بازی عشق شیطان پارت ۷
☆P. . . 7☆
یه جورایی دو دل شده بود انگار...
کارلو: باهام میای؟.
هه این: ولی من که...
کارلو: ولی نداریم.
هه این: باشه میام.
کارلو: خوبه، امشب ساعت ۷ میام دنبالت یادت نره که لباس شیک بپوشی.
هه این: چرا لباس شیک؟
کارلو: خودت دلیلش رو میفهمی.
هه این: آهان.
کارلو: میبینمت.
تماس رو قطع کردم. در واقع براش یه سورپرایز آماده کرده بودم میخواستم بلاخره بهش اعتراف کنم...
رفتم خونه تا لباسام رو عوض کنم(اسلاید دوم).
پرش زمانی به ساعت ۷:
رفتم خونه ی هه این...
واقعا خیلی خوشگل شده بود...(لباس هه این اسلاید سوم)
رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم...
اولین جایی که رفتیم رستورانی بود که رزرو کرده بودم کلا رزرو کردم تا کَس دیگه ای نباشه...
بعد اون هم رفتیم سمت یه پارک جنگلی که همون نزدیکیا بود...
روی صندلی نشسته بودیم...
کارلو: میخوای بریم یکم قدم بزنیم؟
هه این: خب آره.
رفتیم یکم قدم زدیم پارک کاملا خلوت بود...
اون طرف پارک جنگلی بر میخورد به دریا که رسیدیم به لب دریا...
امشب ماه کامل بود هه این داشت به ماه نگاه میکرد...
که منم رفتم از پشت بغلش کردم و...
کارلو: ماه منو یاد یکی میندازه. میدونی زیبایی ماه مثل کیه؟
هه این: نمیدونم.
کارلو: مثل تو. منو یاد تو میندازه.
هه این: چی داری میگی؟!
کارلو: خـــب الانم دقیقا همون حسیو دارم که موقع دیدنت تو شرکت داشتم.
هه این: چه حسی؟
کارلو: خب حس عجیبیه. اما دقیقا خود عاشق شدنه. میدونی، یکی هست که به شدت دیوونه اش شدم.
هه این: کی؟
کارلو: تو...
خیلی تعجب کرده بود... که به طرف خودم برگردوندمش، صورتمو به صورتش نزدیک کردم...
کارلو: دوست دارم.
هه این:...
کارلو(پوزخند): چی شد تو دوسم نداری؟
هه این(با خنده): چی میشه اگه بگم عشقت یک طرفه ست و یه مدتی اینطوری اذیتت کنم؟
کارلو: اون وقت تاوانش رو پس میدی. میدونی که نباید با یه مافیا در بیفتی.
هه این: اونو که آره میدونم.
کارلو: خب...؟
هه این: ولی من بیشتر دوست دارم.
کارلو: نه خیرم من بیشتر.
هه این: من.
کارلو(خنده): باشه تو بیشتر.
خواستم ببموسمش که یه صدایی اومد...
مین سو: به به اینجارو ببینید...
یه جون: لااقل نباید بهمون میگفتی که میری سر قرار ماهم صبرمون تموم شد و ردت رو زدیم.
سوهو: حالا اونم قرار با کی؟
لوکا: با هه این.
هم کارلو و هم هه این داشتن میخندیدن...اما هه این داشت از خجالت آب میشد...
مین سو(زیرلبی): خوبه به موقع رسیدیم وگرنه به صحنه بوسه هم میکشید.
یه جون(زیرلبی): خوبه آروم گفتی.
سوهو: گفته بودم که اون سوالا رو درباره حس های عجیب الکی نمیپرسی.
کارلو: نکنه به همشون گفتی؟
لوکا: خب هه این هم الکی نمیپرسید.
هه این(زیرلبی): بهتر نیست این بوسه رو برای یه وقت دیگه بزاری؟
کارلو: اگه نزارم چی؟
هه این برگشت اما کارلو دستشو کشید که...
