عشق اشتباه 33
فهمیدم خوابیده واسه همین پتو روش کشیدم و خودمم کنارش خوابیدم بعد از چند دیقه دیدم یه پیام اومده برام واسه همین مجبور شدم در حد نیم ساعت برم جاییو برگردم
.
.
.
ویو ات
بدون اینکه متوجه بشم خوابم برد .
ولی یه خوابه بد دیدم و سریع بیدار شدم و دیگه نخوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم کوک کنارم نیست هوا ابری بود و داشت بارون میومد
تصمیم گرفتم بهش پیام بدم تا ببینم کجاست
پیام
ات : سلام عزیزمم
کجایی
کوک : عشقم یه
یه کاری پیش اومدی
نیم ساعت دیگه اینا میرسم
ات : اها باشه
...
تصمیم گرفتم برم پایین ولی همه ی خدمتکارا امروز رفته بودن استراحت کنن
خیلی خونه دلگیر شده بود واسه همین تصمیم گرفتم یکم با گوشیم کار کنم
.
.
.
بعد از ده دیقه صدای صدای زنگ در اومد چون فک میکردم کوکه درو سریع بدون اینکه نگاه کنم باز کردم ولی یهو دیدم کایه
خواستم درو ببندم که اومد تو
ات : برو بیرون(با داد)
کا : عزیزم میخوام باهات فقط حرف بزنم چرا داد میزنی
و هی میخواست به من نزدیک شه و منم هی عقب تر میرفتم تا اینکه خوردم به دیوار
که کای یهو شروع کرد به بوسیدن گردنم
هی دست و پا میزدم ولی ول نمیکرد تو همین حال بودم که کوک رسید
ویو کوک
کارم تموم شد و رفتم خونه که دیدم خونه یجوریه تا اینکه رفتم تو و دیدم کای داره گردن اتو به زور میبوسه
سریع دوییدم سمتش و تا میخورد زدمش
اتم نمیگفت که نزنم واسه همین دستم باز بود
با میتونستم زدمش و از خونه انداختمش بیرون
بعدش اومدم به ات سر بزنم که دیدم یه گوشه نشسته داره گریه میکنه
رفتم پیششو بغلش کردم
کوک : حالت خوبه عزیزم ببخشید تقصیر من بود نباید تنهات میذاشتم
ات : نه تقصیر تو نیست تو امروز نمیرفتی فردا اینکارو میکرد
لطفا حمایت 🐙🍷
.
.
.
ویو ات
بدون اینکه متوجه بشم خوابم برد .
ولی یه خوابه بد دیدم و سریع بیدار شدم و دیگه نخوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم کوک کنارم نیست هوا ابری بود و داشت بارون میومد
تصمیم گرفتم بهش پیام بدم تا ببینم کجاست
پیام
ات : سلام عزیزمم
کجایی
کوک : عشقم یه
یه کاری پیش اومدی
نیم ساعت دیگه اینا میرسم
ات : اها باشه
...
تصمیم گرفتم برم پایین ولی همه ی خدمتکارا امروز رفته بودن استراحت کنن
خیلی خونه دلگیر شده بود واسه همین تصمیم گرفتم یکم با گوشیم کار کنم
.
.
.
بعد از ده دیقه صدای صدای زنگ در اومد چون فک میکردم کوکه درو سریع بدون اینکه نگاه کنم باز کردم ولی یهو دیدم کایه
خواستم درو ببندم که اومد تو
ات : برو بیرون(با داد)
کا : عزیزم میخوام باهات فقط حرف بزنم چرا داد میزنی
و هی میخواست به من نزدیک شه و منم هی عقب تر میرفتم تا اینکه خوردم به دیوار
که کای یهو شروع کرد به بوسیدن گردنم
هی دست و پا میزدم ولی ول نمیکرد تو همین حال بودم که کوک رسید
ویو کوک
کارم تموم شد و رفتم خونه که دیدم خونه یجوریه تا اینکه رفتم تو و دیدم کای داره گردن اتو به زور میبوسه
سریع دوییدم سمتش و تا میخورد زدمش
اتم نمیگفت که نزنم واسه همین دستم باز بود
با میتونستم زدمش و از خونه انداختمش بیرون
بعدش اومدم به ات سر بزنم که دیدم یه گوشه نشسته داره گریه میکنه
رفتم پیششو بغلش کردم
کوک : حالت خوبه عزیزم ببخشید تقصیر من بود نباید تنهات میذاشتم
ات : نه تقصیر تو نیست تو امروز نمیرفتی فردا اینکارو میکرد
لطفا حمایت 🐙🍷
۶.۲k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.