رمان
پارت ۶
وی: دیگه نتونسم طاقت بیارم پس رفتم سمت ا.ت و لباسش رو جر دادم بعد شروع کردم به لیسیدن س*ینه هاش بعد دوباره چشمم به پا های سفیدش افتاد که یهو خدمتکار اومد تو
وی: بهت در زدن یاد ندادن حیف که الان کار دارم بعدا به حسابت میرسم
خدمتکار: ببخشید ارباب
(خدمتکار رفت)
وی: شلوار ا.ت رو در اوردم و شروع کردم به گایدنش ، ناله هاش وسوسهانگیز بود
ا.ت: ددی بسه دیگه نمی تونم
وی: آخه بیبی من هنوز کارم تموم نشده
(اینقدر ادامه داد که ا.ت بیهوش شد)
وی: ا.ت ا.ت بیدار شو ا.ت
ا.ت: ددی
وی: حالت خوبه بیب
ا.ت: اوهوم
وی: دیدم به گوشی ا.ت داره همش پیام میاد رفتم گوشیش رو چک کنم که دیدم جین که همش داره پیام میده
جین: ا.ت یه جوری بپیچونش بیا باهم بریم بار مطمئن باش خوش میگذره
ا.ت: باشه فقط بیا دنبالم
وی: ا.تتتت (با داد)
ا.ت: ب...بله چرا داد میزنی
وی: تو آدم نمیشی نه ؟
ا.ت: چرا ددی مگه چیشده
وی: تو به من خیانت کردی 😥😥
ا.ت: ددی من....من ذون منو گول زد تقصیر من نیس هق هق د..دی هق
وی: دلم نمیاد اشک هاش رو ببینم چون اون واقعا کیوته پس رفتم سراغ جین
وی: هی تو چجور دوستی هستی ها
جین: چیشده من از هیچی خبر ندارم
وی: خودتو به اون راه نزن (تفنگش رو گزاشت روی سر جین)
جین: حیف این همه دوستی ما نیس بخاطر یه هرزه خراب بشه
وی: درست صحبت کن هرزه چیه (جین رو کشت و رفت خونه)
ا.ت: چی شد ددی
وی: هیچی بیبی گرل هرکی بخواد بیبی منو ازم بگیره میکشمش
ا.ت: 💋💋💋
وی: میدونستم تقصیر خود ا.ت هم هست ولی من دوستش دارم پس نمی تونم بذارم به راحتی بره .
(زنگ در رو زدن ا.ت رفت درو باز کرد که دید ..........
وی: دیگه نتونسم طاقت بیارم پس رفتم سمت ا.ت و لباسش رو جر دادم بعد شروع کردم به لیسیدن س*ینه هاش بعد دوباره چشمم به پا های سفیدش افتاد که یهو خدمتکار اومد تو
وی: بهت در زدن یاد ندادن حیف که الان کار دارم بعدا به حسابت میرسم
خدمتکار: ببخشید ارباب
(خدمتکار رفت)
وی: شلوار ا.ت رو در اوردم و شروع کردم به گایدنش ، ناله هاش وسوسهانگیز بود
ا.ت: ددی بسه دیگه نمی تونم
وی: آخه بیبی من هنوز کارم تموم نشده
(اینقدر ادامه داد که ا.ت بیهوش شد)
وی: ا.ت ا.ت بیدار شو ا.ت
ا.ت: ددی
وی: حالت خوبه بیب
ا.ت: اوهوم
وی: دیدم به گوشی ا.ت داره همش پیام میاد رفتم گوشیش رو چک کنم که دیدم جین که همش داره پیام میده
جین: ا.ت یه جوری بپیچونش بیا باهم بریم بار مطمئن باش خوش میگذره
ا.ت: باشه فقط بیا دنبالم
وی: ا.تتتت (با داد)
ا.ت: ب...بله چرا داد میزنی
وی: تو آدم نمیشی نه ؟
ا.ت: چرا ددی مگه چیشده
وی: تو به من خیانت کردی 😥😥
ا.ت: ددی من....من ذون منو گول زد تقصیر من نیس هق هق د..دی هق
وی: دلم نمیاد اشک هاش رو ببینم چون اون واقعا کیوته پس رفتم سراغ جین
وی: هی تو چجور دوستی هستی ها
جین: چیشده من از هیچی خبر ندارم
وی: خودتو به اون راه نزن (تفنگش رو گزاشت روی سر جین)
جین: حیف این همه دوستی ما نیس بخاطر یه هرزه خراب بشه
وی: درست صحبت کن هرزه چیه (جین رو کشت و رفت خونه)
ا.ت: چی شد ددی
وی: هیچی بیبی گرل هرکی بخواد بیبی منو ازم بگیره میکشمش
ا.ت: 💋💋💋
وی: میدونستم تقصیر خود ا.ت هم هست ولی من دوستش دارم پس نمی تونم بذارم به راحتی بره .
(زنگ در رو زدن ا.ت رفت درو باز کرد که دید ..........
۷.۶k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