پارت ۹
پارت ۹
با خوابآلودگی تمام گفت :چیکار می کنی ؟
با حالت بچه گونه ای گفتم:دالم شر پیسل ژذابی رو ناژ میتونم موشلیه 🥺(ترجمه : دارم سر پسر جذابی رو میکنم مشکلیه )
گفت : نه خیلی خوشحال که منو از خواب بیدار کردی که صورت تو رو ببینم .
گفتم : یعنی میگی من زشتم
گفت : کلا معنی منفی حرف های منو متوجه میشی یعنی با دیدن تو رنگی رنگی شد روز ام ، راستی حال پرانسس ما چطوره خوبی ؟
گفتم:اره خوبم فقط یکم سرم درد میکنه 🥺
گفت :اهان، بریم صبحانه درست کنیم ؟
گفتم:آوه من پنکیک میخواااام 🥺
گفت:باشه باشه
از زبان شوتو
پرانسسی بغلش کردم بدم و جلو دست شویی پیادش کردم.
و گفتم :برو سر و صورتت رو بشور یه لباس بپوش تا اون موقع هم من یه دوش میگیرم بریم پنکیک درست کنیم .
گفت :باجه عقشم .
وایی اینطوری حرف میزنم قند تو دلم آب میشه .
خلاصه یه دوش پنج دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون رفتم اتاق مهمون لباس پوشیدم و رفتم تو اتاق خودم. دیدم لباسش رو پوشیده و نشسته رو تخت ( چرا لباس اکیکو تو خونه ی شوتو عه خوب چون لباس اکیکو نی لباس دوست دختر قبلی شوتو عه البته الان توضیح میدم )
گفتم:ش شوتو این لباس برای کیه
تعجب کردم اونا رو از کجا آورده بود گفتم:قول میدی بعدش ترکم نکنی
گفت :باشه
گفتم: اینا برای اکسمه اون اون
گفت :چ بلایی سرش اومده
نمیتونستم راستش رو بگم پس گفتم: تصادف کرد و خوب مرد
ام (که گریه هاش شروع میشه ) میشه .... میشه... تو ترکم نکنی!؟
گفت :معلومه که ترکت نمیکنم من نمیخوام کسی که دوستش دارم دوباره آسیب روحی ببینه
و بغلم کرد حس بهتری داشتم
گفت:حالا بی خیال این چیزا پنکیک من چی شددددد
اشک هام رو پاک کردم و گفتم:او یادم رفت بریم درست کنیم ؟
با انرژی و اون برق خواص چشماش داد زد :بریممممم
رفتیم و پنکیک رو درست کردیم چیدیم رو میز نشستیم رو صندلی و شروع کردیم .
که گفتم:وایییی مامانم الان میکشتم
با خوابآلودگی تمام گفت :چیکار می کنی ؟
با حالت بچه گونه ای گفتم:دالم شر پیسل ژذابی رو ناژ میتونم موشلیه 🥺(ترجمه : دارم سر پسر جذابی رو میکنم مشکلیه )
گفت : نه خیلی خوشحال که منو از خواب بیدار کردی که صورت تو رو ببینم .
گفتم : یعنی میگی من زشتم
گفت : کلا معنی منفی حرف های منو متوجه میشی یعنی با دیدن تو رنگی رنگی شد روز ام ، راستی حال پرانسس ما چطوره خوبی ؟
گفتم:اره خوبم فقط یکم سرم درد میکنه 🥺
گفت :اهان، بریم صبحانه درست کنیم ؟
گفتم:آوه من پنکیک میخواااام 🥺
گفت:باشه باشه
از زبان شوتو
پرانسسی بغلش کردم بدم و جلو دست شویی پیادش کردم.
و گفتم :برو سر و صورتت رو بشور یه لباس بپوش تا اون موقع هم من یه دوش میگیرم بریم پنکیک درست کنیم .
گفت :باجه عقشم .
وایی اینطوری حرف میزنم قند تو دلم آب میشه .
خلاصه یه دوش پنج دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون رفتم اتاق مهمون لباس پوشیدم و رفتم تو اتاق خودم. دیدم لباسش رو پوشیده و نشسته رو تخت ( چرا لباس اکیکو تو خونه ی شوتو عه خوب چون لباس اکیکو نی لباس دوست دختر قبلی شوتو عه البته الان توضیح میدم )
گفتم:ش شوتو این لباس برای کیه
تعجب کردم اونا رو از کجا آورده بود گفتم:قول میدی بعدش ترکم نکنی
گفت :باشه
گفتم: اینا برای اکسمه اون اون
گفت :چ بلایی سرش اومده
نمیتونستم راستش رو بگم پس گفتم: تصادف کرد و خوب مرد
ام (که گریه هاش شروع میشه ) میشه .... میشه... تو ترکم نکنی!؟
گفت :معلومه که ترکت نمیکنم من نمیخوام کسی که دوستش دارم دوباره آسیب روحی ببینه
و بغلم کرد حس بهتری داشتم
گفت:حالا بی خیال این چیزا پنکیک من چی شددددد
اشک هام رو پاک کردم و گفتم:او یادم رفت بریم درست کنیم ؟
با انرژی و اون برق خواص چشماش داد زد :بریممممم
رفتیم و پنکیک رو درست کردیم چیدیم رو میز نشستیم رو صندلی و شروع کردیم .
که گفتم:وایییی مامانم الان میکشتم
۴.۷k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.