주인과 노예💱
주인과 노예💱
P~۹
(علامت تو ذهن°°)
جیمین:فقط امدم ببینمت احتمالن بیشتر ببینیم
مینجی:پسره خوبی هستی امید وارم
جیمین:بیا بخور*بتری اب رو سرشو باز میکنه و میده به مینجی*
مینجی:مهربون شدی با من
جیمین:من که بیشتر مهربونم چطور!؟
مینجی:تو فرق میکنی به اعضا باندتون تو یکم بهتری
جیمین:امم
مینجی:شبیهه مایکی هستی*(توکیو رنجور کراشه منo(^▽^)o(⁎⁍̴̛ᴗ⁍̴̛⁎))*
جیمین:😄ممنون
مینجی:امم ساعت چنده!؟
جیمین:امم ساعت ۱۲:۳۰
مینجی:*اب پرید تو گلوش*اهم اهممم
جیمین:خوبی چی شد!؟
مینجی:دیرم شد ارباب میکشتم دیگه نمیزاه بیام باید برم*سریه سریع میگه و بتری اب رو میبنده و کلاه موتورشو برمیداره و سویچش رو سوار موتور میشه*
مینجی:تا شب و فردا فعلا باییی
جیمین:بایی°کیوت و هات مگه هس(خودت یکی از اینا هستی(✪ω✪))😄°
کوک:من میرم عمارت
شوگا:یعنی فقط میخوای اهههه
جیمین:کوک کجاس؟
ته:رف عمارت
جیمین:فقط میخواد
نامی:ولش کنید
سوار ماشین شد:
کوک:خیلی سریع برو عمارت
👤چشم
عمارت:
سریع رفتم تو عمارت که دیدم مینجی داره حیاط رو تمیز میکنه
کوک:بَم پسر بیا اینجا
بَم:واق واق°نمیخوام°
مینجی:^^به حرفش چرا گوش نمیدی*اروم*
بَم:واق°نمیخوام°
کوک:داری چی میگی بَم بیا اینجا یعنی چرا به حرفم گوش نمیدی*میره پیششون*
کوک:داره چی میگه!؟
مینجی:بله!؟
کوک:مخفی نکن از دوربینا عمارت دیدم اون روز. باهاش خرف میزدی دکتر بَم گف خرفاشو داری میفهمی و میدونی حیونا چیمیگن کلن
مینجی:آبله
کوک:خب چی میگه
مینجی:ن....
بَم:واق واق°نگو نگو°
مینجی:خب چیزی نمیگن فقط میگن گشنمه همین
بَم:واققققق واق واق واققققققق ووووووو (زبون سکا رو هم بلد شدم🤌🏻😅)°نه الان منو میبره یچی دیگه بگو°
کوک:الان چی گف!؟
مینجی:°چی بگم بَم برای اینکه نبره تورو اخه دلیل ندارم چی بگم°امم دارن میگن که..........
اجوما:کوکککککککک
کوک:بله
اجوما:زود باش بیا تو خونه کارت دارم
کوک:هوففف بعد دوباره میام
اتاق کوک:
کوک:چیشده اجوما
اجوما:تو الان دیگه بزرگ شدی کی میخوای ازدواج کنی الان دیگه بزرگ شدی
کوک:نمیدونم هنوز کسی رو در نظر نگرفتم هنوز نمیخوام
اجوما:باید اذدواج کنی من نتیجه میخوام
کوک:پدرم هنوز تصمیم نگرفته
اجوما:من با پدرت حرف زدم تو موندی
کوک:من کسی رو هنوز در نظر نگرفتم*تیکه تیکه میگه*
اجوما:یکی رو من میدونم
کوک:کی
اجوما:دختر من هس اونم عاشقه
کوک:
وقتی گف دخترش درست فک کردم یاد حرف مینجی افتادم تو دفترش نوشته ود{ و دختر اجوما اون یه هرزه هس اون هر شب با لباس و ارایش غلیظ میره بار و با بقیه س.ک میکنه و یه زیر خوابه و اون کوک و دوست داره}
الان تو جمع خانواده ام پدر و مادر و خواهر برادرم بعد چند پارت میزارم کلی ایده دارم هووو
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
P~۹
(علامت تو ذهن°°)
