دختر فراموش شده part 13
دختر فراموش شده
پارت 13
اروم چشمام رو باز کردم روی یه تخت بزرگ بودم که بالاش تور بود شبیه این تخت پرنسسا :/
بلند شدم سرم گیج میرفت ولی میتونستم اطرافمو ببینم و اجسام رو تشخیص بدم ... یه اتاق بزرگ با میز اینه ای و میز تحریر و یه کمد ، یهو در باز شد و خدمتکاری وارد شد و بلافاصله بعد دیدن من از اتاق خارج شد و داد زد : خانم بهوش اومدن !
- کی چی کجا ؟!
که یهو زنی با لباسی کاملا مرتب و تمیز وارد اتاق شد ... با دیدن قیافه زن برای لحطه حس کردم تپش قلبمو حس نمیکنم !
اون... اون ... مامان جیمین بود ! قسم میخورم که خودش بود
₩ سلام هانا بیدار شدی ؟
-س ...لام خانوم پا...رک
₩ نگران نباش من کاری باهات ندارم
- ا...ام...اما شم...ا این جا چیکار میکنین
₩ اینجا خونمه :/
- منظورم اینه ک من اینجا چیکار میکنم
₩ من میدونم خیلی در مورد جیمین کنجکاوی برای همین ...
- عارهههه شما حتما یجیزایی میدونید درسته ؟
₩ عوه البته که من همه چیزو میدونم
- مبشه بگیدددد ؟؟؟ جیمین چرا منو یادش نمیاد هاا ؟
₩ البته ک شرط داره
- هر چی باشه قبوله
₩ تو برادر کوچیکتر جیمینو میشناسی ؟
- جی سوک ؟
₩ اوهوم
- خب ؟
₩ راستش جی سوک یکم به تو علاقه منده ! و ازم خواست تو رو باهاش اشنا کنم !
- اما منو کجا دیدع ؟
₩ تو کمپانی وقتی برای ملاقات جیمین اومده بود
- هم خب ... راستش
₩ تو گفتی هر شرطی
- اگه ... فقط اشناییه باشه ...
₩ خیلی عالیههه ... عوم میگم فردا بعد از کمپانی بیاد دنبالت
با اکراه گفتم
- هوم باشه ... حالا جیمین چیی ؟
₩ راستش بعد از اینکه از بوسان به سئول اومدیم جیمین همش بهانه تو رو میگرفت و ما رو خیلی اذیت میکرد
یه روز تو راه مدرسع اتوبوسشون چپ کرد و جیمین تا دو هفته تو کما بودو بعدشم دیگه هیچی یادش نمیومد ...
اشک تو چشمام جمع شد
- یعنی اون فراموشی گرفته ؟
₩ متاسفانه یا شایدم خوشبختانه اره
- چطور
₩ اخه بعد از اون دیگه بهونه تو رو نمیگرفت ... ولی در مورد گردنبد توی سینش خیلی کنجکاو بود ... منم بهش گفتم اونو توی بچگی کادوب تولد بهش دادم
خیلی خوشجال بودم از اینکه فهمیدم جیمین منو از عمد فراموش نکرده ولی اون خاطرات به هر حال دیگه بر نمیگردن ... پس منم باید جدییدشو بسازم
که یهو صدای زنگ در اومد
₩ خدمتکار ... ببین کیه
/خانم اقای پارک هستن جیمین
که صدای داد جیمین بلند شد ...
+ سلاممم مامانن من بلاخره مرخصب گرفتم
و صدای قدم هاش روی پله ها شنیده میشد ...
مامان جیمین دوید و جیمینو بغل کرد ...
₩ پسرممم خیلی دلم برات تنگ شده بود
که حیمین با دیدنمن تعجب کرد !
+هانا ؟!
- اومم سلام جیمین
و لبخندی زدم
+ جیمین نه و اقای پارک
- بیخیال پسر تو عم اگه جای من حرفای خانم لینهوا رو میشنیدی صد درصد دیگه محل منم نمیداشتی
+ به هر حال من قهرم ... مامان من میرم تو اتاقم
₩ باشه پسرم برو
₩ هانا تو هم برو دنبالش هر موضوعی که هست از دلش در بیار
- حتمااا
خندون راه افتادم از اتاق رفتم بیرون
- واووو چه عمارت بزرگی ... اینا کی انقد پولدار شدن ؟
که یهو جیمینو دیدم که رفت توی اتاقو در پشت سرش بست
رفتم پشت در و در زدم ولی کسی جواب نداد بلاخره خودم در اتاقو باز کردمو وارد شدم جیمین که داشت تو کیفش دنبال چیزی میگشت گفت
+ برو بیرون
- نمیخام
+ اینجا اتاق منه
- جیمیناااا
+ جیمینا و کوفت من اقای پارکم
- عه اینجوریع ؟!
+ عاره همینجوریه !
حالا که هیچ دلیلی برای دویت نداشتن جیمین نداشتم دویدم سمتشو صورتشو قاب کردم و لبمو رو لباش گداشتم ....
