پارت پنجم عشق کوچولو
وقتی چشمام رو باز کردم دیدم تو یه اتاق بزرگ با تم سفید و سیاه
هستم خیلی تعجب کرده بودم البته خیلی هم ترسیده بودم
از رو تخت اومدم پایین وقتی دستگیره س در رو پایین کشیدم فهمیدم قفله که همون لحظه صدای باز کردن قفل
در اومد سریع برگشتم سر جام و خودمو به خواب زدم
یونگی: میدونم بیداری
ات: ی...یونگی ت..توییت
یونگی:آره منم چیز عجیبیه
ات اومد فرار کنه یه یونگی دستش رو دور کمر گرف ات و گرف و پرتش کرد رو تخت و روش خیمه زد اول لباش هاشو کبود کرد بعد رفت سراغ سینه هاش یکیشو مک میزد اون یکیو تو دستاش گرفت و فشار میداد که ات یه ناله بلند کرد
یونگی: افرین گود گرل
ات: ولم کن برم وحشی
یونگی دارم بهت می...
که یکدفعه یونگی دیکشو تو ات کرد ات یه جیغ بلند کشید
یونگی هم تلمبه میزد
یونگی: ددی نه یونگی
ات: عوضی ولم کن (با درد)
یونگی: چرا نمیفهمی عاشقتمم(عربده)
(بچهها ببخشید الان تازه متوجه شدم تو پارت های قبل ات رو مینوشتم هانا از این به بعد مینویسم ات)
هستم خیلی تعجب کرده بودم البته خیلی هم ترسیده بودم
از رو تخت اومدم پایین وقتی دستگیره س در رو پایین کشیدم فهمیدم قفله که همون لحظه صدای باز کردن قفل
در اومد سریع برگشتم سر جام و خودمو به خواب زدم
یونگی: میدونم بیداری
ات: ی...یونگی ت..توییت
یونگی:آره منم چیز عجیبیه
ات اومد فرار کنه یه یونگی دستش رو دور کمر گرف ات و گرف و پرتش کرد رو تخت و روش خیمه زد اول لباش هاشو کبود کرد بعد رفت سراغ سینه هاش یکیشو مک میزد اون یکیو تو دستاش گرفت و فشار میداد که ات یه ناله بلند کرد
یونگی: افرین گود گرل
ات: ولم کن برم وحشی
یونگی دارم بهت می...
که یکدفعه یونگی دیکشو تو ات کرد ات یه جیغ بلند کشید
یونگی هم تلمبه میزد
یونگی: ددی نه یونگی
ات: عوضی ولم کن (با درد)
یونگی: چرا نمیفهمی عاشقتمم(عربده)
(بچهها ببخشید الان تازه متوجه شدم تو پارت های قبل ات رو مینوشتم هانا از این به بعد مینویسم ات)
۲۱.۱k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.