با دیدن پسر بزرگتر قدمی برداشت و به سمتش برگشت:« نپ-نپتون
با دیدن پسر بزرگتر قدمی برداشت و به سمتش برگشت:« نپ-نپتون…»
_ تبریک میگم آقای جئون.
_ من من…
_ تو از من رهایی خواستی و من تقدیمت کردم. حالا برای تبریک این آزادی و ازدواج مجددت اینجا هستم
_ تهیونگ…
_ نپتون! اینجا فقط به عنوان رییس اون گنگ لعنتی حضور پیدا کردم تا جشن ازدواج یکی از اعصای باندم رو تبریک بگم
_ چطور میتونی انقدر آروم باشی؟
با قدم های محکم و آروم به سمت جونگکوک قدم برداشت و در میانه راه تکرار کرد:«زندگی بهم یاد داد برای انتقام گرفتن، لازم نیست چاقو توی قلب کسی فرو کنی؛ گاهی یک حرف و یک نگاه میتونه طرف مقابلت رو از پا دربیاره.»
_ پس برای همین نگاهت سرده
_ بهم میگن نپتون بچه، دورترین سیاره به خورشید!
_ اما نگاه گرمت برای من بود
_ و تو دوباره من رو به عقب پرت کردی، به سردترین سیاره.
_ تبریک میگم آقای جئون.
_ من من…
_ تو از من رهایی خواستی و من تقدیمت کردم. حالا برای تبریک این آزادی و ازدواج مجددت اینجا هستم
_ تهیونگ…
_ نپتون! اینجا فقط به عنوان رییس اون گنگ لعنتی حضور پیدا کردم تا جشن ازدواج یکی از اعصای باندم رو تبریک بگم
_ چطور میتونی انقدر آروم باشی؟
با قدم های محکم و آروم به سمت جونگکوک قدم برداشت و در میانه راه تکرار کرد:«زندگی بهم یاد داد برای انتقام گرفتن، لازم نیست چاقو توی قلب کسی فرو کنی؛ گاهی یک حرف و یک نگاه میتونه طرف مقابلت رو از پا دربیاره.»
_ پس برای همین نگاهت سرده
_ بهم میگن نپتون بچه، دورترین سیاره به خورشید!
_ اما نگاه گرمت برای من بود
_ و تو دوباره من رو به عقب پرت کردی، به سردترین سیاره.
۲.۰k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.