سرنوشت اجتناب ناپذیر P6
قبل از زدن ادامه حرفش یوکی محکم به میز کوبید
یوکی _ این حرفا یعنی چی؟ مگه شهر هرته که
خودتون برای خودتون میبرین و میدوزین؟ میتونستین
کاری کنین من و لوکاس باهم ازدواج کنیم تا این
اعتمادی که میخواین سر سهام بوجود بیاد
مامان یوکی_ اجازه بده حرف بزنیم ، بحث فقط سر
سهام نیست ..... ما واقعا عاشق همیم و تو لوکاس
میتونین مثل خواهر و برادر از هم حمایت کنین ، تا
االن هم دوستیتون اینجوری بوده
19
بابای لوکاس_ و بجز اینکه ما عاشق همیم لوکاس هم
قراره با دختر آقای یه ، شوهوا ، ازدواج کنه تا با
اتحاد سهامیمون من مدیر عامل شم
ایندفعه مغزم هنگ کرد و بدون فکر به صدا در اومدم
لوکاس_ شما با چه اجازه ای برای خودتون بریدین
دوختین ..... من کلی برنامه برای آیندم دارم ، این
مزخرفات چیه ،شوهوا تو میدونستی؟
شوهوا_ ببخشید ولی ...
لوکاس_ االن عذر خواهی تو به چه دردم میخوره؟!
یوکی که فقط با شوک بهم خیره شده بود بغضش ترکید
و به سمت اتاقش دوید
یوکی _ این حرفا یعنی چی؟ مگه شهر هرته که
خودتون برای خودتون میبرین و میدوزین؟ میتونستین
کاری کنین من و لوکاس باهم ازدواج کنیم تا این
اعتمادی که میخواین سر سهام بوجود بیاد
مامان یوکی_ اجازه بده حرف بزنیم ، بحث فقط سر
سهام نیست ..... ما واقعا عاشق همیم و تو لوکاس
میتونین مثل خواهر و برادر از هم حمایت کنین ، تا
االن هم دوستیتون اینجوری بوده
19
بابای لوکاس_ و بجز اینکه ما عاشق همیم لوکاس هم
قراره با دختر آقای یه ، شوهوا ، ازدواج کنه تا با
اتحاد سهامیمون من مدیر عامل شم
ایندفعه مغزم هنگ کرد و بدون فکر به صدا در اومدم
لوکاس_ شما با چه اجازه ای برای خودتون بریدین
دوختین ..... من کلی برنامه برای آیندم دارم ، این
مزخرفات چیه ،شوهوا تو میدونستی؟
شوهوا_ ببخشید ولی ...
لوکاس_ االن عذر خواهی تو به چه دردم میخوره؟!
یوکی که فقط با شوک بهم خیره شده بود بغضش ترکید
و به سمت اتاقش دوید
۵۳۱
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.