پارت = ۴۹
تقاص دوستی
+سلام داداشی .
و به طرفش دویدم و به اغوش گرفتمش .
~دلم برات تنگ شده بود .
بعد از چند ثانیه از بغلش در اومدم و یه نیم نگاهی به بابام انداختم ، برای اون مهم نبود و برای منم مهم نبود که اون بفهمه چرا اینجام ولی دلم نمیخواست داداشم بفهمه که بدبخت شدم و به زور توی این قبرستون موندم .
رفتیم و نشستیم ، مثل همیشه لحن تند بابا از توهین و تمسخر پر شد .
/نمیفهمم چی توی تو دیده که راهت داده اینجا .
/اصلا شاید اینجارو اجاره کرده باشی .
/تو لیاقتشو نداری .
لجم گرفته بود زیر لب گفتم .
+نه تو لیاقتشو داری .
که با حرف جیهوب ساکت شدم .
~از زندگیت راضی ، از اینکه اینجایی .
+اره ، بهتر از منت کشیدنه .
و با چشمم به بابام اشاره کردم .
با صدای کوک به عقب نگاه کردم .
_خوش اومدین .
چقدر خوش برخورد نمیدونین چقدر بی شخصیته .
پدرم و هم بلند شد و دست داد .
/باعث افتخارمونه .
و بعد از دست دادن جئون کنارم نشست و تکیه داد و بحث چرت شروع شد .
/چند وقته باهمین ؟
_حدودا یک سال ولی اوا قبول نکرده بود باهم زندگی کنیم ولی توی هفتهی گذشته نظرش عوض شد .
عین سگ دروغ میگفت ، اخه کی یک سال من اینو ۴ روزه میشناسم .
/اخه چرا ؟
داشتم عصبانی میشدم .
+خیلی دوست داشتین دخترتون رو زود تر از سرتون باز کنین، میگفتین زودتر میرفتم .
با لبخند این سوالو پرسیدم .
/نه گلم منظورم اون نیست همینطوری پرسیدم .
~یه سوالی داشتم شما شغلتون چیه اخه برام سواله با کدوم پول درستی میشه همچین خونهی دست و پا کرد .
با حرف جیهوب لبخندم بزرگ تر شد داداش خودمه چقدر خوبی اخه تو ، دقت کرده بودم از اول حرف که شروع شد جیهوب با اخم به کوک خیره شده بود . انگار فهمیده این چه مارمولکیه.
/هی این چه حرفیه پسر .
ولی جونگکوک تکیه از رو برداشت و به جلو خم شد و با لبخند جواب داد .
_من شرکت دارم ، و هدفم و ففط خوشبختی خواهرتونه .
/میدونم که دخترم خیلی خوشحاله .
زیر لب زمزمه کردم .
+خیلی اصلا از خوشحالی زیاد نمیدونم چیکار کنم .
با این حرفم نگاه کوک برگشت سمتم و با همون لبخندش بهم نگاه کرد .
/منم یکی از رویاهامه نوه داشته باشم ، از بچه ها خوشم میاد .
چرا همه دورو عن انگار یادم رفته کل زندگیم توی بچه گی دعوا بود .
داشتم فکر میکردم ولی کوک دستشو دور کمرم حلقه کرد و به خودش نزدیک کرد .
_مطمئن باشین . امشب بهش فکر میکنیم ، مگه نه اوا .
وا یعنی چی جلوی خانوادم هم خجالت نمیکشه .
/اره .
ادامه دارد.....
+سلام داداشی .
و به طرفش دویدم و به اغوش گرفتمش .
~دلم برات تنگ شده بود .
بعد از چند ثانیه از بغلش در اومدم و یه نیم نگاهی به بابام انداختم ، برای اون مهم نبود و برای منم مهم نبود که اون بفهمه چرا اینجام ولی دلم نمیخواست داداشم بفهمه که بدبخت شدم و به زور توی این قبرستون موندم .
رفتیم و نشستیم ، مثل همیشه لحن تند بابا از توهین و تمسخر پر شد .
/نمیفهمم چی توی تو دیده که راهت داده اینجا .
/اصلا شاید اینجارو اجاره کرده باشی .
/تو لیاقتشو نداری .
لجم گرفته بود زیر لب گفتم .
+نه تو لیاقتشو داری .
که با حرف جیهوب ساکت شدم .
~از زندگیت راضی ، از اینکه اینجایی .
+اره ، بهتر از منت کشیدنه .
و با چشمم به بابام اشاره کردم .
با صدای کوک به عقب نگاه کردم .
_خوش اومدین .
چقدر خوش برخورد نمیدونین چقدر بی شخصیته .
پدرم و هم بلند شد و دست داد .
/باعث افتخارمونه .
و بعد از دست دادن جئون کنارم نشست و تکیه داد و بحث چرت شروع شد .
/چند وقته باهمین ؟
_حدودا یک سال ولی اوا قبول نکرده بود باهم زندگی کنیم ولی توی هفتهی گذشته نظرش عوض شد .
عین سگ دروغ میگفت ، اخه کی یک سال من اینو ۴ روزه میشناسم .
/اخه چرا ؟
داشتم عصبانی میشدم .
+خیلی دوست داشتین دخترتون رو زود تر از سرتون باز کنین، میگفتین زودتر میرفتم .
با لبخند این سوالو پرسیدم .
/نه گلم منظورم اون نیست همینطوری پرسیدم .
~یه سوالی داشتم شما شغلتون چیه اخه برام سواله با کدوم پول درستی میشه همچین خونهی دست و پا کرد .
با حرف جیهوب لبخندم بزرگ تر شد داداش خودمه چقدر خوبی اخه تو ، دقت کرده بودم از اول حرف که شروع شد جیهوب با اخم به کوک خیره شده بود . انگار فهمیده این چه مارمولکیه.
/هی این چه حرفیه پسر .
ولی جونگکوک تکیه از رو برداشت و به جلو خم شد و با لبخند جواب داد .
_من شرکت دارم ، و هدفم و ففط خوشبختی خواهرتونه .
/میدونم که دخترم خیلی خوشحاله .
زیر لب زمزمه کردم .
+خیلی اصلا از خوشحالی زیاد نمیدونم چیکار کنم .
با این حرفم نگاه کوک برگشت سمتم و با همون لبخندش بهم نگاه کرد .
/منم یکی از رویاهامه نوه داشته باشم ، از بچه ها خوشم میاد .
چرا همه دورو عن انگار یادم رفته کل زندگیم توی بچه گی دعوا بود .
داشتم فکر میکردم ولی کوک دستشو دور کمرم حلقه کرد و به خودش نزدیک کرد .
_مطمئن باشین . امشب بهش فکر میکنیم ، مگه نه اوا .
وا یعنی چی جلوی خانوادم هم خجالت نمیکشه .
/اره .
ادامه دارد.....
۳.۴k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.