خواب های سمی بنده پ ۱
وبلاگ عزیزم خواب دیدم به پارک رفتم با دوستم بازی میکردیم یک دفعه گم شد دویدم دنبالش بگردم🏃🏻♂
یک دفعه گیو مثل تانجیرو که از نزکو محافظت میکرد جلوم سبز شد جا خالی دادم از یه هاشیرا ی قوی
بعد مویچیرو مثل زمان تعضیم اومد جلو باز هم جاخالی دادم
بعد گیومی پرید جلوم باز هم جاخالی وای ترسناک بود انگار داشتم لیز میخوردم🌋
از همشون جاخالی دادم اینطوری شد که
سانمی جلوم چپ و راست میشد که فرار نکنم ولی پریدم و فرار کردم🕺🏻
یهو انگار باد وزید میتسوری بود شمشیرش یه پیچ خورده بود و سمت بالا بود پام رو سر شمشیرش گذاشتم و رد شدم🌏
اوبانای با حالتی که شمشیرش رو گذاشته بود انگار قرار بود کشته بکشتم رفتم پشتتش و محکم زدم به کمرش 🌉
شینوبو و اوزوی پریدن روم سخت بود جاخالی دادنش ولی از لای پاهای اوزوی رد شدم
🌆رنگوکو سعی کرد آرومم کنه نشد همه ی هاشیرا ها افتادن دنبال من آخر سر هم گیو منو گرفت و بام زنگ صبحم خورد چون صدای آکازا بود بیدار شدم😓
یک دفعه گیو مثل تانجیرو که از نزکو محافظت میکرد جلوم سبز شد جا خالی دادم از یه هاشیرا ی قوی
بعد مویچیرو مثل زمان تعضیم اومد جلو باز هم جاخالی دادم
بعد گیومی پرید جلوم باز هم جاخالی وای ترسناک بود انگار داشتم لیز میخوردم🌋
از همشون جاخالی دادم اینطوری شد که
سانمی جلوم چپ و راست میشد که فرار نکنم ولی پریدم و فرار کردم🕺🏻
یهو انگار باد وزید میتسوری بود شمشیرش یه پیچ خورده بود و سمت بالا بود پام رو سر شمشیرش گذاشتم و رد شدم🌏
اوبانای با حالتی که شمشیرش رو گذاشته بود انگار قرار بود کشته بکشتم رفتم پشتتش و محکم زدم به کمرش 🌉
شینوبو و اوزوی پریدن روم سخت بود جاخالی دادنش ولی از لای پاهای اوزوی رد شدم
🌆رنگوکو سعی کرد آرومم کنه نشد همه ی هاشیرا ها افتادن دنبال من آخر سر هم گیو منو گرفت و بام زنگ صبحم خورد چون صدای آکازا بود بیدار شدم😓
۲.۱k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