استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 part𖣘𖣘①⑦𖣘𖣘
حالا هر کی میخواد بره اسمشو بگه...
جینهو:م..من میخوام برم
سولهی:منم میرم
شوگا ی نکاهی به جینهو کرد و گفت:
منم میرم
هیوک:ولی باید توی بیمارستان هم باشن پس فقط از هر بخش چهار نفر رو میفرستیم ، چون از بیمارستان های دیگه هم قراره کمک بیاد باید کسایی توی بیمارستان هم باشن
بعد انتخاب داوطلبان:/
.
.
.
هیوک:خوب دیگه برین اماده بشین که قراره تا ۳ ساعت دیگه حرکت کنیم لطفا وسایل ضروریتونو بردارین و سریع بیاین بیمارستان تا دیر نشه
همه:چشم ..
همه رفتن و فقط ما موندیم
ته:پدر شما باید استراحت کنین حالتون کامل خوب نشده
هیوک:من خوبم پسرم نمیتونم دست رو دست بزارم و کاری نکنم
ته:ولی ...
هیوک:تو نگران من نباش برو اماده شو مگه نمیخواستی بری؟
ته:چرا
هیوک:پس بدو برو اماده شو
ته:چشم پدر ، ولی مراقب خودتون باشید و به خودتون زیاد فشار وارد نکنین .
هیوک:باشه پسرم
.
.
شوگا:برسونمت؟(من:😑)
جینهو:ن تو برو وسایلتو جمع کن منم با تهیونگ میرم تو دیرت میشه
شوگا:باشه مراقب خودت باش
جینهو:چشم حالا بفرمایید که کلی کار داریم
شوگا:باشه*خنده*
.
.
.
جینهو:سلام
میا:سلام دخترم
ته:سلام مامان جون
میا:سلام پسرم خوبین؟
جینهو:خوبیم
ته:بدو برو وسایلتو جمع کن
جینهو:اوکی
میا:چیشده؟
ته:بخاطر زلزله دیگه خودت میدونی که مامان؟
میا:اهان راست میگی
جینهو:خوب من برم
ته:باشه الان منم میام
.
.
رفتم توی اتاقم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم
۱ ساعت بعد:/
ته:جینهو اماده شدی؟
جینهو:اره بریم دیگه من امادم
میا:میا:به سلامت برگردین*بغلشون کرد*
جینهو:چشم
.
.
راه افتادیم که دیدم گوشیم زنگ خورد ،شوگا بود :
الو؟
شوگا:الو جینهو؟
جینهو:خوبی عشقم؟
ته:جانننننن؟*اروم*
جینهو:هیسسسس🤫
شوگا:جینهو بدبخت شدم
جینهو:چی شده؟
شوگا: ...
......
خی خب خب نگران نباشین بازم میزارم ولی الان کار دارم و فقط تونستم همینو بنویسم
اینو داشته باشید تا پارتای بعدی
...
جینهو:م..من میخوام برم
سولهی:منم میرم
شوگا ی نکاهی به جینهو کرد و گفت:
منم میرم
هیوک:ولی باید توی بیمارستان هم باشن پس فقط از هر بخش چهار نفر رو میفرستیم ، چون از بیمارستان های دیگه هم قراره کمک بیاد باید کسایی توی بیمارستان هم باشن
بعد انتخاب داوطلبان:/
.
.
.
هیوک:خوب دیگه برین اماده بشین که قراره تا ۳ ساعت دیگه حرکت کنیم لطفا وسایل ضروریتونو بردارین و سریع بیاین بیمارستان تا دیر نشه
همه:چشم ..
همه رفتن و فقط ما موندیم
ته:پدر شما باید استراحت کنین حالتون کامل خوب نشده
هیوک:من خوبم پسرم نمیتونم دست رو دست بزارم و کاری نکنم
ته:ولی ...
هیوک:تو نگران من نباش برو اماده شو مگه نمیخواستی بری؟
ته:چرا
هیوک:پس بدو برو اماده شو
ته:چشم پدر ، ولی مراقب خودتون باشید و به خودتون زیاد فشار وارد نکنین .
هیوک:باشه پسرم
.
.
شوگا:برسونمت؟(من:😑)
جینهو:ن تو برو وسایلتو جمع کن منم با تهیونگ میرم تو دیرت میشه
شوگا:باشه مراقب خودت باش
جینهو:چشم حالا بفرمایید که کلی کار داریم
شوگا:باشه*خنده*
.
.
.
جینهو:سلام
میا:سلام دخترم
ته:سلام مامان جون
میا:سلام پسرم خوبین؟
جینهو:خوبیم
ته:بدو برو وسایلتو جمع کن
جینهو:اوکی
میا:چیشده؟
ته:بخاطر زلزله دیگه خودت میدونی که مامان؟
میا:اهان راست میگی
جینهو:خوب من برم
ته:باشه الان منم میام
.
.
رفتم توی اتاقم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم
۱ ساعت بعد:/
ته:جینهو اماده شدی؟
جینهو:اره بریم دیگه من امادم
میا:میا:به سلامت برگردین*بغلشون کرد*
جینهو:چشم
.
.
راه افتادیم که دیدم گوشیم زنگ خورد ،شوگا بود :
الو؟
شوگا:الو جینهو؟
جینهو:خوبی عشقم؟
ته:جانننننن؟*اروم*
جینهو:هیسسسس🤫
شوگا:جینهو بدبخت شدم
جینهو:چی شده؟
شوگا: ...
......
خی خب خب نگران نباشین بازم میزارم ولی الان کار دارم و فقط تونستم همینو بنویسم
اینو داشته باشید تا پارتای بعدی
...
۳۸.۹k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.