مینی فیک جیمین 𝗉𝗍¹
My step brother fell in love with me
————————————————————
+اوف مامان تموم نشد خسته شدم
*الاناس که تموم شه دیگه یه لحظه عمون بده
+آلانه که گریم بگیره دستم درد گرفت
*چقدر غر میزنی بیا تموم شد
+اییی .. چقدر سنگینه دستم شکست
*ببخشید که همشون وسایل تو هست
خب دفتر چه خاطرات عزیزم … اممم از کجا شروع کنم ..
•خب داستان زندگی مزخرف من از اونجایی شروع شد که مامانم با آقای پارک آشنا شد و وارد یه رابطه احساسی شدن و تصمیم به ازدواج گرفتن ولی من از همون اول با این ازدواج مخالف بودم ولی مگه میتونستم کاری کنم باید به خاطر خوشحالی مامانم این ازدواج و قبول میکردم وقتی وارد خونه پارک شدیم … •
+اوفف چه بزرگه
*یون سو لطفا ..لطفا ازت خواهش میکنم به خاطر من سعی کن با هیون ارتباط بگیری تو که دلت نمیخواد ناراحت بشم.. هوم
+باشه سعیم رو میکنم
*ازت ممنونم بیا بریم تو
… داخل عمارت پارک
^هانا عزیزم خوش اومدی
*مرسی هانی معرفی میکنم دخترم یون سو
^خوبختم مین سو شی پارک هیون لی هستم
+خوشبختم
*پسرت نیست
^نه متاسفانه براش کاری پیش اومد ولی گفتش عذر خواهی کنم برای اینکه اینجا نیست تا بهتون خوش آمد بگه و تا شب برمیگرده
*عزیزم میشه بگی اتاق یون سو کجاست
^دنبالم بیاید نشونشون میدم
•خب فکر کنم تا اینجا رو فهمیده باشی چویی ( اسم دفترچه خاطراتشه 😂) وقتی به دنبال پارک رفتیم رسیدیم به یه اتاق با تم مشکی حدس میزنم مامان بهش گفته بود که چجور اتاقی رو دوست دارم •
^میسو شی از اتاقت خوشت اومده
+بله خیلی ممنونم
^به خدمتکارا میگم وسایلت رو بیارن اتاقت اگر چیزی لازم داشتی به من یا خدمتکارا بگو
+بله خیلی ممنونم
^بریم عزیزم
*بریم
…
•چویی چرا ازت پنهون کنم هم ار اتاقم خوشم اومد هم از پارک ولی روم نمیشد که به مامانم بگم من خیلی خرم نه ..؟ •
مشغول کتاب خوندن بودم کهصدای زنگ خونه خورد منی که بس کجنکاوم به سمت در رفتم و بازش کردم و یه پسر خوشگل رو دیدم حدس زدم برادرم باشه … خیلی خنده داره وقتی فکر میکنم که قراره یه داداش داشته بودم ولی چرا آنقدر جذاب بود .
-سلام پارک جیمین هستم
+اممم .. خوشبختم منم یو..
-میدونم پدرم از شما و مادرتون خیلی تعریف کرده بود
+اه .. ایشون لطف دارن
-نمیزارین بیام تو ( با خنده)
+ببخشید .. بفرمایید
…
—————————
Like:5
—————————
حمایت کنید کیوتا
—————————
————————————————————
+اوف مامان تموم نشد خسته شدم
*الاناس که تموم شه دیگه یه لحظه عمون بده
+آلانه که گریم بگیره دستم درد گرفت
*چقدر غر میزنی بیا تموم شد
+اییی .. چقدر سنگینه دستم شکست
*ببخشید که همشون وسایل تو هست
خب دفتر چه خاطرات عزیزم … اممم از کجا شروع کنم ..
•خب داستان زندگی مزخرف من از اونجایی شروع شد که مامانم با آقای پارک آشنا شد و وارد یه رابطه احساسی شدن و تصمیم به ازدواج گرفتن ولی من از همون اول با این ازدواج مخالف بودم ولی مگه میتونستم کاری کنم باید به خاطر خوشحالی مامانم این ازدواج و قبول میکردم وقتی وارد خونه پارک شدیم … •
+اوفف چه بزرگه
*یون سو لطفا ..لطفا ازت خواهش میکنم به خاطر من سعی کن با هیون ارتباط بگیری تو که دلت نمیخواد ناراحت بشم.. هوم
+باشه سعیم رو میکنم
*ازت ممنونم بیا بریم تو
… داخل عمارت پارک
^هانا عزیزم خوش اومدی
*مرسی هانی معرفی میکنم دخترم یون سو
^خوبختم مین سو شی پارک هیون لی هستم
+خوشبختم
*پسرت نیست
^نه متاسفانه براش کاری پیش اومد ولی گفتش عذر خواهی کنم برای اینکه اینجا نیست تا بهتون خوش آمد بگه و تا شب برمیگرده
*عزیزم میشه بگی اتاق یون سو کجاست
^دنبالم بیاید نشونشون میدم
•خب فکر کنم تا اینجا رو فهمیده باشی چویی ( اسم دفترچه خاطراتشه 😂) وقتی به دنبال پارک رفتیم رسیدیم به یه اتاق با تم مشکی حدس میزنم مامان بهش گفته بود که چجور اتاقی رو دوست دارم •
^میسو شی از اتاقت خوشت اومده
+بله خیلی ممنونم
^به خدمتکارا میگم وسایلت رو بیارن اتاقت اگر چیزی لازم داشتی به من یا خدمتکارا بگو
+بله خیلی ممنونم
^بریم عزیزم
*بریم
…
•چویی چرا ازت پنهون کنم هم ار اتاقم خوشم اومد هم از پارک ولی روم نمیشد که به مامانم بگم من خیلی خرم نه ..؟ •
مشغول کتاب خوندن بودم کهصدای زنگ خونه خورد منی که بس کجنکاوم به سمت در رفتم و بازش کردم و یه پسر خوشگل رو دیدم حدس زدم برادرم باشه … خیلی خنده داره وقتی فکر میکنم که قراره یه داداش داشته بودم ولی چرا آنقدر جذاب بود .
-سلام پارک جیمین هستم
+اممم .. خوشبختم منم یو..
-میدونم پدرم از شما و مادرتون خیلی تعریف کرده بود
+اه .. ایشون لطف دارن
-نمیزارین بیام تو ( با خنده)
+ببخشید .. بفرمایید
…
—————————
Like:5
—————————
حمایت کنید کیوتا
—————————
۲۵.۷k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.