رمان عشق سیاه و سفید///part;69~
جوری که نفس های داغ کیونگ به گردن ا/ت میخورد.. کیونگ شروع کرد به کیس مارک گذاشتن رو گردن ا/ت.... گاز های محکمی میگرفت و همش گردن ا/ت رو میمکید...
ا/ت از دردچشاشو بهم فشار داده بود و لب پایینشو گاز میگرفت...
ا/ت:عاییییی... ا... ارباب ل... لطفا ن.. نکنید..
کیونگ سرشو از گردن ا/ت میاره بیرون و به چشماش زل میزنه ومیگه
کیونگ: ارباب؟!دیگه بهم نگو ارباب... تو الان زنمی باید بهم بگی کیونگ...
ا/ت به گریه کردن میوفته و میگه...
ا/ت: ا.. ارباب خ.. خواهش م.. میکنم این کارو ن.. نکنید ا.. ارباببببب!!!!
کیونگ به حرف ا/ت گوش نمیده و میگه...
کیونگ: تو باید امشب مال من بشی...!
یه ترس عجیبی به دل ا/ت میوفته یه سنگینی عجیب و گریه هاش اروم اروم میریزه و ضربان قلبش بالا میره دستاش سرد میشه و بشدت یخ میکنه
کیونگ زود لباشومیزاره رو لبای ا/ت و بشدت یعنی وحشی مانند مک میزنه....
ویو ا/ت
داشتم از درد زیادی که روی لبام بود عذاب میکشیدم... مرتیکه انگار وحشیه از باغ وحش اومده مطمئنم لبام کبود شده... اصن باهاش همراهی نکردم... اخه چرا باید باهاش همکاری کنم؟!من دلم نمیخواداینکار انجام بشه بعد من خودم همکاریش کنم؟!
شروع کرد لب پایینمو تو دهنش گرفتو گاز گرفت اونم خیلی محکم بعد از گاز گرفتن جدا شد
ا/ت: عایی... ک... یونگ لـ. طفا اینکارو نک.. ن ازت خواهش میکنم لطفاااا
کیونگ: این تازه اولشه
بعد شروع کرد دکمه های لباسمو باز کردن کلا میتونم بگم لباسامو دراورد و فقط با لباس زیر بودم خودشم ازم کامل جدا شد و تمام لباسشو دراورد و فقط لباس زیر(شُرت🫢😅) داشت...
کامل دیگه خودشو پرت کرد روم فک کنم کلا فلج شدم با اون وزن سنگینش منم این اندازه ای...(منظورش کوشولوعه🤏🏻😉)
ا/ت: عاخخخ
کیونگ خال کنار قفسه سینمو دید و بهم گفت
کیونگ:میدونستی خال رو ی بدن یا هرجایی رو یعنی معشوقه قبلیت اون قسمتو بوسیده...؟! بدبخت کسی باهات بوده... اخه تو به هیچ دردی نمیخوری....
بعد شروع کرد کیس مارک گذاشتن رو کل بدنم رو قفسه سینم رو شکمم...
ا/ت: عاححح... ک.. یونگ ل.. طفا نکن...(باز قطره قطره از چشماش اشک میاد)
کیونگ اهمیت نمیده قسمت پایین شکمم رو نگاه میکنه(منحرف.... روناشو میگه هااا🫢😂🤏🏻) صورتشو سمت رونام میبره و ایندفعه کیس هاشو روی رونام میزاره یه گاز محکم میگره و همش مک میزنه...
و ایندفعه میره سراغ...
(بقیشو با ذهن کثیف و الوده خود بسازید با تشکر🤌🏻💖)
ویو ا/ت
با درد زیادی زیر شکمم بیدارشدم خیلی درد داشتم دستم فقط دور شکمم بود... داشتم میموردم... کیونگ هم تو اتاقش نبود مطمئنن رفته پایین.. کلا شب تا صبح نخوابیدم و فقط با درد زیر شکمم گریه کردم... ولی اون.. اون اصن به فکرم نبود تا صبح خیلی خوب خوابیده بود اصن حالم براش مهم نیس اخه چرا؟! خودش اینکارو کرده...
