فیک جین قلعه سیاه
فیک جین قلعه سیاه
(پارت۳۸)
از زبان یوری
با جین خداحافظی کردم و اومدم خونه ات هعی بهم نگاه میکرد تا از جین یه چیزی بگم گفتم جین فکر میکنه اثلان دوسش نداشتی فکر میکرد منتظر بودی بره گفت یوری توچی فکر میکنی گفتم ات من بهت اعتماد دارم اما اون عکسا رو چطوری ازت گرفت قضیه رو بهم گفت گفتم ات این مرد خیلی زرنگ باید حواسمون بهش باشه
روز تولد
از زبان ات
داشتم اماده میشدم برم کارای تولد رو انجام بدم بونا کوچولو اومد گفت ابجی ات میشه منو ببری رایشگاه گفتم نه خودم درستت میکنم گفت ابجی تو خیلی بد درستی میکنی پس من میخوام برم ارایشگاه گفتم یوری نه یوری گفت چیشد گفتم میخواستم بگم تو بونا ببر ارایشگاه اما دست تنهام یکی از محافظا ببره تو به یکی بگو و با من بیا
۲ساعت بعد
همه اومدن حتی جین هم اومده به یوری گفتم بونا کوچولو کجاست گفت نمیدونم خیلی دیر شده تا الان نیمومده کاش خودم میبردمش اگه اتفاقی براش افتاده چی گفتم نه شماره اون محافظا داری بگیر ببین کجاست که جانگ بونگ اومد گفت سلام خوشگله جین برام قیافه میومد تا جانگ بونگ رو دید اخماش رفت توهم بادیدن حرص خوردن جین بلند گفتم عوضی تو اینجا چیکار می کنی گفت ات بیخیال نمی خوای بدونی بونا کجاست گفتم عوضی با اون کاری نداشته باش گفت کاری ندارم بونا پیش خودمونه
(پارت۳۸)
از زبان یوری
با جین خداحافظی کردم و اومدم خونه ات هعی بهم نگاه میکرد تا از جین یه چیزی بگم گفتم جین فکر میکنه اثلان دوسش نداشتی فکر میکرد منتظر بودی بره گفت یوری توچی فکر میکنی گفتم ات من بهت اعتماد دارم اما اون عکسا رو چطوری ازت گرفت قضیه رو بهم گفت گفتم ات این مرد خیلی زرنگ باید حواسمون بهش باشه
روز تولد
از زبان ات
داشتم اماده میشدم برم کارای تولد رو انجام بدم بونا کوچولو اومد گفت ابجی ات میشه منو ببری رایشگاه گفتم نه خودم درستت میکنم گفت ابجی تو خیلی بد درستی میکنی پس من میخوام برم ارایشگاه گفتم یوری نه یوری گفت چیشد گفتم میخواستم بگم تو بونا ببر ارایشگاه اما دست تنهام یکی از محافظا ببره تو به یکی بگو و با من بیا
۲ساعت بعد
همه اومدن حتی جین هم اومده به یوری گفتم بونا کوچولو کجاست گفت نمیدونم خیلی دیر شده تا الان نیمومده کاش خودم میبردمش اگه اتفاقی براش افتاده چی گفتم نه شماره اون محافظا داری بگیر ببین کجاست که جانگ بونگ اومد گفت سلام خوشگله جین برام قیافه میومد تا جانگ بونگ رو دید اخماش رفت توهم بادیدن حرص خوردن جین بلند گفتم عوضی تو اینجا چیکار می کنی گفت ات بیخیال نمی خوای بدونی بونا کجاست گفتم عوضی با اون کاری نداشته باش گفت کاری ندارم بونا پیش خودمونه
۵.۶k
۲۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.