مافیا من... فیک جیمین "فصل دو"
پارت:5
-اون زن کی بود
+چ اهمیتی داره ک کی بود هر کسی ک بود مهم حرف هایی ک زد
-مگ چی گفت
پاکت رو سمت من گفت و گفت:
+نظرت راجب اینا چیه
پاکت رو از دستش گرفتم و باز کردم کلی عکس از من در حال بوسیدن ی پسر بیشتر ب عکس ها دقت کردم ا..اون تهیونگ بود چ عکس های مسخره ای اما چیزی ک این عکس ها رو جدی میکرد این بود ک جیمین باور کرده بود
-تو ک اینا رو باور نمیکنی
+تو بگو
-واقعا ت ب من شک داری اخه من با تهیونگ چیکار دارم منو تو ی بچه داریم جیمین و ی بچه دیکه توی راه
+این عکس ها امکان نداره ادیت باشه
ی عکسی ک اشاره کرده بود نگاه کردم،
"فلش بک"
اون روز ک جیمین خیلی کار داشت و لینا هم بی تابی میکرد.
تهیونگ اومده بود پیش لینا و توی حیاط داشتن بازی میکردن وقتی برای تهیونگ قهوه بردم تهیونگ لینا رو روی زمین گذاشت تا قهوه رو از من بگیره ک از دستش افتاد و ریخت روی لباسش
قهوه داغ بود خواست لباسش رو در بیاره منم بهش کمک کردم تا لباسش رو در بیاره تا بدتر نشه و مشخصه نزدیکی خونه یکی ازمون عکس گرفته اما این دلیل نمیشد ک جیمین اینقدر راحت بهم شک کنه
"پایان فلش بک
+باید تست بدیم
-تست؟
+تست دی ان ای میدونم ک لینا بچه منه اما اونی ک توی شکمته چی
بلند شدم و وایسادم خندیدم
-باورم نمیشه یعنی در این حد من چرا باید این کارو بکنم وقتی بهم اعتماد نداری اصلا چرا با من ازدواج کردی ها
جیمین هم بلند شد و رو به روم ایستاد
+بیا و بهم نشون بده همش الکیه تا باور کنم با تهیونگ نخو...
حرفش با سیلی من قطع شد با بغضی ک سعی داشتم نگهش دارم به چشماش خیره شدم
-از این کارت پشیمون
و از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی اتاق لینا
ب صورت غرق در خواب لینا نگاه کردم ک قطره اشکم بی اختار افتاد پایین
-چطوری میتونی اینقدر راحت حرف های ی نفر رو باور کنی
چطور بهم اعتماد نداری
شب شده بود و روی مبلی ک کنار گهواره لینا بود خوابم برده بود بیدار شدم و دیدم لینا توی جاش نیست سریع رفتم پایین ک دیدم توی بغل جیمینه
سریع رفتم و ازش گرفتمش،
ک یهو گریم گرفت
+هی چی شده
بهش جواب ندادم نمیخاستم حتی باهاش حرف بزنم لینا رو بوسیدم و دوباره دادمش بغل جیمین
بدون نگاه کردن بهش گفتم
-اونی ک امروز اومده بود کی بود
...ادامه دارد
شرط:
لایک:۷۰
کامنت:۴۰
#فیک #جیمین #بی_تی_اس
-اون زن کی بود
+چ اهمیتی داره ک کی بود هر کسی ک بود مهم حرف هایی ک زد
-مگ چی گفت
پاکت رو سمت من گفت و گفت:
+نظرت راجب اینا چیه
پاکت رو از دستش گرفتم و باز کردم کلی عکس از من در حال بوسیدن ی پسر بیشتر ب عکس ها دقت کردم ا..اون تهیونگ بود چ عکس های مسخره ای اما چیزی ک این عکس ها رو جدی میکرد این بود ک جیمین باور کرده بود
-تو ک اینا رو باور نمیکنی
+تو بگو
-واقعا ت ب من شک داری اخه من با تهیونگ چیکار دارم منو تو ی بچه داریم جیمین و ی بچه دیکه توی راه
+این عکس ها امکان نداره ادیت باشه
ی عکسی ک اشاره کرده بود نگاه کردم،
"فلش بک"
اون روز ک جیمین خیلی کار داشت و لینا هم بی تابی میکرد.
تهیونگ اومده بود پیش لینا و توی حیاط داشتن بازی میکردن وقتی برای تهیونگ قهوه بردم تهیونگ لینا رو روی زمین گذاشت تا قهوه رو از من بگیره ک از دستش افتاد و ریخت روی لباسش
قهوه داغ بود خواست لباسش رو در بیاره منم بهش کمک کردم تا لباسش رو در بیاره تا بدتر نشه و مشخصه نزدیکی خونه یکی ازمون عکس گرفته اما این دلیل نمیشد ک جیمین اینقدر راحت بهم شک کنه
"پایان فلش بک
+باید تست بدیم
-تست؟
+تست دی ان ای میدونم ک لینا بچه منه اما اونی ک توی شکمته چی
بلند شدم و وایسادم خندیدم
-باورم نمیشه یعنی در این حد من چرا باید این کارو بکنم وقتی بهم اعتماد نداری اصلا چرا با من ازدواج کردی ها
جیمین هم بلند شد و رو به روم ایستاد
+بیا و بهم نشون بده همش الکیه تا باور کنم با تهیونگ نخو...
حرفش با سیلی من قطع شد با بغضی ک سعی داشتم نگهش دارم به چشماش خیره شدم
-از این کارت پشیمون
و از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی اتاق لینا
ب صورت غرق در خواب لینا نگاه کردم ک قطره اشکم بی اختار افتاد پایین
-چطوری میتونی اینقدر راحت حرف های ی نفر رو باور کنی
چطور بهم اعتماد نداری
شب شده بود و روی مبلی ک کنار گهواره لینا بود خوابم برده بود بیدار شدم و دیدم لینا توی جاش نیست سریع رفتم پایین ک دیدم توی بغل جیمینه
سریع رفتم و ازش گرفتمش،
ک یهو گریم گرفت
+هی چی شده
بهش جواب ندادم نمیخاستم حتی باهاش حرف بزنم لینا رو بوسیدم و دوباره دادمش بغل جیمین
بدون نگاه کردن بهش گفتم
-اونی ک امروز اومده بود کی بود
...ادامه دارد
شرط:
لایک:۷۰
کامنت:۴۰
#فیک #جیمین #بی_تی_اس
۵۶.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.