(دختری با شاخای مشکی پارت 30)
رفت تو جنگل ی چیزی پیدا کنه بخوره
تغریبا شب شده بود
داشت راه میرفت که یهو خورد به ی چیزی و افتاد بیهوش شد
وقتی بهوش اومد لباسش پاره شده بود
آنیا: ای وای اگه یکی منو اینجور ببینه که بعد میشه
که یهو دید ی خرس جلوشه
آنیا ترسیده بود و قلبش تند تند میزد
خرسه اومد جلوی آنیا شونشو قاز گرفت و خون اومد
خرسه داشت میخوردتش که یهو خرسه افتاد زمین
آنیا تعجب کرده بود
وقتی خرسه افتاد دامیانو دید
سریع بلند شدو پرید تو بغل دامیان
آنیا: دا... دا... دامیان(با گریه)
دامیان: حالت خوبه؟، ای احمق
آنیا: ببخشید
دامیان: چرا لباسات پاره شده؟ خرس قازت گرفته؟
آنیا: آره خیلی درد میکنه
دامیان: بیا بریم خودم خوبش میکنم
آنیا: نه لازم نیست خجالت میکشم
دامیان: بیا
رفتن تو کلبه آنیا نشست رو مبل و دامیان دور شونه ی آنیا رو بست که دیگه خون نیاد
آنیا: ممنونم
دامیان: خواهش
دامیان: میای خونه؟
آنیا: نمیدونم
دامیان: اگه نیای منم نمیرم
آنیا: باشه میام
راه افتادم رسیدن به خونه
تغریبا شب شده بود
داشت راه میرفت که یهو خورد به ی چیزی و افتاد بیهوش شد
وقتی بهوش اومد لباسش پاره شده بود
آنیا: ای وای اگه یکی منو اینجور ببینه که بعد میشه
که یهو دید ی خرس جلوشه
آنیا ترسیده بود و قلبش تند تند میزد
خرسه اومد جلوی آنیا شونشو قاز گرفت و خون اومد
خرسه داشت میخوردتش که یهو خرسه افتاد زمین
آنیا تعجب کرده بود
وقتی خرسه افتاد دامیانو دید
سریع بلند شدو پرید تو بغل دامیان
آنیا: دا... دا... دامیان(با گریه)
دامیان: حالت خوبه؟، ای احمق
آنیا: ببخشید
دامیان: چرا لباسات پاره شده؟ خرس قازت گرفته؟
آنیا: آره خیلی درد میکنه
دامیان: بیا بریم خودم خوبش میکنم
آنیا: نه لازم نیست خجالت میکشم
دامیان: بیا
رفتن تو کلبه آنیا نشست رو مبل و دامیان دور شونه ی آنیا رو بست که دیگه خون نیاد
آنیا: ممنونم
دامیان: خواهش
دامیان: میای خونه؟
آنیا: نمیدونم
دامیان: اگه نیای منم نمیرم
آنیا: باشه میام
راه افتادم رسیدن به خونه
۲.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.