ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 70°•
[پرش زمانی به سه ماه بعد]
(هیونا)
خب دیگه وقتشه نقشمو عملی کنم ، جونگ کوک شی بالاخره قراره برای من بشی بعد از چند ساعت کار به بهونه استراحت رفتم به آشپز خونه بیمارستان و برای جونگ کوک یه آبمیوه آماده کردم و چهارتا قرص تحریک کننده ریختم توش و مخلوط کردم و پیامی رو برای لیانا فرستادم و چند دقیقه ای صبر کردم و بعد از نیم ساعت رفتم تو اتاق و نوشیدنی رو به کوک دادم و اونم همه نوشیدنی رو خورد و بعد از چند دقیقه شروع کرد به عرق کردن و بزرگ شدن عضوش کاملا از روی شلوار مشخص بود و معلوم بود توی حال خودش نیست و بشدت نیاز به رابطه داره
(لیانا)
ساعت ۴ بعد از ظهر بود که پیامی برام اومد که نوشته بود
{اگر میخوای حقیقت رابطه جونگ کوک با هیونارو بفهمی سریع بیا بیمارستان تو اتاق جونگ کوک}
اولش گفتم ول کن نمیخواد برم ولی یکم دلم به شک افتاده بود پس تصمیم گرفتم برم اونجا بعد از نیم ساعت رسیدم و رفتم سمت اتاق کوک و در رو باز کردم ولی با صحنه ای که دیدم دیگه خون به مغزم نمیرسید باورم نمیشد جونگ کوک هیونارو روی میزش لخت خوابونده بود و داشت عضوش رو توش میکوبید و ناله های بلندی از سر لذت میکشید باورم نمیشد انقدر عصبانی بودم که فقط تونستم یک کلمه بهش بگم و فرا بعدش اتاق رو ترک کردم
لیانا: خیلی عوضی جئون جونگ کوک
وقتی جونگ کوک صدای لیانارو شنید تازه به خودش اومد و فهمید داره چیکار میکنه که همون موقع ازش کشید بیرون و لباسش رو پوشید
جونگ کوک: خیلی کثافتی
و رفت دنبال لیانا ولی هر جا رو گشت نبود رفت سوار ماشین شد و راه افتاد سمت خونه و همزمان با گوشی لیانا تماس میگرفت ولی جواب نمیداد خیلی نگران شده بود اون نمیخواست لیانارو از دست بده و همه اینا تقصیر خودش بود که به اون افریته اعتماد کرده بود بعد از رسیدن به خونه رفت تو دو دید لیانا اینجا هم نیست دوباره زد بیرون و به گشتن ادامه داد در همون موقع لیانا با پای پیاده و شکم برجسته ای که دخترش داشت توش لگد میزد به سمت خونه مادرش میرفت الان تنها کسی که میتونست آرومش کنه مادرش بود
کپی ممنوع ❌
(هیونا)
خب دیگه وقتشه نقشمو عملی کنم ، جونگ کوک شی بالاخره قراره برای من بشی بعد از چند ساعت کار به بهونه استراحت رفتم به آشپز خونه بیمارستان و برای جونگ کوک یه آبمیوه آماده کردم و چهارتا قرص تحریک کننده ریختم توش و مخلوط کردم و پیامی رو برای لیانا فرستادم و چند دقیقه ای صبر کردم و بعد از نیم ساعت رفتم تو اتاق و نوشیدنی رو به کوک دادم و اونم همه نوشیدنی رو خورد و بعد از چند دقیقه شروع کرد به عرق کردن و بزرگ شدن عضوش کاملا از روی شلوار مشخص بود و معلوم بود توی حال خودش نیست و بشدت نیاز به رابطه داره
(لیانا)
ساعت ۴ بعد از ظهر بود که پیامی برام اومد که نوشته بود
{اگر میخوای حقیقت رابطه جونگ کوک با هیونارو بفهمی سریع بیا بیمارستان تو اتاق جونگ کوک}
اولش گفتم ول کن نمیخواد برم ولی یکم دلم به شک افتاده بود پس تصمیم گرفتم برم اونجا بعد از نیم ساعت رسیدم و رفتم سمت اتاق کوک و در رو باز کردم ولی با صحنه ای که دیدم دیگه خون به مغزم نمیرسید باورم نمیشد جونگ کوک هیونارو روی میزش لخت خوابونده بود و داشت عضوش رو توش میکوبید و ناله های بلندی از سر لذت میکشید باورم نمیشد انقدر عصبانی بودم که فقط تونستم یک کلمه بهش بگم و فرا بعدش اتاق رو ترک کردم
لیانا: خیلی عوضی جئون جونگ کوک
وقتی جونگ کوک صدای لیانارو شنید تازه به خودش اومد و فهمید داره چیکار میکنه که همون موقع ازش کشید بیرون و لباسش رو پوشید
جونگ کوک: خیلی کثافتی
و رفت دنبال لیانا ولی هر جا رو گشت نبود رفت سوار ماشین شد و راه افتاد سمت خونه و همزمان با گوشی لیانا تماس میگرفت ولی جواب نمیداد خیلی نگران شده بود اون نمیخواست لیانارو از دست بده و همه اینا تقصیر خودش بود که به اون افریته اعتماد کرده بود بعد از رسیدن به خونه رفت تو دو دید لیانا اینجا هم نیست دوباره زد بیرون و به گشتن ادامه داد در همون موقع لیانا با پای پیاده و شکم برجسته ای که دخترش داشت توش لگد میزد به سمت خونه مادرش میرفت الان تنها کسی که میتونست آرومش کنه مادرش بود
کپی ممنوع ❌
۶۱.۶k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.