پارت 13
اروم چشمام رو باز کردم روی یه تخت بزرگ بودم که بالاش تور بود شبیه این تخت پرنسسا :/
بلند شدم سرم گیج میرفت ولی میتونستم اطرافمو ببینم و اجسام رو تشخیص بدم ... یه اتاق بزرگ با میز اینه ای و میز تحریر و یه کمد ، یهو در باز شد و خدمتکاری وارد شد و بلافاصله بعد دیدن من از اتاق خارج شد و داد زد : خانم بهوش اومدن !
- کی چی کجا ؟!
که یهو زنی با لباسی کاملا مرتب و تمیز وارد اتاق شد ... با دیدن قیافه زن برای لحطه حس کردم تپش قلبمو حس نمیکنم !
اون... اون ... مامان جیمین بود ! قسم میخورم که خودش بود
₩ سلام هانا بیدار شدی ؟
-س ...لام خانوم پا...رک
₩ نگران نباش من کاری باهات ندارم
- ا...ام...اما شم...ا این جا چیکار میکنین
₩ اینجا خونمه :/
- منظورم اینه ک من اینجا چیکار میکنم
₩ من میدونم خیلی در مورد جیمین کنجکاوی برای همین ...
- عارهههه شما حتما یجیزایی میدونید درسته ؟
₩ عوه البته که من همه چیزو میدونم
- مبشه بگیدددد ؟؟؟ جیمین چرا منو یادش نمیاد هاا ؟
₩ البته ک شرط داره
- هر چی باشه قبوله
₩ تو برادر کوچیکتر جیمینو میشناسی ؟
- جی سوک ؟
₩ اوهوم
- خب ؟
₩ راستش جی سوک یکم به تو علاقه منده ! و ازم خواست تو رو باهاش اشنا کنم !
- اما منو کجا دیدع ؟
₩ تو کمپانی وقتی برای ملاقات جیمین اومده بود
- هم خب ... راستش
₩ تو گفتی هر شرطی
- اگه ... فقط اشناییه باشه ...
₩ خیلی عالیههه ... عوم میگم فردا بعد از کمپانی بیاد دنبالت
با اکراه گفتم
- هوم باشه ... حالا جیمین چیی ؟
₩ راستش بعد از اینکه از بوسان به سئول اومدیم جیمین همش بهانه تو رو میگرفت و ما رو خیلی اذیت میکرد
یه روز تو راه مدرسع اتوبوسشون چپ کرد و جیمین تا دو هفته تو کما بودو بعدشم دیگه هیچی یادش نمیومد ...
اشک تو چشمام جمع شد
- یعنی اون فراموشی گرفته ؟
₩ متاسفانه یا شایدم خوشبختانه اره
- چطور
₩ اخه بعد از اون دیگه بهونه تو رو نمیگرفت ... ولی در مورد گردنبد توی سینش خیلی کنجکاو بود ... منم بهش گفتم اونو توی بچگی کادوب تولد بهش دادم
خیلی خوشجال بودم از اینکه فهمیدم جیمین منو از عمد فراموش نکرده ولی اون خاطرات به هر حال دیگه بر نمیگردن ... پس منم باید جدییدشو بسازم
که یهو صدای زنگ در اومد
₩ خدمتکار ... ببین کیه
/خانم اقای پارک هستن جیمین
که صدای داد جیمین بلند شد ...
+ سلاممم مامانن من بلاخره مرخصب گرفتم
و صدای قدم هاش روی پله ها شنیده میشد ...
مامان جیمین دوید و جیمینو بغل کرد ...
₩ پسرممم خیلی دلم برات تنگ شده بود
که حیمین با دیدنمن تعجب کرد !
+هانا ؟!
- اومم سلام جیمین
و لبخندی زدم
+ جیمین نه و اقای پارک
- بیخیال پسر تو عم اگه جای من حرفای خانم لینهوا رو میشنیدی صد درصد دیگه محل منم نمیداشتی
+ به هر حال من قهرم ... مامان من میرم تو اتاقم
₩ باشه پسرم برو
₩ هانا تو هم برو دنبالش هر موضوعی که هست از دلش در بیار
- حتمااا
خندون راه افتادم از اتاق رفتم بیرون
- واووو چه عمارت بزرگی ... اینا کی انقد پولدار شدن ؟
که یهو جیمینو دیدم که رفت توی اتاقو در پشت سرش بست
رفتم پشت در و در زدم ولی کسی جواب نداد بلاخره خودم در اتاقو باز کردمو وارد شدم جیمین که داشت تو کیفش دنبال چیزی میگشت گفت
+ برو بیرون
- نمیخام
+ اینجا اتاق منه
- جیمیناااا
+ جیمینا و کوفت من اقای پارکم
- عه اینجوریع ؟!
+ عاره همینجوریه !
حالا که هیچ دلیلی برای دویت نداشتن جیمین نداشتم دویدم سمتشو صورتشو قاب کردم و لبمو رو لباش گداشتم ....
۴۵.۴k
۰۲ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.