داستان های اخلاقی
#داستان_های_اخلاقی
ذوالنّون مصری نقل کرده است : روزی به دلم افتاد کنار رود نیل بروم . از خانه بیرون رفتم ناگاه عقربی را دیدم که به سرعت به طرف رودخانه می رفت با خودم فکر کردم او حتما ماءموریتی دارد بنابر این دنبالش رفتم تا ببینم چه کار می کند.عقرب به کنار رودخانه رسید. در همین موقع قورباغه ای آمد و کنار ساحل ایستاد، عقرب بر پشت قورباغه سوار شد و قورباغه با سرعت به طرف دیگر ساحل به راه افتاد.
من نیز سوار قایق شدم و آن ها را تعقیب کردم در طرف دیگر ساحل عقرب پیاده شد و در خشکی به راه افتاد. من او را تعقیب کردم تا اینکه عقرب نزدیک درختی رسید که در زیر آن جوانی به خواب رفته بود و مار بزرگی هم روی سرش نشسته بود و می خواست دهان جوان را نیش بزند.عقرب خودش را به گردن مار رسانید و او را نیش زد. نیش عقرب کارگر افتاد و مار را از کار انداخت عقرب از همان راهی که آمده بود برگشت .
خودم را به جوان رسانیدم و با پا به پهلویش زدم و او را از خواب بیدار کردم . وقتی بیدار شد، فهمیدم که مست کرده و از شدت مستی بیهوش افتاده است . برایش جریان عقرب را بازگو کردم و گفتم از مهربانی خداوند شرمنده نیستی ؟جوان به لاشه مار نگاه کرد و ناگهان منقلب شد. خودش را روی خاک انداخت و از گناهی که کرده بود توبه کرد.
در دعای افتتاح می خوانیم : پروردگارا تو مرا می خوانی ولی من رو برمی گردانم تو به من محبت می ورزی ولی من با تو دشمنی می کنم ….
___
#گناه
#گناهان
#چگونه_گناه_نکنیم
#ترک_گناه
#منتظر_که_گناه_نمیکند
#نجات_از_گناه
کانال تلگرام :
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
صفحه اینستاگرام :
Instagram.com/nejatazgonah
ذوالنّون مصری نقل کرده است : روزی به دلم افتاد کنار رود نیل بروم . از خانه بیرون رفتم ناگاه عقربی را دیدم که به سرعت به طرف رودخانه می رفت با خودم فکر کردم او حتما ماءموریتی دارد بنابر این دنبالش رفتم تا ببینم چه کار می کند.عقرب به کنار رودخانه رسید. در همین موقع قورباغه ای آمد و کنار ساحل ایستاد، عقرب بر پشت قورباغه سوار شد و قورباغه با سرعت به طرف دیگر ساحل به راه افتاد.
من نیز سوار قایق شدم و آن ها را تعقیب کردم در طرف دیگر ساحل عقرب پیاده شد و در خشکی به راه افتاد. من او را تعقیب کردم تا اینکه عقرب نزدیک درختی رسید که در زیر آن جوانی به خواب رفته بود و مار بزرگی هم روی سرش نشسته بود و می خواست دهان جوان را نیش بزند.عقرب خودش را به گردن مار رسانید و او را نیش زد. نیش عقرب کارگر افتاد و مار را از کار انداخت عقرب از همان راهی که آمده بود برگشت .
خودم را به جوان رسانیدم و با پا به پهلویش زدم و او را از خواب بیدار کردم . وقتی بیدار شد، فهمیدم که مست کرده و از شدت مستی بیهوش افتاده است . برایش جریان عقرب را بازگو کردم و گفتم از مهربانی خداوند شرمنده نیستی ؟جوان به لاشه مار نگاه کرد و ناگهان منقلب شد. خودش را روی خاک انداخت و از گناهی که کرده بود توبه کرد.
در دعای افتتاح می خوانیم : پروردگارا تو مرا می خوانی ولی من رو برمی گردانم تو به من محبت می ورزی ولی من با تو دشمنی می کنم ….
___
#گناه
#گناهان
#چگونه_گناه_نکنیم
#ترک_گناه
#منتظر_که_گناه_نمیکند
#نجات_از_گناه
کانال تلگرام :
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
صفحه اینستاگرام :
Instagram.com/nejatazgonah
۲.۳k
۲۳ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.