پارت دوم رمان حکم قاضی
#پارت_2‹♥️🔥›
جیغ بلندی زدم و با چند نفس عمیق سعی کردم حالم رو جا بیارم.
یهو زدم زیر گریه و با هق هق لب زدم:
دارم می میرم از درد، خواهش می کنم.
چونه ام رو با دستاش محکم فشار میداد و به دردی که می کشیدم اهمیت نمیداد
-الان خوبه اینجوری؟آدم شدی؟ وقتی به خاطر داداشت حاضر شدی بامن باشی
باید به این چیزا هم فکر می کردی، از این به بعد قراره فقط عذاب بکشی و از این که من رو شناختی پشیمون بشی.
چنگی به کمرش زدم و با چشم های خیس و درشتم بهش نگاه کردم.
با اون یکی دستش فکم رو قفل کرد و ل.ب هاش رو به رخم چسبوند.
دیگه تحمل اون همه فشار وناملایمتی رو نداشتم، ناخواسته سعی کردم با دست هام به عقب هولش بدم
ولی مثل این که کارم عصبیش کرد چون یهو جفت دست هام رو توی هوا قاپید و با یه حرکت جامون رو عوض کرد.
و به کارش ادامه داد
توی اون وضعیت داشتم بیشتر اذیت می شدم چ
- بخوای سرکشی کنی باید منتظر بدتر از این هم روتجربه کنی پناه، عین یه دختر خوب و مطیع کاری کن
از این باهم بودن حوصله ام سر نره وگرنه زیر قول هام می زنم و اون داداش بی غیرتت باید توی زندان بپوسه.
با چشم های گرد سریع و با نفس نفس زدن گفتم:
نه، آرکان خواهش می کنم، باشه هرکاری بگی می کنم ولی نذار داداشم اون جا بمونه، قول می دم دیگه...توررررررررر خــدا
پارت سوم رو بزاریم؟
#پارت_2‹♥️🔥›
جیغ بلندی زدم و با چند نفس عمیق سعی کردم حالم رو جا بیارم.
یهو زدم زیر گریه و با هق هق لب زدم:
دارم می میرم از درد، خواهش می کنم.
چونه ام رو با دستاش محکم فشار میداد و به دردی که می کشیدم اهمیت نمیداد
-الان خوبه اینجوری؟آدم شدی؟ وقتی به خاطر داداشت حاضر شدی بامن باشی
باید به این چیزا هم فکر می کردی، از این به بعد قراره فقط عذاب بکشی و از این که من رو شناختی پشیمون بشی.
چنگی به کمرش زدم و با چشم های خیس و درشتم بهش نگاه کردم.
با اون یکی دستش فکم رو قفل کرد و ل.ب هاش رو به رخم چسبوند.
دیگه تحمل اون همه فشار وناملایمتی رو نداشتم، ناخواسته سعی کردم با دست هام به عقب هولش بدم
ولی مثل این که کارم عصبیش کرد چون یهو جفت دست هام رو توی هوا قاپید و با یه حرکت جامون رو عوض کرد.
و به کارش ادامه داد
توی اون وضعیت داشتم بیشتر اذیت می شدم چ
- بخوای سرکشی کنی باید منتظر بدتر از این هم روتجربه کنی پناه، عین یه دختر خوب و مطیع کاری کن
از این باهم بودن حوصله ام سر نره وگرنه زیر قول هام می زنم و اون داداش بی غیرتت باید توی زندان بپوسه.
با چشم های گرد سریع و با نفس نفس زدن گفتم:
نه، آرکان خواهش می کنم، باشه هرکاری بگی می کنم ولی نذار داداشم اون جا بمونه، قول می دم دیگه...توررررررررر خــدا
پارت سوم رو بزاریم؟
۴.۱k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