چه حسی داری اگه...
شب شده بود و حالت بد بود...
جدیدا هر وقت چویا میومد خونه همه لباساش خونی مالی بودن و یکم صورتش زخمی میبود
تو از این موقعیت همیشه ناراحت بودی و دلت میخواست بدونی چرا اون جوری میاد خونه
همش زخمیه و لباساش کثیفن
میاد خونه با سر و وضع همیشگیش
تا بهش سلام میدی خودشو تو بغلت ولو میکنه و چشاشو میبنده
چویا: می...میشه که امشب برام یه کاری کنی!؟
:/ فک میکنی چی میخواد!؟
خب لدفن یکم منحرف باشین🥲😁
و ممنون خلاصه یه کاری میخواد که ام...:/
کامنتش کنین
هم حستون رو هم این که فکر میکنین کاری که میخواد چیه:/¿¡
جدیدا هر وقت چویا میومد خونه همه لباساش خونی مالی بودن و یکم صورتش زخمی میبود
تو از این موقعیت همیشه ناراحت بودی و دلت میخواست بدونی چرا اون جوری میاد خونه
همش زخمیه و لباساش کثیفن
میاد خونه با سر و وضع همیشگیش
تا بهش سلام میدی خودشو تو بغلت ولو میکنه و چشاشو میبنده
چویا: می...میشه که امشب برام یه کاری کنی!؟
:/ فک میکنی چی میخواد!؟
خب لدفن یکم منحرف باشین🥲😁
و ممنون خلاصه یه کاری میخواد که ام...:/
کامنتش کنین
هم حستون رو هم این که فکر میکنین کاری که میخواد چیه:/¿¡
۶.۲k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.