Miracle part 7
فردا صبح
می جو : پس اسمش جونگ کوکه ؟
می یونگ : آره
می جو : واقعا خواهرت منیجرش هست ؟!
می یونگ : آره آره وای می جو کلم رو خوردی
می جو : یعنی اون یک سلبریتی هست ؟! وای باورم نمیشه
می یونگ : باورت بشه
می جو : وای می یونگ تو چقدر بی ذوقی یک آیدل تو رو با ماشینش رسونده خونتون بعد تو اینجوری رفتار می کنی
می یونگ : چیکار کنم ؟! میخوای برات برقصم ؟!
می جو : بیشعور…یک بار شد تو جدی باشی ؟
می یونگ : اوف می جو
می جو و می یونگ در حال بحث کردن با هم بودن که با صدای کسی برگشتند و به پشت سرشون نگاه کردند
یونا : به به می یونگ خانوم…سرحال به نظر میرسی
می جو آروم زمزمه کرد
می جو : عوضی
یونا : چیزی گفتی ؟!
می جو : آره گفتم عوضی
این سوک : بی ادب
می جو : نکه شما خیلی خوبید…اصلا فرشته اید
یونا بدون توجه به حرف های می جو برگشت و با پوزخندی به لب به می یونگ خیره شد و گفت
یونا : بهتره جلوی زبون دوستت رو بگیری وگرنه تو تقاصش رو پس میدی
یونا از کنار می یونگ رد شد و از قصد شونش رو محکم به شونه می یونگ زد و رفت…پشت سرش هم این سوک با یک پوزخند به لب رفت
می جو : تا کی میخوای ساکت باشی و چیزی نگی ها ؟!
می یونگ برگشت و با عصبانیت توی چشمای می جو نگاه کرد و گفت
می یونگ : چی بگم ؟! مگه چیزی هم می تونم بگم ؟! اصلا کسی حرفم رو باور میکنه ؟! فکر کردی با اون بابایی که اون داره اصلا کسی به حرفمون اهمیت میده ؟! بهتره الکی خودت رو خسته نکنی و باهاشون در نیفتی…من میرم سر کلاس…بهتره تو هم دیر نرسی امتحان داریم
و می یونگ بدون حرف دیگه ای به سمت کلاس ها راه افتاد
سر جلسه امتحان
می یونگ در حال حل کردن ورقه امتحان بود که یونا آروم به پاش زد…می دونست که این یعنی باید پاسخ نامه امتحانش رو به یونا بده…می جو هم اینو خوب میدونست…برای همین قبل از اینکه می یونگ بتونه پاسخ نامش رو به یونا بده استاد رو صدا زد و می یونگ نتونست پاسخ نامه رو به یونا بده…یونا از عصبانیت اخم کرد و جوری که می یونگ بشنوه گفت
یونا : دارم برات
بعد امتحان
می یونگ با عصبانیت به سمت می جو رفت و گفت
می یونگ : چرا این کار رو کردی ؟!
می جو : برای چی تو باید امتحان اون رو جواب بدی ؟!
می یونگ : اصلا به تو چه ؟! چرا توی کار های من دخالت میکنی ؟! نمیدونی اون ول کن این ماجرا نیست ؟!
می جو : باشه حالا عصبی نباش تا الان که اتفاقی نیفتاده بعدش هم مثلا میخواد چیکار کنه ؟!...این زنگ ورزش داریم بیا بریم…نگران نباش کاری نمیکنه
کلاس ورزش تموم شده بود و تقریبا همه بچه ها رفته بودند به گفته خود معلم می یونگ باید ورزشگاه رو تمیز می کرد
می یونگ داشت توپ ها رو توی سبد میزاشت که توپی محکم به سرش خورد و صدای خنده یونا و دوستاش بلند شد
یونا : ببخشید حواسم نبود
این سوک : تو که ناراحت نشدی نه ؟
یونا : معلومه که نشده برای چی ناراحت بشه ؟! تو که میدونی منظور خواستی نداشتم مگه نه می یونگ ؟
می یونگ آروم گفت
می یونگ : آره
یونا : خوبه…اه راستی فرصت نشد لطفی که سر جلسه امتحان بهم کردی رو جبران کنم
یونا نیشخند زد و خطاب به دوستاش گفت
یونا : بگیریدش
دوستای یونا، می یونگ رو گرفتن جوری که می یونگ نتونه تکونی بخوره
می یونگ : ولم کنید
یونا با لبخند عصبی ای به می یونگ نزدیک شد و موهای می یونگ رو محکم توی دستش گرفت
می یونگ : اییییییی ولم کن عوضی
یونا : بهت نشون میدم سرپیچی از حرف من یعنی چی
برای امروز همین دو پارت کافیه دیگه نه ؟
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
می جو : پس اسمش جونگ کوکه ؟
می یونگ : آره
می جو : واقعا خواهرت منیجرش هست ؟!
