'شوالیه'
'شوالیه'
"part 3"
________________________
مدیر:پدر و پسر لنگه همین.یه تنبیه حسابی برات ترتیب دادم
مستر جونگکوک
_اوه اینجوری نگین االن خودمو خیس میکنم
_ساکت.احمق بی تربیت.پسر اون پدر معلومه که اینجوری میشه
تودلم:گای.یدی پدرمو
من:شماهم باید بیشتر رو تربیت پسرت کار کنی
مدیر:تو کی هستی که رو تربیت پسر من عیب میذاری
صدای پدرمو از پشت سر شنیدم:تو فک کردی کی هستی رو
ترتبیت جونگکوک عیب میذاری؟
جیگرم حال اومد با جوابش. اما با پس گردنی که بهم زد
حالموگرفت.از الی دندونای قفل شدش گفت:مگه نگفتم پای منو
به این خراب شده باز نکن
_جونه تو این دفعه پسرش کرم ریخت
مدیر:اینجا جای درگوش حرف زدن نیس آقای دیکاپریو.
پدر:میبینم که هرسری دلتنگ میشی زنگ میزنی منو میکشونی
اینجا
_فکر نکن مشتاق دیدنتم.مدرسه ی من براساس نظم بنا شده و
پسر تواین نظمو بهم میزنه
_خیلی دلم میخاد پسرمو از این مدرست ببرم تا نظم تخیلیت به
حقیقت
بپیونده ولی به احترام چوآ و خواهرش چاره ای ندارم
_منم همینطور.پس به نفع هردومونه اون پسرتو از نوع تربیت کنی
_بهتره پاتو از گلیمت دراز تر نکنی دفعه ی بعد پسرت با پسره
من سرشاخ بشه اول پسرتو سره جاش مینشونم بعدشم تورو.پس
قبل اینکه تربیت پسره منو زیره سوال ببری پسرتو جمع کن.
پدرم جدی و محکم این حرفو بهش زد.مدیر فقط باابروهای بهم
گره خورده سکوت کرد.از دفتر اومدیم بیرون.خب درسته پدر
اینجا به خوبی ازم حمایت کرد اما بعدش...
پدر:ماشین گوشی وشب بیرون رفتن تعطیل.برای جشن های سنتی
خودتو آماده کن.
من:چی
این از تنبیه.گوشیمو با قیافه ی مظلوم دادم دستش.
پدر:الزم نکرده امروز مدرسه باشی میریم خونه
طبق خاسته ی پدرم به خونه رفتم.حاال من با این وضع
چیکارکنم؟خودمو انداختم رو کاناپه.
ماری)خدمتار مخصوص جونگکوک(:چیزی میل دارین ارباب
جوان؟
من:من گوشیمو میخام
امشب قرار گذاشته بودیم بریم کلوب حاال با این تنبیه پدرم باید
خابشو میدیدم.هه کلوب رفتن تبدیل شد به مراسم سنتی که فقط
پیرمردا وپیرزنا توش شرکت میکنن.اخه چرا مجبورم میکنه تو اون
مراسم خاب آور شرکت کنم.بودن تو اون مراسم برابر با شکنجه
کردن بوسیله ی شالق.من باید امشب برم کلوب.تولد
ووهیونه.نمیتونم این شبو از دست بدم.تنها کسی که میتونه کمکم
کنه زویی.سریع به طرف تلفن خونه رفتم وشمارشو گرفتم.اما بوق
نمیخورد.
____________________
لایک,کامنت,فالو فراموش نشه💜
"part 3"
________________________
مدیر:پدر و پسر لنگه همین.یه تنبیه حسابی برات ترتیب دادم
مستر جونگکوک
_اوه اینجوری نگین االن خودمو خیس میکنم
_ساکت.احمق بی تربیت.پسر اون پدر معلومه که اینجوری میشه
تودلم:گای.یدی پدرمو
من:شماهم باید بیشتر رو تربیت پسرت کار کنی
مدیر:تو کی هستی که رو تربیت پسر من عیب میذاری
صدای پدرمو از پشت سر شنیدم:تو فک کردی کی هستی رو
ترتبیت جونگکوک عیب میذاری؟
جیگرم حال اومد با جوابش. اما با پس گردنی که بهم زد
حالموگرفت.از الی دندونای قفل شدش گفت:مگه نگفتم پای منو
به این خراب شده باز نکن
_جونه تو این دفعه پسرش کرم ریخت
مدیر:اینجا جای درگوش حرف زدن نیس آقای دیکاپریو.
پدر:میبینم که هرسری دلتنگ میشی زنگ میزنی منو میکشونی
اینجا
_فکر نکن مشتاق دیدنتم.مدرسه ی من براساس نظم بنا شده و
پسر تواین نظمو بهم میزنه
_خیلی دلم میخاد پسرمو از این مدرست ببرم تا نظم تخیلیت به
حقیقت
بپیونده ولی به احترام چوآ و خواهرش چاره ای ندارم
_منم همینطور.پس به نفع هردومونه اون پسرتو از نوع تربیت کنی
_بهتره پاتو از گلیمت دراز تر نکنی دفعه ی بعد پسرت با پسره
من سرشاخ بشه اول پسرتو سره جاش مینشونم بعدشم تورو.پس
قبل اینکه تربیت پسره منو زیره سوال ببری پسرتو جمع کن.
پدرم جدی و محکم این حرفو بهش زد.مدیر فقط باابروهای بهم
گره خورده سکوت کرد.از دفتر اومدیم بیرون.خب درسته پدر
اینجا به خوبی ازم حمایت کرد اما بعدش...
پدر:ماشین گوشی وشب بیرون رفتن تعطیل.برای جشن های سنتی
خودتو آماده کن.
من:چی
این از تنبیه.گوشیمو با قیافه ی مظلوم دادم دستش.
پدر:الزم نکرده امروز مدرسه باشی میریم خونه
طبق خاسته ی پدرم به خونه رفتم.حاال من با این وضع
چیکارکنم؟خودمو انداختم رو کاناپه.
ماری)خدمتار مخصوص جونگکوک(:چیزی میل دارین ارباب
جوان؟
من:من گوشیمو میخام
امشب قرار گذاشته بودیم بریم کلوب حاال با این تنبیه پدرم باید
خابشو میدیدم.هه کلوب رفتن تبدیل شد به مراسم سنتی که فقط
پیرمردا وپیرزنا توش شرکت میکنن.اخه چرا مجبورم میکنه تو اون
مراسم خاب آور شرکت کنم.بودن تو اون مراسم برابر با شکنجه
کردن بوسیله ی شالق.من باید امشب برم کلوب.تولد
ووهیونه.نمیتونم این شبو از دست بدم.تنها کسی که میتونه کمکم
کنه زویی.سریع به طرف تلفن خونه رفتم وشمارشو گرفتم.اما بوق
نمیخورد.
____________________
لایک,کامنت,فالو فراموش نشه💜
۲.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.