خشم من... فیک جونگکوک
پارت:21
جوابی ندادم و سکوت کردم
یا بهتره بگم جوابی نداشتم
چی میگفتم؟
میگفتم عاشق پسر کسی شدم ک پدر مادرمون رو کشته؟
میگفت عاشقت کسی شدم ک معلوم نیست اگ موقعیتش پیش بیاد منو زنده نگه داره یا نه؟
دستش رو روی شونم احساس کردم
×ات من داداشتم میتونی بهم بگی
قطره اشکی از چشمم پایین افتاد و سرم رو اروم ب نشونه مثبت تکون دادم
الان داداشش فهمید
فهمید ک خواهرش عاشق شده
عاشق کی؟
عاشق کسی ک نباید میشد!
ات از خودش بدش میومد چون حس میکرد داره ب خانوادش خیانت میکرد
از پدر و مادرش شرمنده بود و همچنین از برادرش
خودش هم نمیخاست ک عاشق اون پسر باشه ولی مگ میشد ؟
اون فرق داشت؟
نمیدونست!
ات فقط 16 سالش بود و هیچ تجربه ای از عاشقی نداشت
و جئون اولین عشقش بود
ولی جئون! نمیشه گفت ک ات اولین اون بوده یا شاید حتی اخرینش هم نباشه
اگر جئون بهش اسیب بزنه چی
اگ اصلا علاقه ب ات نداشته باشه چی
پس چرا جاش توی قلبشتکون نمیخورد
چرا ب هر احتمالی ک وجود داشت فکر میکرد بازم جئون رو دوست داشت
فکراش با آغوش گرم برادرش گم شدن
سرش رو روی شونه داداشش گذاشت و اروم لب زد
-ب.ببخشید
موهاش توسط داداشش نوازش شد و گفت:
×اشکالی نداره ات باهم حلش میکنیم
ازش جدا شدم توی چشماش نگاه کردم
با چشمای مطمئنش بهم نگاه و گفت:
×مشکلی نداره اگ دوسش داره
-و..ولی
×ات بهتره اول باهاش صحبت کنی
×یا حتی خودم باهاش حرف میزنم و ازش میپرسم حسش بهت چیه ک هر دوتامون مطمئن بشیم ک قدم اشتباهی برنداشتیم و اتفاقی برای ت نمیوفته
لبخندی زدم و گفتم:
-ممنون داداش
لبخندی زد و گفت:
×منو ببخش ک دیر اومدم ولی الان هستم تا اخرش
و دوباره بغلش کردم...
[یک هفته بعد]
تهیونگ جلوی جونگکوک نشسته بود و داشت بهش نگاه میکرد
+نمیخای چیزی بگی؟الکی منو کشوندین اینجا؟
×نه میخام باهات حرف بزنم
ابروهاش رو داد بالا و دیگه حرفی نزد
×خب
به چشمام نگاه کرد و گلوش رو صاف کرد
×من رو ک میشناسی برادر اتم اسمم تهیونگه
+منم...
×میدونم اسمت چیه
با سر تایید کرد ک گفتم:
×خب الان ی چیزی ازت میپرسم و تو درست جوابمو میدی
منتظر بهم نگاه کرد
×احساسی ب ات داری؟... ادامه دارد
شرط:
لایک:۵۰
کامنت:۵۰[کامنت زببا ]
جوابی ندادم و سکوت کردم
یا بهتره بگم جوابی نداشتم
چی میگفتم؟
میگفتم عاشق پسر کسی شدم ک پدر مادرمون رو کشته؟
میگفت عاشقت کسی شدم ک معلوم نیست اگ موقعیتش پیش بیاد منو زنده نگه داره یا نه؟
دستش رو روی شونم احساس کردم
×ات من داداشتم میتونی بهم بگی
قطره اشکی از چشمم پایین افتاد و سرم رو اروم ب نشونه مثبت تکون دادم
الان داداشش فهمید
فهمید ک خواهرش عاشق شده
عاشق کی؟
عاشق کسی ک نباید میشد!
ات از خودش بدش میومد چون حس میکرد داره ب خانوادش خیانت میکرد
از پدر و مادرش شرمنده بود و همچنین از برادرش
خودش هم نمیخاست ک عاشق اون پسر باشه ولی مگ میشد ؟
اون فرق داشت؟
نمیدونست!
ات فقط 16 سالش بود و هیچ تجربه ای از عاشقی نداشت
و جئون اولین عشقش بود
ولی جئون! نمیشه گفت ک ات اولین اون بوده یا شاید حتی اخرینش هم نباشه
اگر جئون بهش اسیب بزنه چی
اگ اصلا علاقه ب ات نداشته باشه چی
پس چرا جاش توی قلبشتکون نمیخورد
چرا ب هر احتمالی ک وجود داشت فکر میکرد بازم جئون رو دوست داشت
فکراش با آغوش گرم برادرش گم شدن
سرش رو روی شونه داداشش گذاشت و اروم لب زد
-ب.ببخشید
موهاش توسط داداشش نوازش شد و گفت:
×اشکالی نداره ات باهم حلش میکنیم
ازش جدا شدم توی چشماش نگاه کردم
با چشمای مطمئنش بهم نگاه و گفت:
×مشکلی نداره اگ دوسش داره
-و..ولی
×ات بهتره اول باهاش صحبت کنی
×یا حتی خودم باهاش حرف میزنم و ازش میپرسم حسش بهت چیه ک هر دوتامون مطمئن بشیم ک قدم اشتباهی برنداشتیم و اتفاقی برای ت نمیوفته
لبخندی زدم و گفتم:
-ممنون داداش
لبخندی زد و گفت:
×منو ببخش ک دیر اومدم ولی الان هستم تا اخرش
و دوباره بغلش کردم...
[یک هفته بعد]
تهیونگ جلوی جونگکوک نشسته بود و داشت بهش نگاه میکرد
+نمیخای چیزی بگی؟الکی منو کشوندین اینجا؟
×نه میخام باهات حرف بزنم
ابروهاش رو داد بالا و دیگه حرفی نزد
×خب
به چشمام نگاه کرد و گلوش رو صاف کرد
×من رو ک میشناسی برادر اتم اسمم تهیونگه
+منم...
×میدونم اسمت چیه
با سر تایید کرد ک گفتم:
×خب الان ی چیزی ازت میپرسم و تو درست جوابمو میدی
منتظر بهم نگاه کرد
×احساسی ب ات داری؟... ادامه دارد
شرط:
لایک:۵۰
کامنت:۵۰[کامنت زببا ]
۲۱.۵k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.