مافیای خوش اخلاق پارت۸
ا/ت به برادرش نگاه کردن و بعد به کوک یه نگاه به پاهاش کرد که تازه فهمیده بود هودی تهیونگ تنشه و تا نصف رون هاش بود و بقیه پاهاش باز بود پسرا هم که تازه متوجه این موضوع شده بودن به صورت ا/ت نگاه کردن که از خجالت سرخ شده بود خندیدن ا/ت هم که از این موضوع معذب بود رو کرد به کوک و گفت:لباسام رو بدید تا بپوشم
کوک به تهیونگ نگا کرد و تهیونگ گفت:متاسفم لباسات هم کثیف بودن هم پاره انداختمشون دور با همینا برو جای دوری نی فقط اونطرف جنگله
جین که تا این لحظه سکوت کرده بود سویشرتش در آورد و تن ا/ت کرد که تا زانوی ا/ت اومد بعدش گفت:حالا خوب شد برو بعدا میارمت
ا/ت لنگون لنگون طرف کوک راه افتاد هنو۱دقیقه بودکه بخاطر لنگ بودن پاهای ا/ت توی راه بودن کوک که از این وضع خسته شده بود ا/ت برایداستایل بغلش کرد
جین:اوهو چه غلطا خواهرمو بزا زمین
کوک:اونموقع تا صب باید صبر میکردم که دم در بریم (آخرشو بخاطر دور شدن با داد گفت)
ا/ت:کر شدم یواش
کوک:اونموقع نمیشنیدن
ا/ت :کی میرسیم به ماشینت؟
کوک: ماشینم تو پارکینگه پارکینگم اون طرف حیاطه هنو کلی راه هس دستاتو دور گردنم حلقه کن تا هم من راحت باشم هم تو
ا/ت سرشو به نشونه ی تایید تکون داد
پرش زمانی ۱۰ مین بعد
کوک به نگهبان اشاره کرد تا در ماشین رو باز کنه نگهبان در جلویی رو باز کرد و کوک ا/ت رو توی ماشین گذاشت خودش هم رفت و نشست شروع کرد به حرکت کردن از تو عمارت در اومد و رفت به عمارت بعدی
توی راه
ا/ت:میگم چیزی واس خوردن نداری؟اینجا فروشگاه هم که نی!من گشنمه
کوک:میتونی بری صندلی های پشتی بینشون دکمه رو فشار بدی تا بره تو اونجا یکم خوراکی هس
ا/ت:آخجون فقط چجوری.......آها از اینجا میتونم برم؟
کوک:اهوم
ا/ت رفت و اون کار رو کرد یه جایی باز شد پر از خوراکی(دلم خواس)
ا/ت:ممنون
کوک:قابلی نداش فقط واس منم بدی ها راهمون دوره
ا/ت سرش رو به عنوان باشه تکون داد و مشغول خوردن شد هرازگاهی هم به کوک میداد بعد از ۲۰ مین خوردن ا/ت رف جلو نشست و سرش رو به شیشه تکیه داد به ثانیه نکشید که خوابش برد
کوک به تهیونگ نگا کرد و تهیونگ گفت:متاسفم لباسات هم کثیف بودن هم پاره انداختمشون دور با همینا برو جای دوری نی فقط اونطرف جنگله
جین که تا این لحظه سکوت کرده بود سویشرتش در آورد و تن ا/ت کرد که تا زانوی ا/ت اومد بعدش گفت:حالا خوب شد برو بعدا میارمت
ا/ت لنگون لنگون طرف کوک راه افتاد هنو۱دقیقه بودکه بخاطر لنگ بودن پاهای ا/ت توی راه بودن کوک که از این وضع خسته شده بود ا/ت برایداستایل بغلش کرد
جین:اوهو چه غلطا خواهرمو بزا زمین
کوک:اونموقع تا صب باید صبر میکردم که دم در بریم (آخرشو بخاطر دور شدن با داد گفت)
ا/ت:کر شدم یواش
کوک:اونموقع نمیشنیدن
ا/ت :کی میرسیم به ماشینت؟
کوک: ماشینم تو پارکینگه پارکینگم اون طرف حیاطه هنو کلی راه هس دستاتو دور گردنم حلقه کن تا هم من راحت باشم هم تو
ا/ت سرشو به نشونه ی تایید تکون داد
پرش زمانی ۱۰ مین بعد
کوک به نگهبان اشاره کرد تا در ماشین رو باز کنه نگهبان در جلویی رو باز کرد و کوک ا/ت رو توی ماشین گذاشت خودش هم رفت و نشست شروع کرد به حرکت کردن از تو عمارت در اومد و رفت به عمارت بعدی
توی راه
ا/ت:میگم چیزی واس خوردن نداری؟اینجا فروشگاه هم که نی!من گشنمه
کوک:میتونی بری صندلی های پشتی بینشون دکمه رو فشار بدی تا بره تو اونجا یکم خوراکی هس
ا/ت:آخجون فقط چجوری.......آها از اینجا میتونم برم؟
کوک:اهوم
ا/ت رفت و اون کار رو کرد یه جایی باز شد پر از خوراکی(دلم خواس)
ا/ت:ممنون
کوک:قابلی نداش فقط واس منم بدی ها راهمون دوره
ا/ت سرش رو به عنوان باشه تکون داد و مشغول خوردن شد هرازگاهی هم به کوک میداد بعد از ۲۰ مین خوردن ا/ت رف جلو نشست و سرش رو به شیشه تکیه داد به ثانیه نکشید که خوابش برد
۹.۱k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.