🎏🧨Love and Hate🧨🎏○●jungkook●○p.۲*اخر
نگاهم به طرف جونگ کوک کشیده شد که با چشم های گرد شده بهم خیره شده
بود . از یقه پیراهنش گرفتم و به سمت خودم کشیدمش و آروم گفتم تو مال منی
اینو تو اون کله ی خوشگلت فرو کن
این رو گفتم و با حس کردن کشیده شدن موهام جیغ بلندی زدم و به زن نگاه کردم
_ یااا چیکار میکنی موهامو نکششششش
)زن( _ با چه جرعتی به من سیلی زدی ؟ خودتو چی فرض کردی؟
_ خوشم اومد که سیلی زدم میخاستی نزدیک دوست پسرم نمیشدی
زن خاست چیزی بگه ک
جونگکوک_ یااااا اینجا چه خبره
این رو گفت و موهام رو از دست های زن بیرون کشید و به زن گفت
جونگکوک _ خیلی معذرت میخام بعدا درباره کار با هم حرف میزنیم فقط
اگه میشه هر چه سریع تر از اینجا برید بیرون
زن برگشت و با لرزش عضالت بدنش که نمای خنده داری را ایجاد کرده بود
از اتاق بیرون رفت.
بیرون رفتن اون زن مساوی شد با قهقه بلند جونگکوک که از خنده ی او منم
خنده ام گرفته بود
جونگکوک_ تو دیوونه ای...آخه دوست پسر؟ از کی تاحاال من دوست
پسرتم؟(با خنده)
با چهره ی بی حسی نزدیکش شدمو گفتم
اون موقعی که اینجا استخدام شدم
جونگکوک _ ینی...تو الان...به اون زنه...حسودی کردی )
با لحن جدی گفتم
_ آره مشکلیه؟
چند دقیقه سکوت خجالت آوری بینمان ایجاد شد...
خاست چیزی بگه که زود تر از او لباشو گاز گرفتم . واقعا برام جای سواله
که میخاست چی بگه؟
.
.
چند سال بعد
(دخترم ) _ مامان میشه دوباره تعریف کنی؟
_ یااا! خیلی پررو شدیااا این برای بار هزارمیه که داستان ازدواج من و پدرتو تعریف میکنم
بود . از یقه پیراهنش گرفتم و به سمت خودم کشیدمش و آروم گفتم تو مال منی
اینو تو اون کله ی خوشگلت فرو کن
این رو گفتم و با حس کردن کشیده شدن موهام جیغ بلندی زدم و به زن نگاه کردم
_ یااا چیکار میکنی موهامو نکششششش
)زن( _ با چه جرعتی به من سیلی زدی ؟ خودتو چی فرض کردی؟
_ خوشم اومد که سیلی زدم میخاستی نزدیک دوست پسرم نمیشدی
زن خاست چیزی بگه ک
جونگکوک_ یااااا اینجا چه خبره
این رو گفت و موهام رو از دست های زن بیرون کشید و به زن گفت
جونگکوک _ خیلی معذرت میخام بعدا درباره کار با هم حرف میزنیم فقط
اگه میشه هر چه سریع تر از اینجا برید بیرون
زن برگشت و با لرزش عضالت بدنش که نمای خنده داری را ایجاد کرده بود
از اتاق بیرون رفت.
بیرون رفتن اون زن مساوی شد با قهقه بلند جونگکوک که از خنده ی او منم
خنده ام گرفته بود
جونگکوک_ تو دیوونه ای...آخه دوست پسر؟ از کی تاحاال من دوست
پسرتم؟(با خنده)
با چهره ی بی حسی نزدیکش شدمو گفتم
اون موقعی که اینجا استخدام شدم
جونگکوک _ ینی...تو الان...به اون زنه...حسودی کردی )
با لحن جدی گفتم
_ آره مشکلیه؟
چند دقیقه سکوت خجالت آوری بینمان ایجاد شد...
خاست چیزی بگه که زود تر از او لباشو گاز گرفتم . واقعا برام جای سواله
که میخاست چی بگه؟
.
.
چند سال بعد
(دخترم ) _ مامان میشه دوباره تعریف کنی؟
_ یااا! خیلی پررو شدیااا این برای بار هزارمیه که داستان ازدواج من و پدرتو تعریف میکنم
۴۷.۵k
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.