فیک ١١
فیک ١١
در باز شد و با خواهر ناتنیش مواجه شد
(اسمش روبی هس) روبی دختری بود آرزوی مرگ لایلا رو داشت یه یه بار هم از سره حسادت لایلا رو میخواست بکشه که ویکتوریا فهمید و اونو به دریای سیاه تبعید کرد
ولی بعد از ٢٠سال دید خواهر ناتنیشو
روبی با یه لبخند بزرگ به سمت خواهرش رفت و گفت
روبی : خوشحال که دوباره میبینمت
لایلا جوابی بهش نداد ولی روبی باز هم گفت
روبی:انگار از دیدنم خوشحال نشدی خواهر کوچولو یا بگم ناتنی
لایلا:ت..تو
روبی:من چی...
روبی نگاهش افتاد به کیفه لایلا
روبی:انگار هدیه برام آوردی
لایلا:نه این ماله تو نیس
لایلا خواست فرار کنه که با صدای کوک برگشت
کوک:لایلا تو اینجا چیکار میکنی ؟؟
لایلا:من خوب .....
روبی : بزار بگم ایشون خواهر ناتنی من هستن
کوک:چی تو خواهر داشتی
روبی:شما چطور همو میشناسین
کوک:منو دخل دریا نجات داد
روبی تازه فهمید قضیه چیه
روبی :آها دوست داری بدونی خواهرت چطوری نجات داد
کوک حرفی نزد روبی به سمت لایلا رفت و محکم دستشو گرفت
و با خودش میکشوند به سمت استخر
لایلا فهمید قصد روبی چیه شروع کرد به تقلا کردن
لایلا:ولم کن ولم کن
نزدیک شدن
لایلا:اینکارو نکن (گریه
لایلا: لطفاً این کارو نکن
کوک چیزی نمی گفت فقط نگاهش میکرد کوک داخل دلش دعا میکرد که اون چیزی که فکر میکنه نباشه
ویو کوک
امروز صبح که بلند شدم روبی اومد اینجا روبی دوست چند سالم هست اونم هیولا بود ولی بهم نگفت که از چه نژادی هی منم باهاش مشکلی نداشتم
(حوصله ندارم توضیع بدم )
دیدم دست لایلا رو گرفت و پرتش کرد داخل آب یه دفع دیدم
بدنش داشت تغییر میکرد
پاهاش شد مثله پایین تنه ماهی یعنی اون
روبی: درسته خواهر من پری دریایی هست
کوک: چطور ممکنه
روبی:ولی اینجاش کی باحاله یه ملکه پری دریایی روی خشکی باشه مردمشو ترک کرده باشه فقط برای جونه خودش (خنده ترسناک
ویو لایلا
وقتی تبدیل شدن به پری کوک با چشمای برق زده نگام کردم
روبی شروع کرد به حرف زدن
طاقتم تموم شد جیغ زدم
لایلا:روبی تمومش کنننننننننننننن
روبی :چی شد ترسیدی
ویو کوک
پی یعنی روبی هم پری هست رفتم نزدیکش و از پشت های دادم و افتاد تو آب اونم شد پری ولی نسبت به لایلا خیلی
رنگ پولکش فرق میکنه
٢ پولک روبی
3 چهر روبی
۴ لایلا
شرط
١٢٠لایک
۶٠کامنت
در باز شد و با خواهر ناتنیش مواجه شد
(اسمش روبی هس) روبی دختری بود آرزوی مرگ لایلا رو داشت یه یه بار هم از سره حسادت لایلا رو میخواست بکشه که ویکتوریا فهمید و اونو به دریای سیاه تبعید کرد
ولی بعد از ٢٠سال دید خواهر ناتنیشو
روبی با یه لبخند بزرگ به سمت خواهرش رفت و گفت
روبی : خوشحال که دوباره میبینمت
لایلا جوابی بهش نداد ولی روبی باز هم گفت
روبی:انگار از دیدنم خوشحال نشدی خواهر کوچولو یا بگم ناتنی
لایلا:ت..تو
روبی:من چی...
روبی نگاهش افتاد به کیفه لایلا
روبی:انگار هدیه برام آوردی
لایلا:نه این ماله تو نیس
لایلا خواست فرار کنه که با صدای کوک برگشت
کوک:لایلا تو اینجا چیکار میکنی ؟؟
لایلا:من خوب .....
روبی : بزار بگم ایشون خواهر ناتنی من هستن
کوک:چی تو خواهر داشتی
روبی:شما چطور همو میشناسین
کوک:منو دخل دریا نجات داد
روبی تازه فهمید قضیه چیه
روبی :آها دوست داری بدونی خواهرت چطوری نجات داد
کوک حرفی نزد روبی به سمت لایلا رفت و محکم دستشو گرفت
و با خودش میکشوند به سمت استخر
لایلا فهمید قصد روبی چیه شروع کرد به تقلا کردن
لایلا:ولم کن ولم کن
نزدیک شدن
لایلا:اینکارو نکن (گریه
لایلا: لطفاً این کارو نکن
کوک چیزی نمی گفت فقط نگاهش میکرد کوک داخل دلش دعا میکرد که اون چیزی که فکر میکنه نباشه
ویو کوک
امروز صبح که بلند شدم روبی اومد اینجا روبی دوست چند سالم هست اونم هیولا بود ولی بهم نگفت که از چه نژادی هی منم باهاش مشکلی نداشتم
(حوصله ندارم توضیع بدم )
دیدم دست لایلا رو گرفت و پرتش کرد داخل آب یه دفع دیدم
بدنش داشت تغییر میکرد
پاهاش شد مثله پایین تنه ماهی یعنی اون
روبی: درسته خواهر من پری دریایی هست
کوک: چطور ممکنه
روبی:ولی اینجاش کی باحاله یه ملکه پری دریایی روی خشکی باشه مردمشو ترک کرده باشه فقط برای جونه خودش (خنده ترسناک
ویو لایلا
وقتی تبدیل شدن به پری کوک با چشمای برق زده نگام کردم
روبی شروع کرد به حرف زدن
طاقتم تموم شد جیغ زدم
لایلا:روبی تمومش کنننننننننننننن
روبی :چی شد ترسیدی
ویو کوک
پی یعنی روبی هم پری هست رفتم نزدیکش و از پشت های دادم و افتاد تو آب اونم شد پری ولی نسبت به لایلا خیلی
رنگ پولکش فرق میکنه
٢ پولک روبی
3 چهر روبی
۴ لایلا
شرط
١٢٠لایک
۶٠کامنت
۱۶.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.