افسانه آبشار عشق پارت 💙۱۴💙
که یک دفعه چشماش باز کرد
ات: چیز یک پر رو صورتت بود
تهیونگ: اشکال نداره😊
ات: میشه پاشی من گشنمه خیلی گشنمه
تهیونگ : باشه کوچولو
ات: نیستم من دانشجو هستم
تهیونگ : اصلا استاد بیا بریم شام یک چیزی بخوریم
با تهیونگ رفتیم سمت آشپز خونه
ات: تو بلدی آشپزی
تهیونگ: نه
ات: جیغغغغ
تهیونگ: کر شدم ولی تو که بلدی تو به من یاد میدی
ات: باشه خوب پیتزا درست می کنیم
تهیونگ: چشم سرآشپز
به تهیونگ قارچ رو دادم خورد کنه خودم داشتم خمیرش درست می کردم
ات: اون جوری خورد نمی کنن
تهیونگ : پس چطوری؟
دستش گرفتم پشت به من بود کمکش کردم خورد کرد
تهیونگ : مرسی پرنسس
ات : خواهش
داشتم خمیر آماده می کردم که یک دفعه صورتم آردی شد
ات: منو آردی میکنی
الآن نشونت میدم
کلی با تهیونگ آرد بازی سر به سر هم گذاشتم خداروشکر جین نبود و اگر نه بدبخت بودیم
بالاخره پیتزامون آماد شد قرار شد تو اتاق تهیونگ فیلم ببینیم
همینطوری داشتیم می خوردیم یک دفعه فیلم صحنه کیس رفت
اومدم سریع برم افتادم بغل تهیونگ
لبش گذاشت رو لبم بدنم بی حس شده بود
گازی از لبم گرفت و من همراهیش کردم دروغ چرا واقعا تهیونگ دوست داشتم اما متامئن نبودم انقدر غرق کیس بودیم صدایی شنیدیم از هم جدا شدیم می خواستم سریع برم که دستم تهیونگ گرفت انداخت تو آغوش خودش
تهیونگ: بیب کجا میری؟! می دونی خیلی دوست دارم نرو لطفا پیش من بمون
ات: تهیونگ من نمی دونم دوست دارم یانه
تهیونگ: بهم فرصت بده لطفا
ات: فرصت بهت میدم
صدای شکستن گلدون اومد
تهیونگ: رفت سمت پشت در اتاقش چشمی اتاقش دید
ات: چی شده تیهونگ
دستش گذاشت رو دهنم
تهیونگ: شش🤫
منو برد زیر تخت
تهیونگ: بچه ها نیستن دشمنای ما هستن مل ور
ترکیبی از گرگینه و جادوگر
ات: چی؟!
تهیونگ: اونا فکر میکنن تو تنها خونه هستی ، اونا دنبال تو هستن
ات: برای چی دنبال من هستن
تهیونگ: این ماجرا مال گذشته است نمی تونم بهت بگم بیب ببخشید
ات: برای چی نمی تونی بگی؟
احساس کردم از اونور زیر تخت یک کسی بهم دست زد
برگشتم دیدم
ات: جیغغغغ
تهیونگ: ات
یک دونه از اون چیزای سیاه تخت بلند کرد
تیهونگ پاشد منو بغل کرد
تهیونگ : حق نداری نزدیکش بشی
یک دفعه اون چیز سیاه تبدیل شد به یک آدم اون آدم...
پلیز حمایت کنید❤️
ات: چیز یک پر رو صورتت بود
تهیونگ: اشکال نداره😊
ات: میشه پاشی من گشنمه خیلی گشنمه
تهیونگ : باشه کوچولو
ات: نیستم من دانشجو هستم
تهیونگ : اصلا استاد بیا بریم شام یک چیزی بخوریم
با تهیونگ رفتیم سمت آشپز خونه
ات: تو بلدی آشپزی
تهیونگ: نه
ات: جیغغغغ
تهیونگ: کر شدم ولی تو که بلدی تو به من یاد میدی
ات: باشه خوب پیتزا درست می کنیم
تهیونگ: چشم سرآشپز
به تهیونگ قارچ رو دادم خورد کنه خودم داشتم خمیرش درست می کردم
ات: اون جوری خورد نمی کنن
تهیونگ : پس چطوری؟
دستش گرفتم پشت به من بود کمکش کردم خورد کرد
تهیونگ : مرسی پرنسس
ات : خواهش
داشتم خمیر آماده می کردم که یک دفعه صورتم آردی شد
ات: منو آردی میکنی
الآن نشونت میدم
کلی با تهیونگ آرد بازی سر به سر هم گذاشتم خداروشکر جین نبود و اگر نه بدبخت بودیم
بالاخره پیتزامون آماد شد قرار شد تو اتاق تهیونگ فیلم ببینیم
همینطوری داشتیم می خوردیم یک دفعه فیلم صحنه کیس رفت
اومدم سریع برم افتادم بغل تهیونگ
لبش گذاشت رو لبم بدنم بی حس شده بود
گازی از لبم گرفت و من همراهیش کردم دروغ چرا واقعا تهیونگ دوست داشتم اما متامئن نبودم انقدر غرق کیس بودیم صدایی شنیدیم از هم جدا شدیم می خواستم سریع برم که دستم تهیونگ گرفت انداخت تو آغوش خودش
تهیونگ: بیب کجا میری؟! می دونی خیلی دوست دارم نرو لطفا پیش من بمون
ات: تهیونگ من نمی دونم دوست دارم یانه
تهیونگ: بهم فرصت بده لطفا
ات: فرصت بهت میدم
صدای شکستن گلدون اومد
تهیونگ: رفت سمت پشت در اتاقش چشمی اتاقش دید
ات: چی شده تیهونگ
دستش گذاشت رو دهنم
تهیونگ: شش🤫
منو برد زیر تخت
تهیونگ: بچه ها نیستن دشمنای ما هستن مل ور
ترکیبی از گرگینه و جادوگر
ات: چی؟!
تهیونگ: اونا فکر میکنن تو تنها خونه هستی ، اونا دنبال تو هستن
ات: برای چی دنبال من هستن
تهیونگ: این ماجرا مال گذشته است نمی تونم بهت بگم بیب ببخشید
ات: برای چی نمی تونی بگی؟
احساس کردم از اونور زیر تخت یک کسی بهم دست زد
برگشتم دیدم
ات: جیغغغغ
تهیونگ: ات
یک دونه از اون چیزای سیاه تخت بلند کرد
تیهونگ پاشد منو بغل کرد
تهیونگ : حق نداری نزدیکش بشی
یک دفعه اون چیز سیاه تبدیل شد به یک آدم اون آدم...
پلیز حمایت کنید❤️
۶۸.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.