جیمین:فقط امدم ببینمت احتمالن بیشتر ببینیم
مینجی:پسره خوبی هستی امید وارم
جیمین:بیا بخور*بتری اب رو سرشو باز میکنه و میده به مینجی*
مینجی:مهربون شدی با من
جیمین:من که بیشتر مهربونم چطور!؟
مینجی:تو فرق میکنی به اعضا باندتون تو یکم بهتری
جیمین:امم
مینجی:شبیهه مایکی هستی*(توکیو رنجور کراشه منo(^▽^)o(⁎⁍̴̛ᴗ⁍̴̛⁎))*
جیمین:😄ممنون
مینجی:امم ساعت چنده!؟
جیمین:امم ساعت ۱۲:۳۰
مینجی:*اب پرید تو گلوش*اهم اهممم
جیمین:خوبی چی شد!؟
مینجی:دیرم شد ارباب میکشتم دیگه نمیزاه بیام باید برم*سریه سریع میگه و بتری اب رو میبنده و کلاه موتورشو برمیداره و سویچش رو سوار موتور میشه*
مینجی:تا شب و فردا فعلا باییی
جیمین:بایی°کیوت و هات مگه هس(خودت یکی از اینا هستی(✪ω✪))😄°
کوک:من میرم عمارت
شوگا:یعنی فقط میخوای اهههه
جیمین:کوک کجاس؟
ته:رف عمارت
جیمین:فقط میخواد
نامی:ولش کنید
سوار ماشین شد:
کوک:خیلی سریع برو عمارت
👤چشم
عمارت:
سریع رفتم تو عمارت که دیدم مینجی داره حیاط رو تمیز میکنه
کوک:بَم پسر بیا اینجا
بَم:واق واق°نمیخوام°
مینجی:^^به حرفش چرا گوش نمیدی*اروم*
بَم:واق°نمیخوام°
کوک:داری چی میگی بَم بیا اینجا یعنی چرا به حرفم گوش نمیدی*میره پیششون*
کوک:داره چی میگه!؟
مینجی:بله!؟
کوک:مخفی نکن از دوربینا عمارت دیدم اون روز. باهاش خرف میزدی دکتر بَم گف خرفاشو داری میفهمی و میدونی حیونا چیمیگن کلن
مینجی:آبله
کوک:خب چی میگه
مینجی:ن....
بَم:واق واق°نگو نگو°
مینجی:خب چیزی نمیگن فقط میگن گشنمه همین
بَم:واققققق واق واق واققققققق ووووووو (زبون سکا رو هم بلد شدم🤌🏻😅)°نه الان منو میبره یچی دیگه بگو°
کوک:الان چی گف!؟
مینجی:°چی بگم بَم برای اینکه نبره تورو اخه دلیل ندارم چی بگم°امم دارن میگن که..........
اجوما:کوکککککککک
کوک:بله
اجوما:زود باش بیا تو خونه کارت دارم
کوک:هوففف بعد دوباره میام
اتاق کوک:
کوک:چیشده اجوما
اجوما:تو الان دیگه بزرگ شدی کی میخوای ازدواج کنی الان دیگه بزرگ شدی
کوک:نمیدونم هنوز کسی رو در نظر نگرفتم هنوز نمیخوام
اجوما:باید اذدواج کنی من نتیجه میخوام
کوک:پدرم هنوز تصمیم نگرفته
اجوما:من با پدرت حرف زدم تو موندی
کوک:من کسی رو هنوز در نظر نگرفتم*تیکه تیکه میگه*
اجوما:یکی رو من میدونم
کوک:کی
اجوما:دختر من هس اونم عاشقه
کوک:
وقتی گف دخترش درست فک کردم یاد حرف مینجی افتادم تو دفترش نوشته ود{ و دختر اجوما اون یه هرزه هس اون هر شب با لباس و ارایش غلیظ میره بار و با بقیه س.ک میکنه و یه زیر خوابه و اون کوک و دوست داره}
الان تو جمع خانواده ام پدر و مادر و خواهر برادرم بعد چند پارت میزارم کلی ایده دارم هووو
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
۷.۹k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.