یه جورایی دو دل شده بود انگار...
کارلو: باهام میای؟.
هه این: ولی من که...
کارلو: ولی نداریم.
هه این: باشه میام.
کارلو: خوبه، امشب ساعت ۷ میام دنبالت یادت نره که لباس شیک بپوشی.
هه این: چرا لباس شیک؟
کارلو: خودت دلیلش رو میفهمی.
هه این: آهان.
کارلو: میبینمت.
تماس رو قطع کردم. در واقع براش یه سورپرایز آماده کرده بودم میخواستم بلاخره بهش اعتراف کنم...
رفتم خونه تا لباسام رو عوض کنم(اسلاید دوم).
پرش زمانی به ساعت ۷:
رفتم خونه ی هه این...
واقعا خیلی خوشگل شده بود...(لباس هه این اسلاید سوم)
رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم...
اولین جایی که رفتیم رستورانی بود که رزرو کرده بودم کلا رزرو کردم تا کَس دیگه ای نباشه...
بعد اون هم رفتیم سمت یه پارک جنگلی که همون نزدیکیا بود...
روی صندلی نشسته بودیم...
کارلو: میخوای بریم یکم قدم بزنیم؟
هه این: خب آره.
رفتیم یکم قدم زدیم پارک کاملا خلوت بود...
اون طرف پارک جنگلی بر میخورد به دریا که رسیدیم به لب دریا...
امشب ماه کامل بود هه این داشت به ماه نگاه میکرد...
که منم رفتم از پشت بغلش کردم و...
کارلو: ماه منو یاد یکی میندازه. میدونی زیبایی ماه مثل کیه؟
هه این: نمیدونم.
کارلو: مثل تو. منو یاد تو میندازه.
هه این: چی داری میگی؟!
کارلو: خـــب الانم دقیقا همون حسیو دارم که موقع دیدنت تو شرکت داشتم.
هه این: چه حسی؟
کارلو: خب حس عجیبیه. اما دقیقا خود عاشق شدنه. میدونی، یکی هست که به شدت دیوونه اش شدم.
هه این: کی؟
کارلو: تو...
خیلی تعجب کرده بود... که به طرف خودم برگردوندمش، صورتمو به صورتش نزدیک کردم...
کارلو: دوست دارم.
هه این:...
کارلو(پوزخند): چی شد تو دوسم نداری؟
هه این(با خنده): چی میشه اگه بگم عشقت یک طرفه ست و یه مدتی اینطوری اذیتت کنم؟
کارلو: اون وقت تاوانش رو پس میدی. میدونی که نباید با یه مافیا در بیفتی.
هه این: اونو که آره میدونم.
کارلو: خب...؟
هه این: ولی من بیشتر دوست دارم.
کارلو: نه خیرم من بیشتر.
هه این: من.
کارلو(خنده): باشه تو بیشتر.
خواستم ببموسمش که یه صدایی اومد...
مین سو: به به اینجارو ببینید...
یه جون: لااقل نباید بهمون میگفتی که میری سر قرار ماهم صبرمون تموم شد و ردت رو زدیم.
سوهو: حالا اونم قرار با کی؟
لوکا: با هه این.
هم کارلو و هم هه این داشتن میخندیدن...اما هه این داشت از خجالت آب میشد...
مین سو(زیرلبی): خوبه به موقع رسیدیم وگرنه به صحنه بوسه هم میکشید.
یه جون(زیرلبی): خوبه آروم گفتی.
سوهو: گفته بودم که اون سوالا رو درباره حس های عجیب الکی نمیپرسی.
کارلو: نکنه به همشون گفتی؟
لوکا: خب هه این هم الکی نمیپرسید.
هه این(زیرلبی): بهتر نیست این بوسه رو برای یه وقت دیگه بزاری؟
کارلو: اگه نزارم چی؟
هه این برگشت اما کارلو دستشو کشید که...
۲.۷k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.