فیک یونبین :)
نام فیک:ᥣ᥆᥎ᥱ/һᥲ𝗍ᥱ
نام. نویسنده:*هاکو*
کاپل اصلی:سوبین_یونجون
کاپل فرعی:تهیون_بومگیو
تابع قوانین جمهوری اسلامی.تابع قوانین ویسگون
⍴ᥲr𝗍=2
سوبین میره ب خونه و تمام وسایل مورد نیازشو جمع میکنه و به یوری زنگ میزنه:
یوری:
الو... سوبینییییی مبارکهههه بالاخره تونستییییی
سوبین:
ارههههه بالاخره تونستمممم
یهو کای. یونجون. تهیون. بومگیو همه باهم:
منتظرتیم پسرر زود بیا.
و سوبین خیلی خوشحال شد.
و خلاصه گوشی رو قطع کرد و
شارژر گوشیش و برداشت و گذاشت توی چمدونش و
منیجر زنگ میزنه:
الو سوبین اماده ای؟
سوبین:
بله امادم
منیجر:
باشه دارم میام.
و سوبین رو به خونش گفت:
خدافظ خونه ی 6 ساله ی من
(سوبین 6 سال بود ک این خونه رو پدربزگش براش خریده بود)
و رفت دم در ک یه ماشین مشکیه خیلی بزرگ و دید و درش و بازکرد و نشست. و
منیجر:
اوووه خوش اومدی سوبین.. من منیجر گروهتون هستم و اسم گروهتون تی اکس تی هست.
سوبین:
وای عالیه خیلی خوشحالممم
و بعد کلی حرف زذن بالاخره رسیدن به خونه ی تی اکس تی.
سوبین هیجان زده پیاده شد و منیجر زنگ خونه رو زد و یونجون در و باز کرد و اونا وارد خونه شدن و یهو همه به سوبین
گفتن:خوش اومدی
و سوبین خیلی خوشحال همشونو بغل کرد تا رسید به یونجون..
چهره ی اشنایی داشت و لبخندی ک سوبین داشت با یاد اوری لینکه یونجون رو کجا دیده محو شد و
بومگیو:یونجون از ت خوشش نیومد و
سوبین:اوه این چ حرفیه نه همتون عالین و
به زور یونجون رو بغل کرد
اما یونجون منتظر بود تا سوبین بغلش کنه.
فلش بک به 1 ماه پیش برای تست ایدل شدن »»
سوبین نا امید برای پنجمین بار میره روی استیج و شروع میکنه به خوندن تا اینکه وسط خوندنش یکی میاد و میگه
یونجون:
یاااا نوبت منه این از کدوم گورستونی اومده برو بیزون نوبت منه.
سوبین:
اخه من سومین نفر نوبتم بود و وارد شدم..
یونجون:
نححح نوبت منه گمشو بیرون...
و سوبین با اشک تو چشماش میره بیرون و
باز هم تست رو میوفته
ادامه دارد...
نام. نویسنده:*هاکو*
کاپل اصلی:سوبین_یونجون
کاپل فرعی:تهیون_بومگیو
تابع قوانین جمهوری اسلامی.تابع قوانین ویسگون
⍴ᥲr𝗍=2
سوبین میره ب خونه و تمام وسایل مورد نیازشو جمع میکنه و به یوری زنگ میزنه:
یوری:
الو... سوبینییییی مبارکهههه بالاخره تونستییییی
سوبین:
ارههههه بالاخره تونستمممم
یهو کای. یونجون. تهیون. بومگیو همه باهم:
منتظرتیم پسرر زود بیا.
و سوبین خیلی خوشحال شد.
و خلاصه گوشی رو قطع کرد و
شارژر گوشیش و برداشت و گذاشت توی چمدونش و
منیجر زنگ میزنه:
الو سوبین اماده ای؟
سوبین:
بله امادم
منیجر:
باشه دارم میام.
و سوبین رو به خونش گفت:
خدافظ خونه ی 6 ساله ی من
(سوبین 6 سال بود ک این خونه رو پدربزگش براش خریده بود)
و رفت دم در ک یه ماشین مشکیه خیلی بزرگ و دید و درش و بازکرد و نشست. و
منیجر:
اوووه خوش اومدی سوبین.. من منیجر گروهتون هستم و اسم گروهتون تی اکس تی هست.
سوبین:
وای عالیه خیلی خوشحالممم
و بعد کلی حرف زذن بالاخره رسیدن به خونه ی تی اکس تی.
سوبین هیجان زده پیاده شد و منیجر زنگ خونه رو زد و یونجون در و باز کرد و اونا وارد خونه شدن و یهو همه به سوبین
گفتن:خوش اومدی
و سوبین خیلی خوشحال همشونو بغل کرد تا رسید به یونجون..
چهره ی اشنایی داشت و لبخندی ک سوبین داشت با یاد اوری لینکه یونجون رو کجا دیده محو شد و
بومگیو:یونجون از ت خوشش نیومد و
سوبین:اوه این چ حرفیه نه همتون عالین و
به زور یونجون رو بغل کرد
اما یونجون منتظر بود تا سوبین بغلش کنه.
فلش بک به 1 ماه پیش برای تست ایدل شدن »»
سوبین نا امید برای پنجمین بار میره روی استیج و شروع میکنه به خوندن تا اینکه وسط خوندنش یکی میاد و میگه
یونجون:
یاااا نوبت منه این از کدوم گورستونی اومده برو بیزون نوبت منه.
سوبین:
اخه من سومین نفر نوبتم بود و وارد شدم..
یونجون:
نححح نوبت منه گمشو بیرون...
و سوبین با اشک تو چشماش میره بیرون و
باز هم تست رو میوفته
ادامه دارد...
۵.۱k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