ا/ت از دردچشاشو بهم فشار داده بود و لب پایینشو گاز میگرفت...
ا/ت:عاییییی... ا... ارباب ل... لطفا ن.. نکنید..
کیونگ سرشو از گردن ا/ت میاره بیرون و به چشماش زل میزنه ومیگه
کیونگ: ارباب؟!دیگه بهم نگو ارباب... تو الان زنمی باید بهم بگی کیونگ...
ا/ت به گریه کردن میوفته و میگه...
ا/ت: ا.. ارباب خ.. خواهش م.. میکنم این کارو ن.. نکنید ا.. ارباببببب!!!!
کیونگ به حرف ا/ت گوش نمیده و میگه...
کیونگ: تو باید امشب مال من بشی...!
یه ترس عجیبی به دل ا/ت میوفته یه سنگینی عجیب و گریه هاش اروم اروم میریزه و ضربان قلبش بالا میره دستاش سرد میشه و بشدت یخ میکنه
کیونگ زود لباشومیزاره رو لبای ا/ت و بشدت یعنی وحشی مانند مک میزنه....
ویو ا/ت
داشتم از درد زیادی که روی لبام بود عذاب میکشیدم... مرتیکه انگار وحشیه از باغ وحش اومده مطمئنم لبام کبود شده... اصن باهاش همراهی نکردم... اخه چرا باید باهاش همکاری کنم؟!من دلم نمیخواداینکار انجام بشه بعد من خودم همکاریش کنم؟!
شروع کرد لب پایینمو تو دهنش گرفتو گاز گرفت اونم خیلی محکم بعد از گاز گرفتن جدا شد
ا/ت: عایی... ک... یونگ لـ. طفا اینکارو نک.. ن ازت خواهش میکنم لطفاااا
کیونگ: این تازه اولشه
بعد شروع کرد دکمه های لباسمو باز کردن کلا میتونم بگم لباسامو دراورد و فقط با لباس زیر بودم خودشم ازم کامل جدا شد و تمام لباسشو دراورد و فقط لباس زیر(شُرت🫢😅) داشت...
کامل دیگه خودشو پرت کرد روم فک کنم کلا فلج شدم با اون وزن سنگینش منم این اندازه ای...(منظورش کوشولوعه🤏🏻😉)
ا/ت: عاخخخ
کیونگ خال کنار قفسه سینمو دید و بهم گفت
کیونگ:میدونستی خال رو ی بدن یا هرجایی رو یعنی معشوقه قبلیت اون قسمتو بوسیده...؟! بدبخت کسی باهات بوده... اخه تو به هیچ دردی نمیخوری....
بعد شروع کرد کیس مارک گذاشتن رو کل بدنم رو قفسه سینم رو شکمم...
ا/ت: عاححح... ک.. یونگ ل.. طفا نکن...(باز قطره قطره از چشماش اشک میاد)
کیونگ اهمیت نمیده قسمت پایین شکمم رو نگاه میکنه(منحرف.... روناشو میگه هااا🫢😂🤏🏻) صورتشو سمت رونام میبره و ایندفعه کیس هاشو روی رونام میزاره یه گاز محکم میگره و همش مک میزنه...
و ایندفعه میره سراغ...
(بقیشو با ذهن کثیف و الوده خود بسازید با تشکر🤌🏻💖)
ویو ا/ت
با درد زیادی زیر شکمم بیدارشدم خیلی درد داشتم دستم فقط دور شکمم بود... داشتم میموردم... کیونگ هم تو اتاقش نبود مطمئنن رفته پایین.. کلا شب تا صبح نخوابیدم و فقط با درد زیر شکمم گریه کردم... ولی اون.. اون اصن به فکرم نبود تا صبح خیلی خوب خوابیده بود اصن حالم براش مهم نیس اخه چرا؟! خودش اینکارو کرده...
۱۹.۲k
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.