سرد و خشن پارت ۱
از زبان ا.ت :
بریم برای شروع یه روز مزخرف دیگه، از خواب بلند شدم و رفتم حمام البته که اتاق منو کوک جدا هس واقعا فازشو درک نمیکنم حتی تا به حال بهم دست هم نزده ، رفتم حموم و چن مین بعد اومدم بیرون لباسمو پوشیدم و رفتم پایین ساعت ۱۰ بود . جونگکوک غذای منو نمیخوره برای همین خدمتکار استخدام کرده غذا درست کنه ، چند دیقه بعد کوک رو دیدم مثل همیشه کت و شلوار تنش بود تا بعد خوردن صبحونه زود بره داشت میومد سرمیز خیلی خشک و سرد گفت:
کوک: صبح بخیر
ا.ت: صبح بخیر
از زبان کوک:
کاشکی میشد صبحمو با ندیدن این عجوزه تلف کنم اما چاره ای نیست باید صبور باشم تا ببینم کی ازدستش خلاص میشم والا اون هرزه ها بیشتر به دل میشینن تا این، صبحونمو خوردم و زود رفتم شرکت............
از زبان ا.ت:
صبحونشو خورد و بدون هیچ خداحافظی ای رفت خدمتکارم که کوک گفته نباید با من صحبت کنه و حالا منه بدبخت موندم تو این خونه ی خراب شده، من تقریبا دختری نیستم که از لحاظ ضاهری خیلی به خودم برسم همیشه بیرون میرم یه تیپ ساده با یه برق لب میزنم و میرم پیاده روی و زیاد اهل رفیق بازیو اینجور کارا نیستم............
فلش بک هفته ی بعد :
از زبان ا.ت:
ساعت ۲ بعد از ظهر بود خدمتکار هم بعد گردگیری رفت، داشتم تلوزیون نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم...........
بریم برای شروع یه روز مزخرف دیگه، از خواب بلند شدم و رفتم حمام البته که اتاق منو کوک جدا هس واقعا فازشو درک نمیکنم حتی تا به حال بهم دست هم نزده ، رفتم حموم و چن مین بعد اومدم بیرون لباسمو پوشیدم و رفتم پایین ساعت ۱۰ بود . جونگکوک غذای منو نمیخوره برای همین خدمتکار استخدام کرده غذا درست کنه ، چند دیقه بعد کوک رو دیدم مثل همیشه کت و شلوار تنش بود تا بعد خوردن صبحونه زود بره داشت میومد سرمیز خیلی خشک و سرد گفت:
کوک: صبح بخیر
ا.ت: صبح بخیر
از زبان کوک:
کاشکی میشد صبحمو با ندیدن این عجوزه تلف کنم اما چاره ای نیست باید صبور باشم تا ببینم کی ازدستش خلاص میشم والا اون هرزه ها بیشتر به دل میشینن تا این، صبحونمو خوردم و زود رفتم شرکت............
از زبان ا.ت:
صبحونشو خورد و بدون هیچ خداحافظی ای رفت خدمتکارم که کوک گفته نباید با من صحبت کنه و حالا منه بدبخت موندم تو این خونه ی خراب شده، من تقریبا دختری نیستم که از لحاظ ضاهری خیلی به خودم برسم همیشه بیرون میرم یه تیپ ساده با یه برق لب میزنم و میرم پیاده روی و زیاد اهل رفیق بازیو اینجور کارا نیستم............
فلش بک هفته ی بعد :
از زبان ا.ت:
ساعت ۲ بعد از ظهر بود خدمتکار هم بعد گردگیری رفت، داشتم تلوزیون نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم...........
۱۵.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.