می یونگ : آره آره وای می جو کلم رو خوردی
می جو : یعنی اون یک سلبریتی هست ؟! وای باورم نمیشه
می یونگ : باورت بشه
می جو : وای می یونگ تو چقدر بی ذوقی یک آیدل تو رو با ماشینش رسونده خونتون بعد تو اینجوری رفتار می کنی
می یونگ : چیکار کنم ؟! میخوای برات برقصم ؟!
می جو : بیشعور…یک بار شد تو جدی باشی ؟
می یونگ : اوف می جو
می جو و می یونگ در حال بحث کردن با هم بودن که با صدای کسی برگشتند و به پشت سرشون نگاه کردند
یونا : به به می یونگ خانوم…سرحال به نظر میرسی
می جو آروم زمزمه کرد
می جو : عوضی
یونا : چیزی گفتی ؟!
می جو : آره گفتم عوضی
این سوک : بی ادب
می جو : نکه شما خیلی خوبید…اصلا فرشته اید
یونا بدون توجه به حرف های می جو برگشت و با پوزخندی به لب به می یونگ خیره شد و گفت
یونا : بهتره جلوی زبون دوستت رو بگیری وگرنه تو تقاصش رو پس میدی
یونا از کنار می یونگ رد شد و از قصد شونش رو محکم به شونه می یونگ زد و رفت…پشت سرش هم این سوک با یک پوزخند به لب رفت
می جو : تا کی میخوای ساکت باشی و چیزی نگی ها ؟!
می یونگ برگشت و با عصبانیت توی چشمای می جو نگاه کرد و گفت
می یونگ : چی بگم ؟! مگه چیزی هم می تونم بگم ؟! اصلا کسی حرفم رو باور میکنه ؟! فکر کردی با اون بابایی که اون داره اصلا کسی به حرفمون اهمیت میده ؟! بهتره الکی خودت رو خسته نکنی و باهاشون در نیفتی…من میرم سر کلاس…بهتره تو هم دیر نرسی امتحان داریم
و می یونگ بدون حرف دیگه ای به سمت کلاس ها راه افتاد
سر جلسه امتحان
می یونگ در حال حل کردن ورقه امتحان بود که یونا آروم به پاش زد…می دونست که این یعنی باید پاسخ نامه امتحانش رو به یونا بده…می جو هم اینو خوب میدونست…برای همین قبل از اینکه می یونگ بتونه پاسخ نامش رو به یونا بده استاد رو صدا زد و می یونگ نتونست پاسخ نامه رو به یونا بده…یونا از عصبانیت اخم کرد و جوری که می یونگ بشنوه گفت
یونا : دارم برات
بعد امتحان
می یونگ با عصبانیت به سمت می جو رفت و گفت
می یونگ : چرا این کار رو کردی ؟!
می جو : برای چی تو باید امتحان اون رو جواب بدی ؟!
می یونگ : اصلا به تو چه ؟! چرا توی کار های من دخالت میکنی ؟! نمیدونی اون ول کن این ماجرا نیست ؟!
می جو : باشه حالا عصبی نباش تا الان که اتفاقی نیفتاده بعدش هم مثلا میخواد چیکار کنه ؟!...این زنگ ورزش داریم بیا بریم…نگران نباش کاری نمیکنه
کلاس ورزش تموم شده بود و تقریبا همه بچه ها رفته بودند به گفته خود معلم می یونگ باید ورزشگاه رو تمیز می کرد
می یونگ داشت توپ ها رو توی سبد میزاشت که توپی محکم به سرش خورد و صدای خنده یونا و دوستاش بلند شد
یونا : ببخشید حواسم نبود
این سوک : تو که ناراحت نشدی نه ؟
یونا : معلومه که نشده برای چی ناراحت بشه ؟! تو که میدونی منظور خواستی نداشتم مگه نه می یونگ ؟
می یونگ آروم گفت
می یونگ : آره
یونا : خوبه…اه راستی فرصت نشد لطفی که سر جلسه امتحان بهم کردی رو جبران کنم
یونا نیشخند زد و خطاب به دوستاش گفت
یونا : بگیریدش
دوستای یونا، می یونگ رو گرفتن جوری که می یونگ نتونه تکونی بخوره
می یونگ : ولم کنید
یونا با لبخند عصبی ای به می یونگ نزدیک شد و موهای می یونگ رو محکم توی دستش گرفت
می یونگ : اییییییی ولم کن عوضی
یونا : بهت نشون میدم سرپیچی از حرف من یعنی چی
برای امروز همین دو پارت کافیه دیگه نه ؟
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
۳۱.۴k
۰۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.