فیک گربه کوچولو
PART15
ویو کوک:
بعد از اینکه رسیدیم اجوما به لینا اتاقشو نشون داد ساعت تقریبا ۲ بعد از ظهر بود و منم باید برای کاری میرفتم از لوس آنجلس به کالیفرنیا چون لی جونگ سوک گند زده به اوضاع شرکت
پس اول میرم به اجوما و لینا میگم
کوک:اجوما من باید برم به کالیفرنیا برای کارم ، لطفا حواست به لینا و خونه باشه(خونه واجب بود؟)
اجوما:چشم ارباب(🙄😐)
(کوک میره طرف اتاق لینا و در میزنه:)
تق تق تق (صدای در)
لینا:بله
کوک:منم ، میتونم بیام تو ؟
لینا اره بیا تو
کوک:لینا من باید برم یه مسافرت دو روزه به کالیفرنیا تو مراقب خودت باش
باشه؟
لینا:چی؟..باشه(ناراحت)
ادمین خوشگلتون:کوک رفت و اروم لپ لینا هم بوسید و لینا مانند یک گوجه فرنگی شد
و وقتی کوک دید لینا خجالت کشید و سرشو برد پایین، چونه ی لینا رو گرفت و اورد بالا
کوک:عسلم ناراحته ؟
لینا:ن....ه..
کوک:داری بهم دروغ میگی؟
لینا: خب اره ناراحتم، اخه چرا نمیشه من بیام(همه اینا رو سریع گفت و سرش پایین بود و گریه می کرد)
ادمین گُلتون:کوک لب لینا رو بوسید و بعد ۲ دقیقه بوسیدن ولش کرد و باهم روی تخت دراز کشیدن و به سقف نگاه میکردن و باهم حرف های عاشقانه میزدن(بچه ها من اینجا هاشو چندشم میشه بگم چی میحرفن پس نمیگم، ساری بابت گشادیم)
کوک:خب عشقم من میرم بیرون ناراحت نباش ،باشه؟
لینا:هوم ، باشه:)
کوک:دوست دارم
لینا :منم
(کوک رفت)
ویو لینا:
خب من خسته بودم پس تصمیم گرفتم اتیش بسوزونم برای همین گربه شدم و خیلی اروم رفتم اشپز خونه پشت اجوما و یه دفعه میو خیلی بلند کردم ؛ فک کنم اجوما رید به خودش
اجوما:یااااااااااااااااا سگ پدر...چی بو..د ؟
(نگاه به پشتش کرد دید لیناعه
اجوما :دخترم تو هم صدای گربه رو شنیدی؟
لینا:نه ، اجوما حتما خیالاتی شدین
اجوما :اره شاید
ادمین:لینا میخواست بره اتاقش و یه خیلی بخنده که دید کوک پشتش وایساده و تمام مدت داره نگاش میکنه ولی اجوما به روی خودش نیاورده چون دستور کوک بوده
لینا:ک.و..ک ...ت.و از .ک.ی..این.جا..ای؟
کوک:از اول(سرد)
(کوک دست لینا رو گرفت و برد اتاق خودش و در رو بست
کوک:وایییی لیناا خیلی خوب بودی ، منم خیلی سعی کردم نخندم😂😂😂🤣🤣
لینا:واقعا؟
کوک:هوم
ادمین:کوک و لینا باهم داشتن میخندیدن که گوشی کوک زنگ خورد و یه زن بود
اتمام این پارت
پارت بعدو فردا ساعت سه بعد از ظهر مینویسم
بخدا من خیلی بی حوصلم
شرطا:
۲۰ لایک
ویو کوک:
بعد از اینکه رسیدیم اجوما به لینا اتاقشو نشون داد ساعت تقریبا ۲ بعد از ظهر بود و منم باید برای کاری میرفتم از لوس آنجلس به کالیفرنیا چون لی جونگ سوک گند زده به اوضاع شرکت
پس اول میرم به اجوما و لینا میگم
کوک:اجوما من باید برم به کالیفرنیا برای کارم ، لطفا حواست به لینا و خونه باشه(خونه واجب بود؟)
اجوما:چشم ارباب(🙄😐)
(کوک میره طرف اتاق لینا و در میزنه:)
تق تق تق (صدای در)
لینا:بله
کوک:منم ، میتونم بیام تو ؟
لینا اره بیا تو
کوک:لینا من باید برم یه مسافرت دو روزه به کالیفرنیا تو مراقب خودت باش
باشه؟
لینا:چی؟..باشه(ناراحت)
ادمین خوشگلتون:کوک رفت و اروم لپ لینا هم بوسید و لینا مانند یک گوجه فرنگی شد
و وقتی کوک دید لینا خجالت کشید و سرشو برد پایین، چونه ی لینا رو گرفت و اورد بالا
کوک:عسلم ناراحته ؟
لینا:ن....ه..
کوک:داری بهم دروغ میگی؟
لینا: خب اره ناراحتم، اخه چرا نمیشه من بیام(همه اینا رو سریع گفت و سرش پایین بود و گریه می کرد)
ادمین گُلتون:کوک لب لینا رو بوسید و بعد ۲ دقیقه بوسیدن ولش کرد و باهم روی تخت دراز کشیدن و به سقف نگاه میکردن و باهم حرف های عاشقانه میزدن(بچه ها من اینجا هاشو چندشم میشه بگم چی میحرفن پس نمیگم، ساری بابت گشادیم)
کوک:خب عشقم من میرم بیرون ناراحت نباش ،باشه؟
لینا:هوم ، باشه:)
کوک:دوست دارم
لینا :منم
(کوک رفت)
ویو لینا:
خب من خسته بودم پس تصمیم گرفتم اتیش بسوزونم برای همین گربه شدم و خیلی اروم رفتم اشپز خونه پشت اجوما و یه دفعه میو خیلی بلند کردم ؛ فک کنم اجوما رید به خودش
اجوما:یااااااااااااااااا سگ پدر...چی بو..د ؟
(نگاه به پشتش کرد دید لیناعه
اجوما :دخترم تو هم صدای گربه رو شنیدی؟
لینا:نه ، اجوما حتما خیالاتی شدین
اجوما :اره شاید
ادمین:لینا میخواست بره اتاقش و یه خیلی بخنده که دید کوک پشتش وایساده و تمام مدت داره نگاش میکنه ولی اجوما به روی خودش نیاورده چون دستور کوک بوده
لینا:ک.و..ک ...ت.و از .ک.ی..این.جا..ای؟
کوک:از اول(سرد)
(کوک دست لینا رو گرفت و برد اتاق خودش و در رو بست
کوک:وایییی لیناا خیلی خوب بودی ، منم خیلی سعی کردم نخندم😂😂😂🤣🤣
لینا:واقعا؟
کوک:هوم
ادمین:کوک و لینا باهم داشتن میخندیدن که گوشی کوک زنگ خورد و یه زن بود
اتمام این پارت
پارت بعدو فردا ساعت سه بعد از ظهر مینویسم
بخدا من خیلی بی حوصلم
شرطا:
۲۰ لایک
۶.۸k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.