جرات یا حقیقت پارت ۴
با....باورم نمیشد.....از آخر اول شده
بودم......حتی می هی هم از من بالاتر بود......همینجور که داشتم با شُک به اسمم نگاه میکردم......می هی گفت.....
می هی : با....باورم نمیشه که آخر شدی......
ا/ت : منم باورم نمیشه.....قطعا یه مشکلی به وجود اومده......من مطمئنم که تمام جوابام درست بود......
سریع به طرف اتاق مدیریت حرکت کردمو به صدا زدنای می هی توجهی نمیکردم......
بدون در زدن وارد اتاق شدمو......قبل از اینکه چیزی بگه گفتم......
ا/ت : عذر میخوام که بدون اجازه وارد شدم.....
مدیر : مشکلی نیست....حالا بفرمایید بگید که برای چی اینجا اومدید.....
ا/ت : درباره ی نتایج......
قبل از اینکه حرفم تمام شه پرید وسط حرفمو گفت......
مدیر : درباره ی اون راستش ما هم از شما توقع نداشتیم که چنین رتبه ای بگیرین.....
ا/ت : متوجه ام فقط میخواستم بگم لطفا دوباره برگه ی منو چک کنین مطمئنم یه اشتباهی داخل تصحیح برگه ها صورت گرفته......
مدیر : متاسف اما این امکان پذیر نیست....
ا/ت : خواهش میکنم....لطفا یه بار دیگه چ.......
قبل از اینکه حرف تمام بشه یکی مثل گاو درو باز کردو اومد تو.....به طرفش برگشتم که دیدم برج زهرماره......بدون توجه به من به سمت مدیر رفتو گفت......
تهیونگ : میخواستم برای اردو هفته ی دیگه اسم خودم و دوستام رو بنویسم......
مدیر : داخل این برگه اسم خودت و دوستات رو بنویس.......
سری تکون دادو با خودکار روی میز شروع کرد به نوشتن......نمیدونم چرا اما ناخودآگاه به دست خطش نگاه کردم.......بافکری که از ذهنم عبور کرد چشمام مثل دوتا توپ پینگپنگ شدن.....نه نه نه این امکان نداره......مگه میشه کار اون باشه......دلیلی برای انجام اینکار نداره.......
همینجور داشتم به این چیزا فک میکردم که با صداس به خودم اومدم......
تهیونگ : با اجازه من دیگه میرم......
بعد از اینکه از رفتنش مطمئن شدم سریع به سمت مدیر برگشتمو گفتم......
ا/ت : میشه برگه ی امتحانمو ببینم.....
مدیر : متاسفانه این اجاره رو ندارید......
ا/ت : خواهش میکنم.....امتحان که تمام شده نتایجم اومده.....بزارید یه نگاه بهش بندازم......
مدیر : امک......
ا/ت : خواهش میکنم......
مدیر : خیله خب یه چند لحظه همینجا صبر کن.......
ا/ت : خیلی ازتون ممنونم......
بعد از ۵ دقیقه اومدو گفت.....
مدیر : بیا اینم برگت......
برگه رو گرفتمو بهش نگاه کردم......مطمئن شدم کار خودشه.....دست خط من اصلا اینجوری نیست........میدونم باهات چیکار کنم.......بدون توجه به مدیر سریع به طرف در حرکت کردمو درو باز کردم......به سمت می هی رفتمو گفتم......
ا/ت : کجاست.....
می هی : کی.....
ا/ت : کیم تهیونگ.....
می هی : چطور ؟......
ا/ت : باهاش کار دارم بگو کجاست......
می هی : رفته داخل سلف......
به سمت سلف حرکت کردم.....که.....
بودم......حتی می هی هم از من بالاتر بود......همینجور که داشتم با شُک به اسمم نگاه میکردم......می هی گفت.....
می هی : با....باورم نمیشه که آخر شدی......
ا/ت : منم باورم نمیشه.....قطعا یه مشکلی به وجود اومده......من مطمئنم که تمام جوابام درست بود......
سریع به طرف اتاق مدیریت حرکت کردمو به صدا زدنای می هی توجهی نمیکردم......
بدون در زدن وارد اتاق شدمو......قبل از اینکه چیزی بگه گفتم......
ا/ت : عذر میخوام که بدون اجازه وارد شدم.....
مدیر : مشکلی نیست....حالا بفرمایید بگید که برای چی اینجا اومدید.....
ا/ت : درباره ی نتایج......
قبل از اینکه حرفم تمام شه پرید وسط حرفمو گفت......
مدیر : درباره ی اون راستش ما هم از شما توقع نداشتیم که چنین رتبه ای بگیرین.....
ا/ت : متوجه ام فقط میخواستم بگم لطفا دوباره برگه ی منو چک کنین مطمئنم یه اشتباهی داخل تصحیح برگه ها صورت گرفته......
مدیر : متاسف اما این امکان پذیر نیست....
ا/ت : خواهش میکنم....لطفا یه بار دیگه چ.......
قبل از اینکه حرف تمام بشه یکی مثل گاو درو باز کردو اومد تو.....به طرفش برگشتم که دیدم برج زهرماره......بدون توجه به من به سمت مدیر رفتو گفت......
تهیونگ : میخواستم برای اردو هفته ی دیگه اسم خودم و دوستام رو بنویسم......
مدیر : داخل این برگه اسم خودت و دوستات رو بنویس.......
سری تکون دادو با خودکار روی میز شروع کرد به نوشتن......نمیدونم چرا اما ناخودآگاه به دست خطش نگاه کردم.......بافکری که از ذهنم عبور کرد چشمام مثل دوتا توپ پینگپنگ شدن.....نه نه نه این امکان نداره......مگه میشه کار اون باشه......دلیلی برای انجام اینکار نداره.......
همینجور داشتم به این چیزا فک میکردم که با صداس به خودم اومدم......
تهیونگ : با اجازه من دیگه میرم......
بعد از اینکه از رفتنش مطمئن شدم سریع به سمت مدیر برگشتمو گفتم......
ا/ت : میشه برگه ی امتحانمو ببینم.....
مدیر : متاسفانه این اجاره رو ندارید......
ا/ت : خواهش میکنم.....امتحان که تمام شده نتایجم اومده.....بزارید یه نگاه بهش بندازم......
مدیر : امک......
ا/ت : خواهش میکنم......
مدیر : خیله خب یه چند لحظه همینجا صبر کن.......
ا/ت : خیلی ازتون ممنونم......
بعد از ۵ دقیقه اومدو گفت.....
مدیر : بیا اینم برگت......
برگه رو گرفتمو بهش نگاه کردم......مطمئن شدم کار خودشه.....دست خط من اصلا اینجوری نیست........میدونم باهات چیکار کنم.......بدون توجه به مدیر سریع به طرف در حرکت کردمو درو باز کردم......به سمت می هی رفتمو گفتم......
ا/ت : کجاست.....
می هی : کی.....
ا/ت : کیم تهیونگ.....
می هی : چطور ؟......
ا/ت : باهاش کار دارم بگو کجاست......
می هی : رفته داخل سلف......
به سمت سلف حرکت کردم.....که.....
۹۸.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.