا(تو دلش میگفت)
سوار ماشین شدم دیدم تهیونگ هم نشسته جلو
ته:سلام
ا/ت:سلام
هیونجین:کجا بریم؟
ا/ت:نمیدونم
(حالا یه رستوران تصور کنید)
رفتیم رستوران و قارصن امد و شفارش دادیم
من داشتم به گوشی نگاه میکردم هیونجین هم با ته داشت حرف میزد
غذا هارو اوردن و خوردی
هیونیجن:بریم شهر بازی؟
ا/ت:مشکلی ندارم
ته:بچه شدیا😂
هیونجین:ببند دهنتو
رفتیم شهر بازی
هیونچین:سوار قطار بشیم
ا/ت:خب ام چیزه من یکم ترس از ارتفاع دارم
هیونیجن:از کی
ا/ت:از ۱۴ سالگیم
هیونجین:بیا سوار شو اگه ترسیدی میگم نگه داره پیاده میشیم
ا/ت:باشه
ویو ا/ت:
سوار شدیم و داشت حرکت میکردم فکر کردم همینجوری میره به خودم گفتم ترس نداره که یهو تند شد ولی هیچی نگفتم فکر کنم تهیونگ فهمید بهم گفت ترسیدم گفتم نه وقتی تند تر و تند تر شد میخواستم سکته کنم رفتم به بالا ترین نقطه و دباره با سرعت زیاد حرکت کردم منم داد زدمو هیونجین رو بغل کردم(خوش به حالت)
ویو هیونجین:
ا/ت از صورتش معلوم بود که ترسیده میخواستم بگم که منو بغل کرد و داد زد منم ا/تو بغل کردم گفتم اشکالی نداره
سوار ماشین شدیم راه خونه دور بود ا/ت خوابش برده بود وقتی رسیدیم دلم نیومد بیدارش کنم برای همین بغلش کردم و تهیونگ هم عصبانی نگاه کرد و رفت اتاقش ا/ت رو بردم اوتاق خودش گذاشتم رو تخت خیلی کیوت بود امدم بیرون
هیونجین:اجوما نانسی امده؟
اجوما:نه اقای هوانگ
هیونیجن: ای دختره ولگرد
مکالمه هیونجین و نانسی:
هیونجین:کجایی زود باش بیا ببینم ما اینجا هویجیم؟
نانسی:اههه باشه
پایان مکالمه
هیونجین:کجا بودی از دیروز
نانسی:کفتم که پیش دانته بودم
هیونجین:چرا ا/ت رو ول کرده بودی اگه نرسیده بودم داشت مرده بود
نانسی:چرا چی شده؟
هیونجین:هیچی برو بخواب از این بع بعد باید ساعت ۱۰ خونه باشی
نانسی:ولی
هیون:ولی نداده همین که گفتم
نانسی:باشه 😣
پارت بعدی رو فردا میزارم ممنون که لایک و کامنت میزارید لطفا گزارش نکنید من که چیزای بالای ۱۸ سال نمیزارم که چرا گزارش میکنید اخههه
پارت ۶
هیونجین هم امد
ویو ا/ت:
فکر نمیکردم هیونجین اینقدر جذابه نمیدونم چیشده ولی هیونجین از تهیونگ هم خوشگله روش کراش زردم(منم روش کراش زدم😁) به نانسی خیلی حسودیم شد😐
هیونجین:ا/ت از نانسی خبر داری؟
ا/ت:اره بهم دیشب پیام داده بود که شب و پیش دوست پسرش میمونه
هیونجین:چی؟چرا به تو گفته؟
ا/ت:میگفت زنگ میزنه بهت جواب نمیدی
هیونجین:اهان😂😂😂
ا/ت:😂😂😂😂
ویو تهیونگ:
دیدم هیونجین و ا/ت خیلی صمیمی شدن باهم و این باعث شد عصبانی بشم ولی چیزی نگفتم(تهیونگ رو ا/ت کراشه)(خوش به حال ا/ت😭)
ته:کم حرف بزنید و بخورید
°°°°°°°°°°°بعد از ظهر°°°°°°°°°°°°
ویو ا/ت:
داشتم طراحی میکردم که تهیونگ امد
ته:وای طراحیت چقدر قشنگه
ا/ت:ممنون
ته:صورت من رو هم میتونی طراحی کنی؟
ا/ت:نمی دونم شاید تونستم
میخواستم برای ا/ت عکسمو نشون بدم تا طراحی کنه که اقای مزاحم امد و نزاشت
هیونجین:ته ته زود باش
ته:چی شده؟
هیونجین: اقای پارک زنگ زد و گفت رئیس میخاد با ما حرف بزنه(رئیس همه مافیا ها)
ته:باشه باشه الان میام
ته:ببخشید ا/ت بعدا بهت نشون میدم
ا/ت:به سلامت
"""""""شب""""""""
شب شد ولی خبری از نانسی و ته و هیونجین نیست تو خونه تنها بودم دلم میخواست برم بیرون ولی ترسیدم و رفتم اتاقم و به فیلم نگاه میکردم
هیونجین زنگ زد
مکالمه هیونیجن و ا/ت:
