part 31
part 31
جونکوک
صبح شد ولی هیچ خبری از جه چانگ نبود که پارک جیمینو پیدا کرده یا نه تویه اتاقم بودم سرمو گذاشته بودم رویه میز با صدای تق در سرمو آوردم بالا
جه چانگ: صبح بخیر
جونکوک : چه صبح بخیری بگو پیداش کردی یا نه
جه چانگ: اره پیداش کردم
جونکوک: زود بریم حالا بگو کجا قائم شده بود
جه چانگ: فکر نکنم قایم شده باشه تویه کارخونش بود
جونکوک: بزن بریم
از شرکت رفتم بیرون سوار ماشین شدم منتظر جه چانگ موندم تا اون جلوتر بره و ادرسشو نشونم بده
حرکت کردم سمته کارخونش
ات
صبح با نور خورشید که به چشمم میخورد بیدار شدم از تخت رفتم پایین رفتم حموم دوش گرفتم و لباسمو عوض کردم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم از هتل رفتم بیرون همه جا نگهبان بود حتا دونفر هرجا که میرفتم دنبالم می اومدن رومو برگدوندم طرفشون و بهشون گفتم
شما کی هستین چرا دارین تعقیبم میکنید
بادیگارد : خانم این وظیفه ماست
ات: میشه بگی این چه وظیفه ایه من اصلا نمیخوام بادیگارد داشته باشم لطفا برید
بادیگارد : خانم نمی تونیم بریم ارباب دستور دادن
ات: این ارباب تون اون کیه
بادیگارد : رئیس جئون جونکوک
ات
اوففف از دسته تو جونکوک روبه بادیگارد ها کردم و بهشون گفتم
من نیازی به محافظت ندارم برید به ارباب تون بگید
بادیگارد : نمیشه خانم ما نمیتونیم بریم
ات: منم نمی خوانم که محافظم باشین
بادیگارد : ببخشید خانم ولی نمیتونیم جای بریم
ات
ای بابا چه گیری کردما دوباره رفتم تویه اتاقم و درو بستم رویه تختم نشستم آخه چرا جونکوک داره همچین کاری میکنه
جونکوک
رسیدیم کارخونه پارک جیمین بدون هیچ تردیدی از ماشین پیاده شدم و د اه افتادم سمته کارخونه جه چانگ هم پشته سرم بود
جه چانگ: هی جونکوک افراده مون رو چرا نیاوردیم
جونکوک: نمیخوایم که دعوا کنیم
جه چانگ: پس برای جیمین اومدیم
جونکوک: کم حرف بزن
رفتم داخله کارخونه پارک جیمین رو دیدم رویه صندلی نشسته بود رفتم جلوش وایستادم
جیمین: جئون جونکوک بزرگترین مافیایه کره اومده پیشم چی میخوری
جونکوک: خودتو به اون راه نزن میدونم که کاره تویه
جیمین
از صندلیم بلند شدم و روبه روش وایستادم
جونکوک: هتسم درست بود
جیمین: نه نبود اول بگو چیشده
جه چانگ: اوووو پارک جیمین خودتو به اون راه نزن چرا به جونکوک شلیک کردی دیشب
جیمین: کاره من نبوده شما ها چیدارید میگید
من به هیچکس شلیک نکردم حتما کاره یکی دیگست
اسلاید 2 لباس ات
اسلاید 3 کفشای ات
ادامه دارد ^^^^^^^
جونکوک
صبح شد ولی هیچ خبری از جه چانگ نبود که پارک جیمینو پیدا کرده یا نه تویه اتاقم بودم سرمو گذاشته بودم رویه میز با صدای تق در سرمو آوردم بالا
جه چانگ: صبح بخیر
جونکوک : چه صبح بخیری بگو پیداش کردی یا نه
جه چانگ: اره پیداش کردم
جونکوک: زود بریم حالا بگو کجا قائم شده بود
جه چانگ: فکر نکنم قایم شده باشه تویه کارخونش بود
جونکوک: بزن بریم
از شرکت رفتم بیرون سوار ماشین شدم منتظر جه چانگ موندم تا اون جلوتر بره و ادرسشو نشونم بده
حرکت کردم سمته کارخونش
ات
صبح با نور خورشید که به چشمم میخورد بیدار شدم از تخت رفتم پایین رفتم حموم دوش گرفتم و لباسمو عوض کردم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم از هتل رفتم بیرون همه جا نگهبان بود حتا دونفر هرجا که میرفتم دنبالم می اومدن رومو برگدوندم طرفشون و بهشون گفتم
شما کی هستین چرا دارین تعقیبم میکنید
بادیگارد : خانم این وظیفه ماست
ات: میشه بگی این چه وظیفه ایه من اصلا نمیخوام بادیگارد داشته باشم لطفا برید
بادیگارد : خانم نمی تونیم بریم ارباب دستور دادن
ات: این ارباب تون اون کیه
بادیگارد : رئیس جئون جونکوک
ات
اوففف از دسته تو جونکوک روبه بادیگارد ها کردم و بهشون گفتم
من نیازی به محافظت ندارم برید به ارباب تون بگید
بادیگارد : نمیشه خانم ما نمیتونیم بریم
ات: منم نمی خوانم که محافظم باشین
بادیگارد : ببخشید خانم ولی نمیتونیم جای بریم
ات
ای بابا چه گیری کردما دوباره رفتم تویه اتاقم و درو بستم رویه تختم نشستم آخه چرا جونکوک داره همچین کاری میکنه
جونکوک
رسیدیم کارخونه پارک جیمین بدون هیچ تردیدی از ماشین پیاده شدم و د اه افتادم سمته کارخونه جه چانگ هم پشته سرم بود
جه چانگ: هی جونکوک افراده مون رو چرا نیاوردیم
جونکوک: نمیخوایم که دعوا کنیم
جه چانگ: پس برای جیمین اومدیم
جونکوک: کم حرف بزن
رفتم داخله کارخونه پارک جیمین رو دیدم رویه صندلی نشسته بود رفتم جلوش وایستادم
جیمین: جئون جونکوک بزرگترین مافیایه کره اومده پیشم چی میخوری
جونکوک: خودتو به اون راه نزن میدونم که کاره تویه
جیمین
از صندلیم بلند شدم و روبه روش وایستادم
جونکوک: هتسم درست بود
جیمین: نه نبود اول بگو چیشده
جه چانگ: اوووو پارک جیمین خودتو به اون راه نزن چرا به جونکوک شلیک کردی دیشب
جیمین: کاره من نبوده شما ها چیدارید میگید
من به هیچکس شلیک نکردم حتما کاره یکی دیگست
اسلاید 2 لباس ات
اسلاید 3 کفشای ات
ادامه دارد ^^^^^^^
۵.۷k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.