ملکه قلب یخیم(پارت 31)
ارسلان:خب الان به من بگو این کیه
دیانا:کل جریان امیر رو بهش گفتم
ارسلان:چرا زودتر به من نگفتی
دیانا:...
ارسلان:دیانا اگه توجه کنی ما آلان زن و شوهریم باید همچیو به همدیگه بگیم
دیانا:ولی من میترسیدم
ارسلان:از چی
دیانا:از اینکه برا خودت دردسر درست کنی
ارسلان:اوکی میترسیدی چرا رفتی پیش پسره
دیانا:خب...
ارسلان:خب دیگه نداره از این به بعد باید همچیو به من بگی
لازم شده حتی رازهای مهمت
دیانا:اوکی ،دیگه عصبی نشو
ارسلان:محکم بغلش کردم
دیانا:قول میدم هیچوقت چیزی قایم نکنم
ارسلان:تو زندگی منی من بدون تو زندگی ندارم:)
دیانا:خب بیا بریم پیش مهگل ناراحت میشه
مهگل:عه اومدید
دیانا:اوم
دیانا:عزیزم اگه میخوای میتونی وسایلت رو تو اون اتاق بزاری
مهگل:باشه گلم
..بعد از شام..
مهگل :خب من میرم دیگه بخوابم
دیانا:اگه گرمت بود اتاق کولر داره میتونی روشن کنی یا اینکه درو باز بزاری
مهگل:نه اوکی نیازی نیست
دیانا:باشه
..
ارسلان:بدجور این پسره فکرمو درگیر کرده بود
(منظورش امیره)
دیانا:ارسلان ،ارسلان
ارسلان: هانننن
دیانا:من مریضی دخترونه شدممم 🥲
ارسلان:این دیگه چیه؟منظورت پ✨ریود شدییی
دیانا:اوم
ارسلان:خب الان چته
دیانا:دلم درد میکنه
ارسلان:وایس الان برات یچی گرم میارم بخوری
دیانا:🥺🙂
ارسلان:براش یه چای نبات آوردم و نشستم پیشش
دیانا:یه ماچش کردم
ارسلان:فداتشم:)
دیانا:من به جز تو کسی رو ندارم
ارسلان:♥️
دیانا:رفتم بغلش و رو همون کاناپه خوابمون برد
کامنت ها به 500 تا بشه میزارم پارت بعدی رو
لایک یادت نره💌❤️✨
دیانا:کل جریان امیر رو بهش گفتم
ارسلان:چرا زودتر به من نگفتی
دیانا:...
ارسلان:دیانا اگه توجه کنی ما آلان زن و شوهریم باید همچیو به همدیگه بگیم
دیانا:ولی من میترسیدم
ارسلان:از چی
دیانا:از اینکه برا خودت دردسر درست کنی
ارسلان:اوکی میترسیدی چرا رفتی پیش پسره
دیانا:خب...
ارسلان:خب دیگه نداره از این به بعد باید همچیو به من بگی
لازم شده حتی رازهای مهمت
دیانا:اوکی ،دیگه عصبی نشو
ارسلان:محکم بغلش کردم
دیانا:قول میدم هیچوقت چیزی قایم نکنم
ارسلان:تو زندگی منی من بدون تو زندگی ندارم:)
دیانا:خب بیا بریم پیش مهگل ناراحت میشه
مهگل:عه اومدید
دیانا:اوم
دیانا:عزیزم اگه میخوای میتونی وسایلت رو تو اون اتاق بزاری
مهگل:باشه گلم
..بعد از شام..
مهگل :خب من میرم دیگه بخوابم
دیانا:اگه گرمت بود اتاق کولر داره میتونی روشن کنی یا اینکه درو باز بزاری
مهگل:نه اوکی نیازی نیست
دیانا:باشه
..
ارسلان:بدجور این پسره فکرمو درگیر کرده بود
(منظورش امیره)
دیانا:ارسلان ،ارسلان
ارسلان: هانننن
دیانا:من مریضی دخترونه شدممم 🥲
ارسلان:این دیگه چیه؟منظورت پ✨ریود شدییی
دیانا:اوم
ارسلان:خب الان چته
دیانا:دلم درد میکنه
ارسلان:وایس الان برات یچی گرم میارم بخوری
دیانا:🥺🙂
ارسلان:براش یه چای نبات آوردم و نشستم پیشش
دیانا:یه ماچش کردم
ارسلان:فداتشم:)
دیانا:من به جز تو کسی رو ندارم
ارسلان:♥️
دیانا:رفتم بغلش و رو همون کاناپه خوابمون برد
کامنت ها به 500 تا بشه میزارم پارت بعدی رو
لایک یادت نره💌❤️✨
۴.۹k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.