هیونجین:سلام خوبی؟
ا/ت:اره...نمیاین؟
هیونجین: حاضر شو میایم شام رو بریم بیرون به نانسی هم بگو
ا/ت:نانسی نیومده
هیونجین:باشه پس زود حاضر شو
ا/ت:باشه
پایان مکالمه
ویو هیونجین:
وقتی رفتیم شرکت زود رفتیم اتاق رئیس فک کردیم چیزی شده
(رئیس رو =نشون میدم)
=بیاید بشینید،قهوه یا چای؟
هیونیجن:ببخشید قربان ولی مشکلی پیش امده؟
=نه،میخواستم ازتون تشکر کنم
هیونجین:چی چرا؟
=گروه شما یعنی مافیا ها(اسم گروهشونه)۲ سال با زحمت بیشتر تونست اول بشه و برای همنون ۵ برابر پول به حسابتون واریز میکنم
منو تهیونگ به صورت هم نگاه کردیم
ته و هیونجین:واقعا؟
=اره😊
=حالا برید با پول لذت ببرید
ته هیونجین:چشم،ممنون قربان
تهیونگ:میری خونه؟
هیونجین:نه میخوام با ا/ت برم شام بیرون
تهیونگ:منم بیام؟
هیونجین:اره بیا
ویو هینجین:
نه نیا اوفففف چرا انقدر فضولی اخه میخواستم ابراز علاقه کنم ولی ای خدااااااا
ویو ته:
خخ فکر کردی میزارم با ا/ت تنهایی به جایی بری؟
تا وقتی زندم نمیزارم با ا/ت خوش بگذرونی(لبخند شیطانی)
ویو ا/ت:
یه لباس پوشیدم(اسلاید دوم)
یه ارایش معمولی کردم و رفتم پایین منتطر بود
هینجین:خوشگل شدی(چشمک)
ا/ت:مرسی،وایی به من گفت خوشگل شدییی یعنی بهم علاقه داره؟نه بابا به من عمرا(تو دلش میگفت)
سوار ماشین شدم دیدم تهیونگ هم نشسته جلو
ته:سلام
ا/ت:سلام
هیونجین:کجا بریم؟
ا/ت:نمیدونم
(حالا یه رستوران تصور کنید)
رفتیم رستوران و قارصن امد و شفارش دادیم
من داشتم به گوشی نگاه میکردم هیونجین هم با ته داشت حرف میزد
غذا هارو اوردن و خوردی
هیونیجن:بریم شهر بازی؟
ا/ت:مشکلی ندارم
ته:بچه شدیا😂
هیونجین:ببند دهنتو
رفتیم شهر بازی
هیونچین:سوار قطار بشیم
ا/ت:خب ام چیزه من یکم ترس از ارتفاع دارم
هیونیجن:از کی
ا/ت:از ۱۴ سالگیم
هیونجین:بیا سوار شو اگه ترسیدی میگم نگه داره پیاده میشیم
ا/ت:باشه
ویو ا/ت:
سوار شدیم و داشت حرکت میکردم فکر کردم همینجوری میره به خودم گفتم ترس نداره که یهو تند شد ولی هیچی نگفتم فکر کنم تهیونگ فهمید بهم گفت ترسیدم گفتم نه وقتی تند تر و تند تر شد میخواستم سکته کنم رفتم به بالا ترین نقطه و دباره با سرعت زیاد حرکت کردم منم داد زدمو هیونجین رو بغل کردم(خوش به حالت)
ویو هیونجین:
ا/ت از صورتش معلوم بود که ترسیده میخواستم بگم که منو بغل کرد و داد زد منم ا/تو بغل کردم گفتم اشکالی نداره
سوار ماشین شدیم راه خونه دور بود ا/ت خوابش برده بود وقتی رسیدیم دلم نیومد بیدارش کنم برای همین بغلش کردم و تهیونگ هم عصبانی نگاه کرد و رفت اتاقش ا/ت رو بردم اوتاق خودش گذاشتم رو تخت خیلی کیوت بود امدم بیرون
هیونجین:اجوما نانسی امده؟
اجوما:نه اقای هوانگ
هیونیجن: ای دختره ولگرد
مکالمه هیونجین و نانسی:
هیونجین:کجایی زود باش بیا ببینم ما اینجا هویجیم؟
نانسی:اههه باشه
پایان مکالمه
هیونجین:کجا بودی از دیروز
نانسی:کفتم که پیش دانته بودم
هیونجین:چرا ا/ت رو ول کرده بودی اگه نرسیده بودم داشت مرده بود
نانسی:چرا چی شده؟
هیونجین:هیچی برو بخواب از این بع بعد باید ساعت ۱۰ خونه باشی
نانسی:ولی
هیون:ولی نداده همین که گفتم
نانسی:باشه 😣
پارت بعدی رو فردا میزارم ممنون که لایک و کامنت میزارید لطفا گزارش نکنید من که چیزای بالای ۱۸ سال نمیزارم که چرا گزارش میکنید اخههه
۷.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.