part5
#part5
رستا
+ببین دختر نازم منکه تورو انقد دوست دارم برو کنار بزار من اول برم _مامان نازم ببین من تو خیلی دوست دارم خودتم که میدونی دیگه تورو خدا برو کنار بزار من برم +اصن حرفشم نزن قشنگم برو کنار تو که میدونی مامان چقد دوست داره ولی الان وضعیت اصلا خوب نیس _مامان گلم ببین اصن تو حرف خوب سرت نمیشه نگا دیگه داری میری رو مخم برو کنار بزار برم +گم شو انتر لیاقت نداری برو کنار تا نزدم با در یکیت نکردم افرا:خااک تو سره جفتتون کنم برین یکیتون دیر شد +_تو خفه افرا :باشه منکه رفتم اماده شم برم شمام تاوقتی ریخت دعواکنین +راس میگه بیابرو _ن مامان قشنگم تو برو من هنو میتونم نگه دارم +باشع و سریع پریدم تو _ینی فقط منتظر بودیا خندم گرفت خلاصه بعد اماده شدن رفتیم سمت اتوبوس تابریم سمت کارامون ایستگاه اتوبوس عکس بی تی اس روش بودرفتم سمت عکس کوک خودا قربونش برم چقد نازی توودستمو رو گونش کشیدم که یه دختره که میخورد دبیرستانیه با مهربونی گف :ارمی بالبخند گفتم اره گفت:از کوکی خوشت میاد باذوق بچه گانه گفتم :اره خیلی یهو مودش عوض شدو گف:,شرمنده اون از تو خوشش نمیادوبادوستش زدن زیر خنده منم عصبانی شدمو میخواستم برم صافش کنم که افراو رویا نزاشتن میدونستن اگه عصبی بشم بزرگو کوچیکو مردو زن نمیشناسم براشون گفته بودم گفتم :اره خوشش نمیاد چون هنوز ندیدتم ولی تو حواستو جم کن دنیا گرده یه روز بد حالتو میگیرم نیشخندی زودو چیزی نگفت پدرررسگ همین جور باخودم غر غر میکردم که اتوبوس امدو همه از هم بعد دیاده شدن تو ایستگاه های مختلف جدا شدیم رفتم توی رستورانی که ماله یه خانومه مسن بود ولی چهره خیلی مهربونی داشت +انیونگ اجومااا(خانم مسن ) لبخندی بهم زدو گفت:انیونگ چاگیا (عزیزم)+خسته نباشید _مرسی دخترم +خب من اینجا کارمو از کجا شروع کنم زیاد وارد نیستم _تو فقط سفارشارو بگیرو غذاهارو ببر سره میزشون همین +چششم _دختره کیوت برو لباس تنت کن بیا +چششششم خنده قشنگی کرد چقد وقتی میخندید شبیه مامانم میشد چقد دلم براشون تنگ شده هعی رفتم لباسامو عوض کردمو امدم سره کارم اون روز روزه شلوغی بود ولی خوب بود
بچهها مرسی از حمایتاتون عکس لباسرو میزارم😍
رستا
+ببین دختر نازم منکه تورو انقد دوست دارم برو کنار بزار من اول برم _مامان نازم ببین من تو خیلی دوست دارم خودتم که میدونی دیگه تورو خدا برو کنار بزار من برم +اصن حرفشم نزن قشنگم برو کنار تو که میدونی مامان چقد دوست داره ولی الان وضعیت اصلا خوب نیس _مامان گلم ببین اصن تو حرف خوب سرت نمیشه نگا دیگه داری میری رو مخم برو کنار بزار برم +گم شو انتر لیاقت نداری برو کنار تا نزدم با در یکیت نکردم افرا:خااک تو سره جفتتون کنم برین یکیتون دیر شد +_تو خفه افرا :باشه منکه رفتم اماده شم برم شمام تاوقتی ریخت دعواکنین +راس میگه بیابرو _ن مامان قشنگم تو برو من هنو میتونم نگه دارم +باشع و سریع پریدم تو _ینی فقط منتظر بودیا خندم گرفت خلاصه بعد اماده شدن رفتیم سمت اتوبوس تابریم سمت کارامون ایستگاه اتوبوس عکس بی تی اس روش بودرفتم سمت عکس کوک خودا قربونش برم چقد نازی توودستمو رو گونش کشیدم که یه دختره که میخورد دبیرستانیه با مهربونی گف :ارمی بالبخند گفتم اره گفت:از کوکی خوشت میاد باذوق بچه گانه گفتم :اره خیلی یهو مودش عوض شدو گف:,شرمنده اون از تو خوشش نمیادوبادوستش زدن زیر خنده منم عصبانی شدمو میخواستم برم صافش کنم که افراو رویا نزاشتن میدونستن اگه عصبی بشم بزرگو کوچیکو مردو زن نمیشناسم براشون گفته بودم گفتم :اره خوشش نمیاد چون هنوز ندیدتم ولی تو حواستو جم کن دنیا گرده یه روز بد حالتو میگیرم نیشخندی زودو چیزی نگفت پدرررسگ همین جور باخودم غر غر میکردم که اتوبوس امدو همه از هم بعد دیاده شدن تو ایستگاه های مختلف جدا شدیم رفتم توی رستورانی که ماله یه خانومه مسن بود ولی چهره خیلی مهربونی داشت +انیونگ اجومااا(خانم مسن ) لبخندی بهم زدو گفت:انیونگ چاگیا (عزیزم)+خسته نباشید _مرسی دخترم +خب من اینجا کارمو از کجا شروع کنم زیاد وارد نیستم _تو فقط سفارشارو بگیرو غذاهارو ببر سره میزشون همین +چششم _دختره کیوت برو لباس تنت کن بیا +چششششم خنده قشنگی کرد چقد وقتی میخندید شبیه مامانم میشد چقد دلم براشون تنگ شده هعی رفتم لباسامو عوض کردمو امدم سره کارم اون روز روزه شلوغی بود ولی خوب بود
بچهها مرسی از حمایتاتون عکس لباسرو میزارم😍
۲۵.۲k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.