پارت24-نفوذ
کوک ویو*
جیمین همونجور داشت با من صحبت میکرد که ارومم کنه
واقعا نمیفهمم چرا جسیکا باید همچین کاری کنه . این همون جسیکاس؟
دوباره سریع گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم به یارو
٬بله اقای جئون
-ببین این همون جسیکاس که قبلا دوست دختر من بوده
ازین حرفم مشخص بود تهیونگ و جیمین تعجب کردن
٬بله خودشه اقای جئون
-باشه مرسی
اینقد عصبانی بودم که رگای دستم زده بود بیرون
من واسه دختره عوضی هرکاری کردم بعدم بهم گفت بخاطر مهاجرتش باید بهم بزنیم اما الان معلوم نیست چشه
این دفعه باید خودم امارش رو دربیارم
قضیه رو کامل برای تهیونگ و جیمین گفتم که متعجب شدن اما اونم هم یکمی شک داشتن برای همین خیلی تعجب نکردن
؛ با این اوصاف بهترین کار اینه که خودمون بفهمیم چی شده
€موافقم
-اهوم
بچه من نشونی خونه و امار دقیق رو تا شب براتون میفرستم فردا به چند نفر میگیم اونارو بیارن به اون کارخونه خرابه تا از دهنشون حرف بکشیم
؛ €باشه
شب شد و و رفتم خونم
یه حسی بهم میگفت شاید واقعا سورا خواهرم باشه اما اگه اینطور باشه...
نه بهتر فکر نکنم باید سریعتر بخوابم
-شب بخیر خواهر کوچولو
.... صبح-کارخونه متروکه...
با بچه ها منتظر بودیم جسیکا و جان رو بیارن
یک دفعه صدای ماشین اومد و منتشر شدیم بیان اما رفتیم تا اماده شیم و افراد تا اون موقع اونا رو یه صندلی بستن
(بچه ها بخاطر کمبود نشونه از نشونه های قبلی استفاده میکنیم... جسیکا! ... جان/....)
! جان. عشقم نترس سریع ازینجا میریم پای زندگیمون
یهو از پشتش دراومدم
-عشقت؟ زندگیتون؟
اینا همون حرفایی نیست که به من گفتی؟
! کوکککک تویی؟ *با ترس
؛اسمشو به دهن کثیفت نیار
/هیچ گوهی نمیتونی بخوری
€بفهم چی میگی نکنه میخوای مثل سری پیش ادمت کنم. میخوای؟
/تهیونگ؟
€خفه شووو*هزار ولوم بالاتر از عربده
! جان اینا کین؟ *گریه
-عوضی خودتو به موش مردگی نزن
سریع توضیح بده چرا این بلا هارو سرم اوردی
فلش بک به گذشته*
جسیکا ویو*
امروز با کوک داشتیم به مطبش میرفتیم و گفت بهم برم تو دفتر بشینم و یه دفعه با یکی از بیماراش اومد داخل
خیلی جذاب بود قدرت بلند و چارشونه خوش هیکل و عضله ای و اون قیافه هاتش
همشون منو وسوسه میکرد
بعد اینکه کوک برای یکاری از اتاقش رفت بیرون به بهونه کیفم ازونجا رفتم و شماره پسره رو گرفتم اسمش جان بود و قرار گذاشتیم ساعت 8 شب بریم بار
ساعت هشت شب شد و من با لباسی خیلی باز و کوتاه رفتم
اون پسره هم تیپ دختر کشی زده بود
جیمین همونجور داشت با من صحبت میکرد که ارومم کنه
واقعا نمیفهمم چرا جسیکا باید همچین کاری کنه . این همون جسیکاس؟
دوباره سریع گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم به یارو
٬بله اقای جئون
-ببین این همون جسیکاس که قبلا دوست دختر من بوده
ازین حرفم مشخص بود تهیونگ و جیمین تعجب کردن
٬بله خودشه اقای جئون
-باشه مرسی
اینقد عصبانی بودم که رگای دستم زده بود بیرون
من واسه دختره عوضی هرکاری کردم بعدم بهم گفت بخاطر مهاجرتش باید بهم بزنیم اما الان معلوم نیست چشه
این دفعه باید خودم امارش رو دربیارم
قضیه رو کامل برای تهیونگ و جیمین گفتم که متعجب شدن اما اونم هم یکمی شک داشتن برای همین خیلی تعجب نکردن
؛ با این اوصاف بهترین کار اینه که خودمون بفهمیم چی شده
€موافقم
-اهوم
بچه من نشونی خونه و امار دقیق رو تا شب براتون میفرستم فردا به چند نفر میگیم اونارو بیارن به اون کارخونه خرابه تا از دهنشون حرف بکشیم
؛ €باشه
شب شد و و رفتم خونم
یه حسی بهم میگفت شاید واقعا سورا خواهرم باشه اما اگه اینطور باشه...
نه بهتر فکر نکنم باید سریعتر بخوابم
-شب بخیر خواهر کوچولو
.... صبح-کارخونه متروکه...
با بچه ها منتظر بودیم جسیکا و جان رو بیارن
یک دفعه صدای ماشین اومد و منتشر شدیم بیان اما رفتیم تا اماده شیم و افراد تا اون موقع اونا رو یه صندلی بستن
(بچه ها بخاطر کمبود نشونه از نشونه های قبلی استفاده میکنیم... جسیکا! ... جان/....)
! جان. عشقم نترس سریع ازینجا میریم پای زندگیمون
یهو از پشتش دراومدم
-عشقت؟ زندگیتون؟
اینا همون حرفایی نیست که به من گفتی؟
! کوکککک تویی؟ *با ترس
؛اسمشو به دهن کثیفت نیار
/هیچ گوهی نمیتونی بخوری
€بفهم چی میگی نکنه میخوای مثل سری پیش ادمت کنم. میخوای؟
/تهیونگ؟
€خفه شووو*هزار ولوم بالاتر از عربده
! جان اینا کین؟ *گریه
-عوضی خودتو به موش مردگی نزن
سریع توضیح بده چرا این بلا هارو سرم اوردی
فلش بک به گذشته*
جسیکا ویو*
امروز با کوک داشتیم به مطبش میرفتیم و گفت بهم برم تو دفتر بشینم و یه دفعه با یکی از بیماراش اومد داخل
خیلی جذاب بود قدرت بلند و چارشونه خوش هیکل و عضله ای و اون قیافه هاتش
همشون منو وسوسه میکرد
بعد اینکه کوک برای یکاری از اتاقش رفت بیرون به بهونه کیفم ازونجا رفتم و شماره پسره رو گرفتم اسمش جان بود و قرار گذاشتیم ساعت 8 شب بریم بار
ساعت هشت شب شد و من با لباسی خیلی باز و کوتاه رفتم
اون پسره هم تیپ دختر کشی زده بود
۴.۸k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.