💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 54🤍✨
(از زبان یونا)
ک یهو ی چیزی گفت بومممم
همه جیغ میکشیدن و داشتن فرار میکردن بیرون
منم این وسط فقط جیغ میکشیدم و داشتم سکته میکردم از ترس
حالا ب نظرتون چی شده بود؟؟؟
بله بادکنک مینجی خانم ترکید وقتی نزدیک مارا شد و این بلا رو سرمون آورد
داشتم سکته میکردم
اومدیم از اونجا بیرون کلی خندیدیم ولی خب خیلی ترسناک بود
حالا این وسط مینجی خانم ناراحته ک چرا بادکنکش ترکیده
بزنم بهش کنم (نفس عمیق بکش خواهرممم)
بعد باغ وحش همه گشنشون بود سو تصمیم گرفتیم ک بریم ی چیزی بخوریم
رفتیم رستوران غذا سفارش دادیم و منتظر بودیم ک بیارن
شوگا:وایییی توروخدا بعدش بریم خونه واقعا خسته شدم ..ولی خوش گذشت
نامی: اره خیلی خوش گذشت
جیهوپ:اره ولی انقد غر نزن شوگاااا
ته:خب خب کافیه دیگه الان دعوا میشه
غذامونو آوردن و شروع کردیم ب خوردن
جیمین:میگم بچه ها..... نظرتون چیه بعد از اینجا ی سر بریم کافه ی بابای من؟؟؟
جین:وای اره خیلی خوب میشه
شوگا:منم میامممم
جیهوپ:مگه تو خسته نبودیییی هااا.... فقط بلده غر بزنه
شوگا:یااا خب دلم میخواد برم اونجا
نامی:خیله خب دیگه
تصمیم بر این سد ک بریم کافه ی آقای پارک....
جیمین گفت ک میخواد مانیا رو ب باباش معرفی کنه همه کلی ذوق کردیمم
خلاصه ک غذا تموم شد و رفتیم کافه ی آقای پارک
درو باز کردیم و وارد شدیم
جیمین:اپاااا مهمون نمیخوای
آقای پارک با سرعت از اتاقش اومد بیرون و وقتی مارو دید کپ کرد
آقای پارک: یااا جیمینااا خوش اومدی پسرم(بغل کردن)
جیمین:ممنون .....دلم واستون تنگ شده بود ببخشید نتونستم سر بزنم بهتون
آقای پارک:یاااا اشکال ندارع میدونم سرت شلوغه
آقای پارک ب همه ی پسرا سلام کرد و همشونو بغل کرد تا رسید ب ما
اولش فک کرد ما مشتری هستیم
آقای پارک:عااا ببخشید خانوما ولی مغازه تعطیله
یونا:عااا ...چیزه
آقای پارک: خانوما مهمون ویژه دارم بفرمایید بیرون
از بازو ی من گرفت و داشت منو ب سمت بیرون هدایت میکرد
(پارت طولانی نوشتم باز میزارم بقیشو )
part 54🤍✨
(از زبان یونا)
ک یهو ی چیزی گفت بومممم
همه جیغ میکشیدن و داشتن فرار میکردن بیرون
منم این وسط فقط جیغ میکشیدم و داشتم سکته میکردم از ترس
حالا ب نظرتون چی شده بود؟؟؟
بله بادکنک مینجی خانم ترکید وقتی نزدیک مارا شد و این بلا رو سرمون آورد
داشتم سکته میکردم
اومدیم از اونجا بیرون کلی خندیدیم ولی خب خیلی ترسناک بود
حالا این وسط مینجی خانم ناراحته ک چرا بادکنکش ترکیده
بزنم بهش کنم (نفس عمیق بکش خواهرممم)
بعد باغ وحش همه گشنشون بود سو تصمیم گرفتیم ک بریم ی چیزی بخوریم
رفتیم رستوران غذا سفارش دادیم و منتظر بودیم ک بیارن
شوگا:وایییی توروخدا بعدش بریم خونه واقعا خسته شدم ..ولی خوش گذشت
نامی: اره خیلی خوش گذشت
جیهوپ:اره ولی انقد غر نزن شوگاااا
ته:خب خب کافیه دیگه الان دعوا میشه
غذامونو آوردن و شروع کردیم ب خوردن
جیمین:میگم بچه ها..... نظرتون چیه بعد از اینجا ی سر بریم کافه ی بابای من؟؟؟
جین:وای اره خیلی خوب میشه
شوگا:منم میامممم
جیهوپ:مگه تو خسته نبودیییی هااا.... فقط بلده غر بزنه
شوگا:یااا خب دلم میخواد برم اونجا
نامی:خیله خب دیگه
تصمیم بر این سد ک بریم کافه ی آقای پارک....
جیمین گفت ک میخواد مانیا رو ب باباش معرفی کنه همه کلی ذوق کردیمم
خلاصه ک غذا تموم شد و رفتیم کافه ی آقای پارک
درو باز کردیم و وارد شدیم
جیمین:اپاااا مهمون نمیخوای
آقای پارک با سرعت از اتاقش اومد بیرون و وقتی مارو دید کپ کرد
آقای پارک: یااا جیمینااا خوش اومدی پسرم(بغل کردن)
جیمین:ممنون .....دلم واستون تنگ شده بود ببخشید نتونستم سر بزنم بهتون
آقای پارک:یاااا اشکال ندارع میدونم سرت شلوغه
آقای پارک ب همه ی پسرا سلام کرد و همشونو بغل کرد تا رسید ب ما
اولش فک کرد ما مشتری هستیم
آقای پارک:عااا ببخشید خانوما ولی مغازه تعطیله
یونا:عااا ...چیزه
آقای پارک: خانوما مهمون ویژه دارم بفرمایید بیرون
از بازو ی من گرفت و داشت منو ب سمت بیرون هدایت میکرد
(پارت طولانی نوشتم باز میزارم بقیشو )
۵.۳k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.